eitaa logo
دفاع مقدس
4.8هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
16هزار ویدیو
1.3هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙 نوای: حاج صادق آهنگران 🌴 آزادی قدس فرمان رسیده از خمینی رهبر ایمان باید شود آزاده قدس از چنگ دُژخیمان ای لشگر قرآن حاضر پی اجرای این فرمان همسنگران امروز ، هنگام ایثار است دست خدا بارها، در جبهه ها یار است آتش زنید بر خرمن جان ستمکاران       ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍تصویر نوشته اشعار بر روی کاغذ توسط سراینده: حاج حبیب الله معلمی
18.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌 ای حرم و تربت خونبار حسین 🚩🚩 📽 فیلم / صحنه های از حضور رزمندگان در جبهه ها -- دوران 📢 به همراه نوای ماندگار حاج صادق آهنگران؛ ذاکر اهل بیت و مداح نام آشنای رزمندگان جبهه ها : 🎙... کرببلا ای حرم و تربت خونبار حسین این همه لشکر آمده عاشق دیدار حسین لشکریان حق ببین چه پر تلاش و پر خروش هوای عشق کربلا از سرشان ربوده هوش خون مطهر حسین در رگشان بُود به جوش آمده اند که غرق خون شوند چو انصار حسین آمده اند ز جبهه ها رو سوی کربلا کنند چو زاهدان در دل شب به همدگر دعا کنند به عهد با امام خود ز شوق جان وفا کنند چون شهدای کربلا شوند فداکار حسین... •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
دفاع مقدس
📚 #کتاب : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن ق
📚 : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن قسمت ۵۱ یک دیدار، یک وداع ساعت ۳ بعدازظهر ۵۹/۱۰/۲۷ فرصتی شد به دیدار دکتر چمران بروم. گفته بودند ایشان در استانداری است. به اهواز که رسیدم، بلافاصله زنگ زدم. ایشان گوشی را گرفت. گفتم: «تا یک ساعت دیگر خدمتتان می‌رسم.» گفت: «چرا یک ساعت دیگر؟» گفتم: «سر و وضعم ناجور است. اگر اجازه بدهید حمامی بروم و بعد خدمت برسم.» گفت: «با هر وضعی هستی بیا. اینجا حمام پیدا می‌شود!» در استانداری منتظر بود. با پای گچ گرفته به استقبالم آمد. مرا به گرمی در آغوش گرفت. فرمود: «سرگرد قهرمان! روزهاست آرزوی دیدنت را داشتم.» بدنم داغ شده بود. خودم را لایق گفتار و رفتار این مرد بزرگ نمی‌دانستم. این ملاقات تا حدود ۲ نیمه شب طول کشید. همه صحبت‌هایمان درباره جنگ بود. ایشان بیشتر مایل به شنیدن بود. از عملیات نصر پرسید. به‌طور مفصل و لحظه به لحظه هر چه اتفاق افتاده بود بیان کردم. از ماجرای بولدوزر، از پخش صدای تانک، از جریان شناسایی قبل عملیات و خلاصه از هر چه این مدت تجربه کرده بودم. با او درد دل کردم که بعد از پاتک عراق در روز هفدهم، دشمن در زمین باز بود و اگر نیرو می‌رسید، بهترین فرصت بود تا همه‌شان را نابود کنیم. درباره شهادت دانشجویان سؤال کرد. واقعیت امر را برایشان توضیح دادم. دکتر چمران اطلاعات نظامی بسیار بالایی داشت. به تمام ریزه‌کاری‌های عملیات تهاجمی و پدافندی آگاه بود. ساعت ۱۰:۳۰ شب یک سینی غذای مفصل آوردند. از کسی که غذا آورده بود پرسید: «از این غذا، رزمندگان خط خورده‌اند؟» گفت: «خیر! چون شما میهمان داشتید، این غذا را آماده کردیم.» گفت: «غذای ایشان را بگذارید، سهم من را به منطقه بفرستید. برای من غذای خط بیاورید.» گفتم: «اگر اجازه بدهید من هم غذایی را بخورم که شما میل می‌کنید!» ایشان قبول کرد. بعد از غذا، صحبت‌مان درباره جنگ ادامه پیدا کرد. گفت: «می‌خواهیم در منطقه رملی حرکتی بکنیم. داریم درباره حرکت روی رمل بررسی می‌کنیم.» گفتم: «تانک شصت تن وزن دارد و به راحتی می‌تواند از رمل عبور کند. مگر آنکه زمین آنقدر شُل باشد که تا بالای شنی تانک فرو برود، وگرنه این وزن، رمل را می‌کوبد و مانعی برای حرکت تانک به وجود نمی‌آورد.» دکتر چمران در ادامه صحبت‌هایش گفت: «من اول به جنگ فکر می‌کنم و بعد به ایجاد وحدت بین مسئولین؛ تمام تلاشم در این جهت است. ما نباید به جان هم بیفتیم، باید اتحاد پیدا کنیم تا دشمن را نابود کنیم.» روز بعد کسانی که از دیدار من با دکتر چمران مطلع شده بودند، درباره شخصیت ایشان سؤال می‌کردند. به کسی که می‌پرسید می‌گفتم: «دکتر چمران مرد خدا و یک مؤمن واقعی است. حق‌الناس را ادا می‌کند. مدیری است توانا و به وحدت فرماندهی فوق‌العاده اهمیت می‌دهد.» صبح ۵۹/۱۰/۳۰ ساعت حدود هشت، آقا ناصر (موتوری) را صدا کردم تا با هم شناسایی برویم. این شروع شناسایی ما در غرب سوسنگرد بود. آقا ناصر در زمین بسیار ناهموار به سمت جنوب رودخانه نيسان راند. زمین قبلاً برای کشاورزی شخم خورده بود و رانندگی با موتورسیكلت؛ آن هم دو ترکه در چنین زمینی واقعاً کار سختی بود. حدود چهار کیلومتر رفتیم. مواضع دشمن پیدا شد. آقا ناصر کنار یک گودال نگه داشت و گفت: «شما همین‌جا باشید، من می‌روم جلوتر، همه چیز را دقیق می‌بینم. اگر تیر خوردم شما معطل نشوید، برگردید. اگر از چنگ‌شان فرار کردم، همین‌جا سریع نیش ترمز می‌زنم، سوار‌تان می‌کنم و با هم برمی‌گردیم.» پس از چند دقیقه صدای تیراندازی عراقی‌ها بلند شد. نگران شدم اما چند لحظه بعد دیدم گرد و خاک‌کنان و با حرکات ماهرانه می‌آید. سریع ترمز گرفت، سوار شدم و به تاخت برگشتیم. با این شناسایی دقیقاً برایمان محل استقرار و استعداد دشمن مشخص شد و اینکه با گذر از داخل رودخانه نيسان تا نزدیکی پل الوان می‌توان رفت. فردای آن روز به اطراف رودخانه نيسان رفتم و ساحل آن را خوب برانداز کردم. پس از بازگشت از شناسایی ساعت یک بعدازظهر پیامی آمد و فرمانده تیپ مرا به قرارگاه احضار کرد. ایشان ابلاغ کرد: «به اتفاق معاون تیپ سرهنگ رادفر به دشت آزادگان بروید، فرمانده لشکر با شما کار دارند.» این احضار برای ما خیلی عجیب بود. با توجه به رفت‌وآمدهای چند روز پیش، فکرم به طرف سرهنگ رضا و ناخدا بایندر رفت. 👇👇
دفاع مقدس
📚 #کتاب : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن ق
📚 : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن قسمت ۵۲ يوم الرعد مقارن ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، رژیم توسعه‌طلب و جنگ‌افروز بغداد، در پی دریافت چراغ سبز از کاخ سفید، تهاجم سراسری ارتش بعث به خاک ایران اسلامی را با نام رزم «یوم الرعد» آغاز کرد و در همان روز نام عملیات از سوی رهبری رژیم بعث به کلیه واحدهای ارتش عراق ابلاغ شد. ▪︎نامه سری و فوری از توپخانه صحرایی لشکر ۵ مکانیزه به گردان‌های ۷ و ۱۲ توپخانه نیمه سنگین، گردان ۳۶ توپخانه صحرایی، گردان ۴۰ توپخانه صحرایی، گردان ۲۰ توپخانه نیمه سنگین و گردان ۱۳۸ توپخانه، شماره ۲۱۹۲ قادسیه صدام، عطف به نامه سری و فوری مدیریت عملیات نظامی به شماره ۹۷۵۷ در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ بدین شرح است: «به عملیات جاری که از ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ شروع شده است، نام قادسیه صدام اطلاق شود.» سرهنگ دوم طارق عبد عمر از طرف توپخانه صحرایی لشکر، می‌گوید: «در رأس ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹)، صد و نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق به طرف اهدافشان در داخل خاک ایران به پرواز درآمدند. در همین لحظه، فرمانده کل قوا صدام حسین، در حالی که چفیه قرمزرنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور کمر خود بسته بود، بدون نصب درجات نظامی‌اش، وارد اتاق عملیات شد.» عدنان خیرالله طلفاح، وزیر دفاع به او چنین گفت: «سرورم، جوان‌ها ۲۰ دقیقه قبل به پرواز درآمدند.» صدام به او پاسخ داد: «تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست.» سرهنگ زرهی ستاد احسان المقدادی، یکی از افسران لشکر ۳ زرهی ارتش بعث، از هجوم اولیه سپاه سوم عراق به خاک ایران می‌گوید: «به ما گفته بودند برای زهر چشم گرفتن از رژیم اسرائیل، برای اجرای یک مانور نمایشی به مرز اردن اعزام می‌شوید. به همین منظور، یگان ما از مبدأ به سمت مقصد حرکت کرد و به محض اینکه خودرو سرتیب قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده لشکر سوم، به جایگاه وزیر دفاع، سپهبد عدنان خیرالله طلفاح نزدیک شد، فرمانده با ادای احترام به وزیر دفاع کار «سان» را که پنج ساعت تمام به درازا کشید، شروع کرد. پس از اینکه مانور لشکر تمام شد، عدنان خیرالله از فرمانده لشکر خواست تا در یک جلسه کاملاً سری که سایر فرماندهان عالی‌رتبه هم در آن حضور داشتند، شرکت کند. شاید هنوز جلسه تمام نشده بود که دستورهای جدید، یکی پس از دیگری، به سوی لشکر خسته و کوفته ما سرازیر شد. واقعاً گیج شده بودیم؛ اگر آنها ما را برای انجام مانورهای نمایشی به این جا آورده بودند، پس چرا از ما می‌خواستند تمام تانک‌ها و ادوات زرهی را در مرز مستقر کرده، پاسگاه‌های ایران را هدف بگیریم؟! هنوز مات و متحیر بودیم که وصول دستور جدید همه اسرار را برایمان آشکار کرد. در حالی که هیچ حرکت عادی در نیروهای اندک پاسگاه‌های مرزی ایران به چشم نمی‌خورد، سرتیپ قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده که تازه از عدنان خیرالله جدا شده بود، کلیه واحدهای آتشبار را واداشت تا خمپاره‌هایشان را به سرعت آماده کرده و گلوله‌های خمپاره را به سوی پاسگاه‌های مرزی ایران نشانه روند. برای همه ما روشن بود که با این اقدام یکجانبه به سوی شعله‌ور کردن جنگی وسیع پیش می‌رفتیم. نمی‌دانم... شاید در آن لحظات برای سایر افراد هم مثل من، دست زدن به چنین کاری واقعاً سخت بود و جانکاه؛ چون هر چه بیشتر می‌اندیشیدیم، هیچ دلیل و توجیهی برای این آتش‌افروزی نمی‌یافتیم. در همین اثنا یکی از سربازها خودش را به من رساند و گفت: «قربان، این دستورها و این کارها یعنی چه؟! این طور که من می‌بینم، دست شر بالاخره کار خودش را کرد و آتش جنگ را به پا کرد!» سرباز پاسخی نداد، ولی از نگاه‌هایش فهمیدم که با من همدل و همفکر است. به همین سبب، او که به عنوان نماینده سربازها نزد من می‌آمد. خیلی زود در زمره یکی از دوستانم درآمد... 👇👇
دفاع مقدس
📚 #کتاب : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن ق
📚 : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن قسمت ۵۳ همان طور که انتظار می‌رفت، رژیم عراق به باران تنش خمپاره‌ها بر سر پاسگاه‌ها و روستاهای ایران بسنده نکرد و لشکر ۳ زرهی را واداشتند تا با تمام ادوات زرهی و آتشبارهایش پاسگاه‌ها و روستاهای ایران را گلوله‌باران کرده و آنها را در هم بکوبند. در اثنای گلوله‌باران روستاها، یکی دیگر از افسرها خطاب به من گفت: «قربان! توی این روستاها مردم بیگناه ایران زندگی می‌کنند، این طور نیست؟» گفتم: «بله، درسته!» پس چرا ما داریم آنها را می‌زنیم؟! بیچاره نمی‌دانست که من خودم بیشتر از او به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال بودم که لحظه‌ای ذهنم را رها نمی‌کرد. با این حال، به خاطر اینکه سؤالش را بی‌جواب نگذاشته باشم، گفتم: «ظاهراً اختلافات ایران و عراق به اوج خودش رسیده است.» ساعت حدود پنج بعد از ظهر بود که به منطقه «حفر قریش»، اولین گذرگاهی که به سوی منطقه «سلیمانیه» در عمق خاک ایران امتداد می‌یافت، رسیدیم. کار گشت و شناسایی را از همان نقطه شروع کردیم. هنوز ساعتی نگذشته بود که تمام واحدهایم، پس از یک حمله سریع، به نقطه اولیه برگشتند. گزارش‌های همه واحدها حاکی از آن بود که منطقه برای انجام یک عملیات آرام و بدون درگیری کاملاً امن و مهیاست. نیروهای زرهی پس از وصول گزارش‌های ما به حرکت درآمده و خود را به گذرگاه شماره یک رساندند. برای انجام مرحله دوم عملیات، شناسایی به طرف آن سری شط که در خاک ایران قرار داشت، راه افتادیم. ساعت حدود ۹ شب بود که ما به نقطه مورد نظر در آن سوی شط رسیدیم. همه چیز طبق برنامه پیش می‌رفت. قرار بود در آن نقطه چهار تن از افراد نظامی ایران که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان عامل عراق گزارش‌هایی را به آن سوی مرز می‌فرستادند، به ما ملحق شوند. تصور می‌کردیم برای رسیدن آنها خیلی باید انتظار بکشیم، اما بر خلاف پندار ما، آنها خیلی زودتر خود را به آن جا رسانده و ساعتی را برای رسیدن ما چشم انتظار مانده بودند. فرمانده لشکر، قدوری جابر محمود الدوری، به محض اینکه باخبر شد اوضاع مرتب است، به سرعت خود را به ما رساند و با آن چهار نظامی ایرانی تشکیل جلسه داد. نشست کاملاً سری آنها تا ساعت یک بامداد به درازا کشید. به سادگی می‌شد فهمید که آنها اطلاعات بسیار مهم و با ارزشی را برای ارائه به فرماندهی لشکر به همراه خود آورده بودند. از طرف دیگر، از آن جا که آنها هنوز هم پست‌های خود در ارتش ایران را ترک نکرده بودند و تقریباً با تمام منطقه آشنایی کامل داشتند، قرار بود به عنوان راهنما نیروهای ما را به سوی اهداف مورد نظر هدایت کنند. بالاخره جلسه آنها با فرمانده لشکر تمام شد و بلافاصله در پیشاپیش ما به راه افتادند. حالا ما با تانک‌ها و نفربرها پیش می‌رفتیم و آنها با پای پیاده و شاید این هم جزئی از برنامه بود. حدود ۹ کیلومتر داخل سرزمین‌های ایران پیش رفته بودیم که آن چهار ایرانی، در حالی که حسابی خسته و کوفته شده بودند، ما را متوقف کردند. برای پیشروی بیشتر لازم بود منطقه سریعاً شناسایی شود. به همین خاطر فوراً یکی از واحدهای گردانم را مأمور بررسی اوضاع کردم. با اطمینان مجدد از امن بودن منطقه، دوباره به راه افتادیم. سرانجام ساعت چهار و نیم صبح به منطقه «سلیمانیه» که در عمق خاک ایران قرار داشت، رسیدیم. در پی دستور فرمانده لشکرمان، تمامی نیروها در همان جا موضع گرفتند. همین که نیروها تقریباً در منطقه جاگیر شدند، دو دستور دیگر هم از سوی فرمانده صادر شد که می‌بایست در اسرع وقت به اجرا درآید: اول، مصادره تمامی خودروهای نظامی و شخصی ایران و دوم، دستگیری و بازداشت تمامی ایرانی‌ها، اعم از نظامی و غیر نظامی. 👇👇
دفاع مقدس
📚 #کتاب : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن ق
📚 : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن قسمت ۵۴ روایتی عراقی از عملیات فاو اهمیت فاو در این است که این جنگ به مثابه خنجری جانکاه در پهلوی نظام اسبق عراق محسوب شد. دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده‌ترین و بغرنج‌ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می‌شود. در این میان، عراق، کشوری که در سال ۱۹۲۱ تأسیس شد، یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال حساس‌ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوری، توأم با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی‌نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می‌توان از تلخ‌ترین و خونبارترین وقایع تاریخ عراق توصیف کرد. دوره‌ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی‌اندازه هیأت حاکمه، تاریخی بی‌نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه‌ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب‌های بسیار، هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی‌مانده و بسیاری از حقایق آن بیان نشده است. برای همین انتظار می‌رود باز هم کتاب‌هایی درباره عراق نوشته شود و قصه‌های عجیب و غریب بی‌شماری از آن به گوش برسد. سؤال: اهمیت درگیری‌های فاو چیست؟ اهمیت فاو در این است که این جنگ به مثابه خنجری جانکاه در پهلوی عراق می‌شود. با اشغال آن، عراق از منطقه خلیج فارس جدا شد و تبدیل به تهدیدی برای کشورهایی که به عراق همراه بودند، مانند کویت و عربستان و دیگران شد. ضروری بود که عملیات هجومی خود را به این منطقه که ظرف ۲۸ ساعت موفق شدیم آن را آزاد کنیم، آغاز کنیم. سؤال: چه کسی فرمان آزادی فاو را صادر کرد؟ فرماندهی آزادسازی‌ها و رئیس ستاد ارتش که به طور سنتی تحت فرمان او نیروهای مسلح شامل نیروهای هوایی، دریایی و سازمان امنیت قرار داشتند، این فرمان را صادر کرد. بعد از ورود مداوم نیروی هوایی، این نیروها به طور مستقیم به آن مرتبط شدند. همین وضعیت درباره نیروی دریایی و سازمان امنیت و نهادهای توجیه‌کننده سیاسی و گارد جمهوری و صنایع نظامی نیز صدق می‌کند. به این معنا که ریاست ستاد ارتش عملاً فرماندهی لشکرهای زمینی را بر عهده داشت. طرح زمینی از جانب ما ارائه شد، در حالی که می‌شنیدیم نیروی هوایی و سلاح‌های کشتار جمعی نیز به حرکت درآمده‌اند و می‌خواهند جنگ‌های شهری را از طریق رادیو آغاز کنند. سؤال: آیا شما مسئولیت هماهنگی میان نیروهای مختلف مسلح را نداشتید؟ این حرف صحیح است. همه چیز در انحصار فرماندهی کل قوا بود. اما رئیس ستاد ارتش که فرمانده فعلی نیروهای زمینی بود، قدرتی بر نیروی هوایی و نیروی دریایی و به همین ترتیب دیگران نداشت. سؤال: بنابراین بعد از آمدن صدام، همه چیز عوض شد؟ بله، برای او این مسئله عملیاتی بود. نمی‌خواست کسی چیزی درباره سلاح‌های ارتش بداند و آن را در دست یک نفر قرار داده بود. این شیوه بعد از هزینه‌های انسانی و مالی بزرگی که در جنگ متحمل شده بودیم، اتخاذ شده بود. اما درباره طرح هوایی، دریایی و موشکی، دستورات و اجرای آن از سوی فرماندهی کل قوا انجام می‌شد، بدون اینکه با ما هماهنگ شود. وظیفه من بود که درباره آزادسازی زمین‌ها و طرح‌ریزی برای لشکرها برای تحرک و از بین بردن نیروهای زمینی ایرانی از آن مناطق طرح بدهم. سؤال: آیا صدام حسین مانند یک ژنرال با برخورداری از همه مسئولیت‌ها در این مسائل دخالت و رفتار می‌کرد؟ بله، او طرح‌هایی از نیروهای زمینی، هوایی، دریایی و موشکی می‌خواست و برای خودش ستاد ارتش داشت و از طریق همه این طرح‌ها، طرح کامل خود را پیاده می‌کرد. سؤال: وقت فرا رسیدن ساعت صفر چگونه به شما ابلاغ شد؟ این در طرح لحاظ شده بود، مگر اینکه حالت خاصی پیش می‌آمد، مثل همراهی نکردن وضعیت آب و هوا، که دقیقاً در آزادسازی فاو اتفاق افتاد. 👇👇
دفاع مقدس
📚 #کتاب : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن ق
📚 : «آن سوی خط» ⚪️ دفاع مقدس به روایت دشمن قسمت ۵۵ سؤال: معاون فرماندهی کل قوا، وزیر دفاع سرتیپ عدنان خیرالله نیز در آزادسازی فاو حضور داشت. نقش او چه بود؟ نقش چندان بزرگی نداشت، بلکه برعکس، به دلیل اینکه بدون اطلاع او اتفاقاتی افتاد، نقش او کاسته شد. همان طور که گفتم، ما حملات موشکی و هوایی را از طریق رادیو می‌شنیدیم. سؤال: بنابراین تنها کسی که همه چیز را می‌دانست، فرمانده کل قوا بود؟ بله، او فرمانده کل قوا و مسئول اداره جنگ بود. بعد از جنگ فاو، شش درگیری به وقوع پیوست: آزادی شلمچه در شرق بصره، جزیره نفت‌خیز مجنون، منطقه الطیب الزبیدات شرق عماره، سانویه در گیلان غرب و شرق خانقین. سپس لشکرهای شمالی در منطقه حاج عمران و فاو و مناطق مجاور آن به حرکت درآمدند. یعنی در ۸ آبان ۱۹۸۸ توانستیم ایرانی‌ها را شکست دهیم و آنها را تا خارج از مرزها و تا مسافت‌های دور به عقب برانیم. این مسئله سبب شد امام خمینی با آتش‌بس موافقت کند و به این ترتیب جنگ متوقف شد. سؤال: آیا این به این معناست که ارتش ایران شکست خورد؟ بله، ارتش ایران شکست بزرگی خورد. امام خمینی گفت که «جام زهر می‌نوشد» و آتش‌بس را می‌پذیرد. در حقیقت، او مجبور شد با آن موافقت کند. سؤال: آیا در معرکه آزادسازی شهر فاو کارشناسان خارجی هم بودند؟ ابداً! هر چه در این باره می‌گویند، دروغ و عاری از حقیقت است! سؤال: یعنی با شما هیچ کارشناسی از شوروی نبود؟ به هیچ وجه، به هیچ وجه. سؤال: و نه حتی کارشناس عربی؟ ابداً! حتی آزادسازی فاو بدون اطلاع برخی از اعضای کادر رهبری انجام شد. معاون رئیس شورای رهبری انقلاب، عزت ابراهیم، خبرش را از رادیو شنید. صدام وقتی کاری را می‌خواست انجام دهد، همه طرف‌ها را در حد توانشان موظف به انجام کاری می‌کرد، ولی به دیگران خبر نمی‌داد. سؤال: از سلاح‌های شیمیایی در این جنگ چگونه استفاده شد؟ دو طرف از سلاح‌های شیمیایی استفاده کردند و این حقیقتی است که نمی‌توان انکار کرد. ایران به شکل خیلی پیش‌پا افتاده‌ای از آن استفاده کرد، در حالی که عراق از سلاح‌های خیلی پیشرفته‌تر و از طریق حملات موشکی و حملات هوایی به عمق درگیری‌ها استفاده کرد. معروف است که استفاده از سلاح شیمیایی از صلاحیت‌های فرمانده کل قوا، یعنی صدام، است. سؤال: حرف‌هایی هست که گفته می‌شود در آزادسازی فاو، ایالات متحده به شما کمک کرد، به این ترتیب که تصاویر ماهواره‌ای از طریق سفارت خود در بیروت در اختیار شما گذاشت؟ این حرف را خواندم و درباره‌اش سرلشکر تمام وفیق السامرائی نوشت. صحبت از همکاری امنیتی میان آنها با سازمان امنیت آمریکا بود و در آن زمان شوکه شدم! زیرا در آن موقع چیزی نمی‌دانستم. سازمان امنیت نظامی با صدام حسین مرتبط بود و فقط اطلاعات را در اختیار ما قرار می‌داد. به این معنا که من نمی‌توانستم دستوری به مدیر امنیت صادر کنم و از او اطلاعات بخواهم. به هر حال، وقتی کشور وارد جنگ می‌شود، تلاش می‌کند اطلاعاتی از دیگر کشورها به دست آورد. تا آنجا که به یاد دارم، فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها به ما اطلاعات می‌دادند و این مسئله همچنین شامل مسئولیت وابسته‌های نظامی در خارج نیز بود. فکر می‌کنم طرف ایرانی نیز همین کار را می‌کرد. نیروی هوایی به جنگنده‌های «میگ ۲۵» و «اف ۱ میراژ» که قدرت بالایی در عکسبرداری دارند، متکی بود. به یاد می‌آورم تصاویری که به دست می‌آوردیم حتی تونل‌ها را نشان می‌دادند. اما تصاویر هوایی که از داخل زمین به دست ما می‌رسید، فکر می‌کنم ماهواره‌ها در اختیار ما می‌گذاشتند. ارزیابی من این است که هر کشوری که وارد جنگ می‌شود، تلاش می‌کند - حالا یا از طریق پول یا از طریق روابط دوستی متمایزی که دارد - چنین اطلاعاتی به دست آورد. مبالغه‌های زیادی در این زمینه می‌شود، در حالی که خیلی از حرف‌هایی که درباره کمک‌ها زده می‌شود، به ما نمی‌رسید؛ زیرا ما نه اسلحه آمریکایی و نه عموماً سلاح غربی داشتیم. سلاح ما تقریباً محدود به سلاح روسی و بعضی سلاح‌های فنی سوئیسی و کشورهای دیگر اروپایی بود. سؤال: آیا این را شنیدی که تصاویر هوایی از فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها آمده باشد؟ بله، شنیدم، اما مربوط به مسافت‌های دور بود. در مورد جبهه و عمق ۵۰-۸۰ کیلومتری، هواپیماها بودند که عکس می‌گرفتند و اطلاعات به دست می‌آوردند. آنچه برای ما مهم بود، بدون هیچ گونه کم و کاستی، اطلاعات و تصاویر مربوط به عمق ایران بود؛ زیرا جهت این حملات موشکی - بخصوص حملات هوایی - مهم بودند. ادامه دارد
⏳ ۲۹ مهرماه ۱۳۶۲ - سالروز شهادت محمود شیرمحمدی 🌿 متولد: شهر ری ۱۳۴۱/۰۵/۲۱ ▫️ تا سوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند. مدتی تراشکاری می کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و نهم مهر 1362، با سمت فرمانده گردان تخریب در عملیات والفجر ۴ بر اثر بمباران هوایی مریوان به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران است. ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🌷 ۲۹ مهرماه ۱۳۶۳ - سالروز شهادت داریوش گودرزی کیا، عکاس جنگ - در منطقه عملیاتی میمک 📷 عکسی که شهید داریوش گودرزی کیا در منطقه عملیاتی بیت المقدس به ثبت رسانده است ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🗓 ۲۹ مهر سالروز شهادت نخستین شهید عکاس دفاع مقدس متولد: 1325 - روستای اناج - شهرستان اراک - استان مرکزی وی در سال ۱۳۵۵ به استخدام خبرگزاری جمهوری اسلامی درآمد و به عنوان عکاس این خبرگزاری مشغول به کار شد و از سال 1360 عکاسى را از جبهه‌‌ها آغاز کرد. شهید داریوش گودرزی‌کیا ، دریافت کننده لوح دست خط زرین حضرت امام (ره)، دارنده دیپلم افتخار، برگزیده‌ بخش عکاسى از مجتمع هنر و ادبیات دفاع مقدس در سال 1367 ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱