#رؤیای_صادق!
🌷همسنگر ما یک نفر بود به نام کافیان موسوی که من و معین با او غذا میخوردیم. او خیلی هیکل درشتی داشت یک روز سر صبحانه بر عکس هر روز که خیلی شوخی میکرد، آرام بود. گفتم: «چرا امروز ساکتی؟» گفت: «دیشب خواب دیدم عروسیم است و بعد رفتم تو آسمان!» زدیم زیر خنده، گفتیم: «با این هیکل چاق و سنگین چه طور رفتی بالا و نیفتادی؟!» بعد از صبحانه تصمیم گرفتیم برویم یک دستشویی درست کنیم.
🌷رفتیم و مشغول کار شدیم، حدود پنج نفر بودیم. نزدیکیهایی ساعت یازده روز ۱۳۵۹/۹/۴ تعدادی نیروی جدید آمدند به محور و مشغول احوالپرسی بودیم که ناگهان دو گلوله خمپاره یکی دورتر و دومی نزدیک ما اصابت کرد. با صدای سوت دومی همه سریعاً خوابیدیم ولی کافیان موسوی که کمی چاق بود دیر خوابید زمین. وقتی ترکشها تمام شد، من بلند شدم ولی چهار نفر دیگر روی زمین ماندند؛ یکی از آنها کافیان بود. وقتی آمدم بالای سرش، دیدم....
🌷دیدم یک ترکش بزرگ پشت سر او را برده و مغز او بیرون پاشیده بود. سرش را بلند کردم و روی زانویم گذاشتم و چفیهای را گرفتم دور سرش، ولی او چند لحظه بعد همانگونه که خواب دیده بود به آسمان رفت. معین هم پاهایش ترکش خورد. یکی از تازه واردها نیز به نام محمدعلی معین هم انگشتانش قطع شد. یکی هم ترکش به مچ دستش خورد. کافیان را سریعاً با برانکارد بردند. معین را من و یک نفر دیگر با برانکارد از خط تا ساحل رودخانه بردیم و از آنجا او را به بیمارستان بردند.
🌷عراقیها فاصلهی بین خط و رودخانه که معین را از جنگل میبردیم را شدیداً زیر آتش گرفته بودند. لذا چند بار مجبور شدیم او را روی زمین بگذاریم و یکی_دو بار به علت خستگی از دستمان رها شد روی زمین. شبِ آن روز تنها شدم. فردا یا پس فردای آن روز رفتم بیمارستان شوش و سری به معین زدم. اتفاقاً او را ترخیص کردند تا نجفآباد برود و پای او را گچ گرفته بودند. به همراه او آمدم و این مرحله به پایان رسید....
⚪️خاطره ای به یاد شهید معزز کافیان موسوی
راوی: سردار شهید غلامرضا یزدانی
صبح یعنـی
طلوعِ شمــــا
بر مدارِ بیقراری من ...
#صبح_بخیر
#مردان_بی_ادعا
࿐༅◉༅࿐✾✾࿐༅◉༅࿐✾
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 نصیحت امام به مسئولان ....!!
در آبان ماه ۶۴
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️🌱🌱🌱
⭕️ همین یک سؤالِ امام را جواب دهید، کافیست!
🔸ما از اینجا خواهیم رفت، هیچ شکی نیست، من زودتر و شما هم بعداً میروید.
🔹باید فکر این را بکنیم که حالا که رفتیم، آنجا از ما پرسیدند که شمایی که #رئیس_جمهور بودید برای #مردم چه کردید؟ شمایی که #وزیر بودید چه کردید؟ شمایی که #وکیل بودید چه کردید؟
🔸ملت را ازشان میپرسند که شما برای اسلام چه کردید؟ عمده این است که ما آنجا آبرو داشته باشیم. اگر آن مطلب را درست بکنیم، هم اینجا درست میشود و هم آنجا درست میشود. و اگر خدای نخواسته، بخواهیم یک تخلفی بکنیم، نه اینجا خیرش را میبینیم، نه آنجا خیرش را میبینیم.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
🎥 کلیپی زیبا و دیدنی از دوران #دفاع_مقدس با بیاناتی شنیدنی از حضرت امام خمینی (ره)
🌷خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند...
🚩🚩 خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند...
⚪️ خوشا به حال آنهایى که این گوهرها را در دامن خود پروراندند...
🌴 خداوندا این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن...
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷☫┅┄
سوم آبانماه ۱۳۶۲ -- سالروز شهادت «علی رضاییان»، فرمانده قرارگاه مقدم حمزه سیدالشهدا (ع)
⚪️ عملیات والفجر ۴
جبهه مریوان // دشت شیار // بر روی ارتفاع لری
▫️او قبل از انقلاب، کارگری ساده بود و اطلاعات دینی مذهبی بالایی داشت. به علت فعالیتهای ضد رژیم، بارها به زندان ساواک افتاده و شکنجهها شده بود. با پیروزی نهضت اسلامی همراه با نیروهای کمیته، از پادگانها حراست کردهو نگذاشتند اسلحه و مهمات بدست گروهک های ضدانقلاب بیافتد. پس از تشکیل سپاه، به این نهاد انقلابی پیوست و با شروع غائله کردستان به دست ایادی کفر جهانی، راهی این منطقه حساس شد. در پی تجاوز رژیم صهیونیستی عراق به میهن اسلامی، به جبهههای جنوب عزیمت کرد.
شهید رضاییان در عملیاتهای فرمانده کل قوا، شکست حصر آبادان، طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس و رمضان حضور فعالی داشت. او در رویارویی با دشمن مورد اصابت تیر واقع شد بطوری که از زیر گلویش وارد شد و از سمت پیشانیش
خارج شد. سرانجام این سردار لشگر توحید در عملیات «والفجر ۴» در سمت فرمانده قرارگاه مقدم حمزه، هنگامیکه با یگانی از جانبرکفان بسیج، در خطوط مقدم نبرد با دشمن بود، به آرزوی دیرین خود رسید و موهبت الهی شهادت، نصیب او گشت🕊🕊
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجع نشر آثار شـهدا و دفاعمقدس