eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
📽 تنها فیلم به جا مانده از شهید حسین آقا یوسف الهی که حاج قاسم آرزو داشت در کنار او آرام بگیرد 🌴 ب
🌿 کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی(شهیدی که سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید بخاک سپرده شود) در سن کم به درجه عرفانی والا برسد از ۱۹سالگی تا ۲۴سالگی که شهیدشد تمام سالها بغیر از ۴روز حرام را روزه بود نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا میگفت قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمیگفت خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها میگفت روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود 💥۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی 🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که درکنار او دفن شود 1️⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی" با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست؟ 2️⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! 3️⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت را گفت! 4️⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟ حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل من بحرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد 5️⃣همرزم شهید: زمستان سال64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم حسین به همه اشاره کرد بجز من! چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد! ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ روایتگر رویدادهای جنگ و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
💠 مگر این عاشق ‌بی‌قرار را بر این سفینه سرگردانِ آسمانی، که کره ‌زمین ‌باشد، برای ماندن در اصطبل خواب ‌و خور آفریده‌اند؟ . . دستی ‌برآرید و ما قبرستان‌نشینان عادات ‌سخیف را، از این ‌مَنجلاب ‌بیرون ‌کشید 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📅 دوران دفاع مقدس 📷 حضرت آیت الله خامنه ای در لباس سبز پاسداران 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
هوشیاران‌اند و خواب آلوده‌اند از عتاب چشم عقل آسوده‌اند... بی قراری باز طغیان کرده است خاطرم یاد شهیدان کرده است 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🗺 گمنامی یادِ شما.. ▫️عده ای طلب سهم می‌کنند از سفره های یکرنگی تان.. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
😊 کلاه عراقی ها شده بود ظرف غذا و هم برای پذیرایی از تازه واردها، توی اون کمپوت می ریختند‼️ ⏳ اردیبهشت 1361- عملیات بیت المقدس - دژ مرزی کوشک 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
ساقی! جبهه، سبو بر لب هر مست نداد نوبت ما که رسید میکده را بست نداد حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💠 به طرف خط مفدم 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📷 رزمندگان در حال انتقال پیکر یکی از مجروحین عملیات ⏳ دوران جنگ تحمیلی 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📷 آیت الله خامنه ای در جمع رزمندگان لشکر عاشورا - ۶۷/۰۵/۲۹ 🔹عکس و خاطره از : بهزاد پروین قدس 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
📷 آیت الله خامنه ای در جمع رزمندگان لشکر عاشورا - ۶۷/۰۵/۲۹ 🔹عکس و خاطره از : بهزاد پروین قدس 🌴
📷 خاطره عکس رهبر انقلاب در جمع رزمندگان لشکر عاشورا - ۶۷/۰۵/۲۹ 🔹عکس و خاطره از : بهزاد پروین قدس 🔹نقل از: شماره 3 مجله 📎 🔸 آن روزها که مصادف با ایام محرم بود، لشکر حس و حال معنوی به خود گرفته بود. عصرها هم در خود لشکر در جاده اصلی، دسته‌های حسینی گردان‌ها به راه می‌افتاد گردان سیدالشهداء ،گردان امام حسین علیه‌السلام و گردان شهدای گمنام و دیگر واحدها حضور داشتند. عملیات مرصاد تازه تمام شده بود و نیروهای گردن امام حسین در کمین آنها در کانال گرسنه و تشنه مانده بودند. ولی به لطف خدا با محاصره منافقین در تنگه جلوی موقعیت شهید مقیمی بیش از 400 نفر از آنها کشته و اسیر و زخمی شدند. 🔸 همان ایام خبری در لشکر بین بچه‌ها پیچیده بود که آیه الله خامنه‌ای در حال بازدید از مناطق عملیاتی جنوب هستند و احتمالاً به لشکر عاشورا هم سر بزنند. دو روز به تاسوعا مانده بود که صبح به همراه زینال‌وند با تویوتا به تدارکات لشکر می‌رفتیم که در جاده اصلی تعدادی خودرو را دیدم که از دژبانی اردوگاه وارد می شوند. در آینه نگاهی انداختم دیدم خود آقای خامنه‌ای هستند. هیجان زده به طرفشان رفتیم و سلام علیک و روبوسی کردیم. ... مجموعه عکس شهدا را که همراهم بود به آقا هدیه دادم. ایشان در حالی‌که به عکس‌ها نگاه می‌کرد مرا خیلی تحسین کردند که عجب کار هنری است و... 🔸 شب خبر دادند که فرماندهان گردان در حسینیه فرماندهی پادگان برای شام و عزاداری حضور یابند. حاج صمد، من را به نمایندگی از خودش فرستاد. دوربینم را برداشتم و رفتم.... سرهنگ سلیمی و امین آقا شریعتی کنار آقا نشسته بودند. آقا از مداحان خواستند نوحه‌ای بخوانند که صادق کمالی و قادر منافی مداحی کردند و سپس مراسم سینه‌زنی و شور ادامه یافت. من چند فریم عکس گرفتم... 🔸با پایان مراسم آقا گفتند: من از این مراسم معنوی سیر نشدم. ان‌شاءالله دو روز بعد که تاسوعاست به لشکر می‌آیم تا در کنار بچه‌های آذری عزاداری کنیم. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
خمپاره صاف خورد ڪنارِ سنگر حاج همت گفت : بر محمـد و آل محمـد صلوات نگاهش ڪردم ، انگار هیچ چیز نمےتوانست تکانش بدهد دلم از این ایمانها مےخواهد... 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 به گروه واتساپ ۲ بپیوندید https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🌷شهید اصغر وصالي تهراني فرد، فرمانده دستمال‌سرخ‌ها 💠 مبارز و زندانی سیاسی زمان شاه، همرزم شهید چمران در نبرد پاوه... 🔹او در دومین ماه جنگ در جبهه گیلانغرب به شهادت رسید 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 به گروه واتساپ ۲ بپیوندید https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🌷شهید اصغر وصالي تهراني فرد، فرمانده دستمال‌سرخ‌ها 💠 مبارز و زندانی سیاسی زمان شاه، همرزم شهید چمرا
🌷 شهید اصغر وصالي تهراني، فرمانده «گروه دستمال سرخ‌ها» 🔹 در محله دولاب تهران به دنیا آمد(1329)- در سال های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دورههای چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع کرد اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد. اول به اعدام و بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد ولی بعدها حکم تغییر کرد و دوازده سال زندان برایش بریدند. در اواخر سال56 هم بعد از پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد. 🔸 با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال 59 وارد سپاه شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید و مدتی نیز فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را بر عهده گرفت. ▪️روحیه علی اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسئولیت خود را در ستاد مرکزی سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رودررو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد. 🔺او با گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب کشور به نبرد با ضدانقلابیون و ارتش صدام پرداخت بسیاری از نیروهایش در همین زمان به شهادت رسیدند. ام همچنین در غائله پاوه دوشادوش شهید چمران با گروهک‌های معارض جنگید. نیروهای تحت امر علی اصغر وصالی به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن هایشان به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت داشتند. (وجه تسمیه این گروه، به شهادت یکی از اعضای جوان آن باز می گردد که به هنگام شهادت، لباسی سرخ بر تن داشت که همرزمانش به عنوان یادبود وی، تکه هایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش، آن را از خود جدا نکنند.) 💠 روز تاسوعای سال 1359 تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود.حوالی ظهر عاشورا، علی اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سرمورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید. پیکر پاک او در قطعه 24 بهشت زهرای تهران در کنار برادرش و در میان یارانش (گروه دستمال سرخ‌ها) به خاک سپرده شد. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 به گروه واتساپ ۲ بپیوندید https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🌷 شهید اصغر وصالي تهراني، فرمانده «گروه دستمال سرخ‌ها» 🔹 در محله دولاب تهران به دنیا آمد(1329)- در
🌷شهید اصغر وصالي تهراني فرد 💠 مبارز و زندانی سیاسی زمان شاه، همرزم شهید چمران در نبرد پاوه... 🔹عکس بالا او و همرزمانش، ازجمله شهیدابراهیم هادی را در جبهه غرب نشان می دهد 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 به گروه واتساپ ۲ بپیوندید https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🔰 امام خمینی: جنگ تحمیلی، شکوه و عظمت ایمان و اسلام را در پهناور جهان منتشر نمود 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
💠 غرق در بوسه ! !! 🌸 ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو مي‌بوسيدند. هر كار مي‌كردي،‌ نمي‌توانستي حاجي را از دستشان خلاص كني. انگار دخيل بسته باشند، ول كن نبودند. بارها شده بود حاجي،‌ توي هجوم محبت بچه‌ها صدمه ديده بود؛ زير چشمش كبود شده بود، حتي يك ‌بار انگشتش شكسته بود. 🍀 سوار ماشين كه مي‌شد،‌ لپ‌هايش سرخ شده بود؛‌ اینقدر كه بچه‌ها لپ‌هاش رو برداشته بودند براي تبرّك! بايد با فوت و فن براي سخنراني مي‌آورديم و مي‌برديمش. ➖ خب، حالا قِصِر در رفت! يواشكي آوردنش! وقتي خواست بره‌ چي؟ 🌼 بين بچه‌ها نشسته بودم و مي‌شنيدم چي پچ ‌پچ مي‌كنند. داشتند خط و نشان مي‌كشيدند. حاجي را يواشكي آورده بوديم و توي چادر قايمش كرده بوديم. بعد كه همه جمع شدند، حاجي براي سخنراني آمد. 🌴 بعد از اتمام صحبت‌هاش سريع سوار ماشين كرديمش. تا چند صد متر،‌ ده بيست نفري به ماشين آويزان بودند. آخر سر مجبور شديم بايستيم و حاجي بياد پايين. 🌷 یاد سردار بی‌سر ((حاج محمد ابراهیم همت)) به خیر باد! 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
: مادر شما چه انتظاری از جامعه دارید؟ مادر: هیچ! مگر داده ام که چیزی بخواهم،هیچی نمی‌خوام. حتی توقع احترام بیشتر رو هم ندارم.. مادر ۴ و همسر 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🌼بیا در خدا خویش را گم کنیم 🌷به رسم شهیدان تکلم کنیم 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
💠 قهرمانان دفاع مقدس🥇 🌷عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست 🌴راه گم کردن درین ره رهنمای دیگرست 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 ا🌴شهدا خیلی رٍند بودند، عظمت زمانه و موقعیت خود را خوب درک کردند و گرفتار غفلت نشدند و مزد عمل خالصانه خود را گرفتند🌷 💠 اهداف گروه: این گروه صرفاً به موضوع می پردازد خاطرات و مطالب مندرج در آن در قالب متن، عکس، صوت و فیلم ارائه می شود
💠 دوران دفاع مقدس 🌹 شهید غلامرضا زعفری 🔹 نیروی لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 به گروه واتساپ ۲ بپیوندید https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 خاطره‌ای از شهید زعفری👇👇👇