eitaa logo
دفاع مقدس
4.7هزار دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
15.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی هدف: انتشار مطالب،عکس،صوت و فیلم‌های مربوط به دوران دفاع مقدس در فضای مجازی هرگونه استفاده از محتوای کانال آزاد است ✍ادمین: علی قدس🌴یادبادآن‌روزگاران‌یادباد💕
مشاهده در ایتا
دانلود
😂 هواپیما سولاخه ... ظهر روز یکشنبه 25 اسفند 1364، در جاده فاو – ام القصر عراق، خمپاره 80 میلیمتری جلوی پایم منفجر شد و هفت هشت تا ترکش بدنم را آبکش کرد. هرطوری که بود، بچه ها کمک کردند و با آمبولانس به اهواز منتقل و در بیمارستان شهید بقایی بستری شدم. صبح روز سه‌شنبه 27 اسفند با آمبولانس به فرودگاه اهواز رفتم و همراه بقیۀ مجروحین، با برانکارد تا نزدیک هواپیما منتقل شدیم. یکی از خلبانان جلو آمد و کنارم نشست. دستی بر سرم کشید، صورتم را بوسید و با لحنی محبت‌‌آمیز گفت: - ما از روی شما خجالت می‌کشیم که نمی‌تونیم مثل شما خدمت کنیم. با وجودی که بنابر گفتۀ خودش چهار روز تمام پشت هواپیما بود و چشمانش حسرت یک لحظه خواب را می‌کشید، ولی حرف‌هایش به‌شدت در روحیه‌ام اثر گذاشت. هواپیما تونل درازی بود که در دوطرف آن، برانکاردهای پارچه ای قرمز رنگ در چهار طبقه روی هم تا انتها قرار داشتند. دقایقی بعد آمادۀ پرواز شد و روی باند شروع به حرکت کرد. چیزی تا پرواز نمانده بود که ناگهان ایستاد. معلوم شد هواپیماهای عراقی به اهواز حمله کرده‌اند و وضعیت قرمز است. هواپیمای «سی 130» با تمام مسافرانش که جز مجروح‌ها نبودند، وسط باند از حرکت بازماند. شکر خدا دقایقی بعد خطر رفع شد و هواپیما به حرکت افتاد. صدای ناله مجروحین در هواپیما به گوش می رسید و کادر پزشکی و کادر پروازی به آنها کمک می کردند. ناگهان یکی از مجروحین که در برانکارد پایینی جلوی من قرار داشت، فریاد زد: - هواپیما سولاخه ... این فریاد، آنهایی را که به زور خوابیده بودند، پراند. همه وحشت کردند. هواپیما سوراخه؟ یعنی چی؟ ... کمک خلبانها به طرفش دویدند که ببینند قضیه از چه قرار است. صدای خنده آنها که بلند شد، جویا شدم ببینم ماجرا چی بوده. وقتی فهمیدم یکی از مجروحین که در طبقات بالا قرار داشته، خودش را راحت کرده است، از خنده اشکم درآمد. قطراتی که از بالا روی پایینی ها جاری شده بود، آنها را ترسانده و فکر کرده بودند هواپیما سوراخ شده و آب باران به داخل جاری شده است! وقتی فهمیدند قضیه از چه قرار است، ناراحت و عصبانی شروع کردند به غُر زدن. ساعتی بعد هواپیما در فرودگاه تهران بر زمین نشست و ما را پیاده کردند. مجروحین را بین آمبولانس‌ها تقسیم کردند و من را هم به بیمارستان «آیت‌الله طالقانی» اعزام کردند در منطقۀ ولنجک در شمال تهران. ( داودآبادی) !! حمل_مجروحین 64 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌈 خوشا ... 🌖 تنهایی شب‌های سنگر 💕که دل بود و تمنا بود و دلبر دوران ❤️ ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
هنوز ... شب‌های مـا را ستارهٔ چشمان شما روشن می ڪند ... 🌓 💕 🌴 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💕 یادش بخیر ... شورِ شب‌های جبهه با نوای کاروان بار بندید همرهان این قافله عزمِ کرببلا دارد ... ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
ساز صبحم ... به نگاه شما کوک است صدای عشـق می دهند امروز چشم‌هایتان ... 💕 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
راهیان عید بسوی جبهه‌ها ... تصویری از اعزام نیروهای دانشکده افسری گردان قدس ارتش به جبهه که مصادف با عید نوروز بوده است. ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
چه غم از خزان آن گُل که ز پی بهار دارد ... 🍀🌸🌼 پیکر سرباز ایرانی در میان گل‌ها ⏳ دو روز مانده به نوروز سال ۱۳۶۵ ▫️صد کیلومتری بصره عراق 📷 این عکس معروف را عکاس فرانسوی به نام ژان پاولوفسکی در آستانه‌ی بهار سال ۱۳۶۴ مصادف با ۱۸ مارس ۱۹۸۵ گرفته است. ⚪️ آن روز، استخبارات عراق، خبرنگاران را به منطقه‌ی عملیاتی شرق دجله بُرده بود و این عکس، معروفترین یادگار آن‌روز شد: یک جوان ایرانیِ کشته شده در جنگ عراق میان گل‌های نورس بهاری آرمیده بود ... 🌷 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌴 دیدن داغ سخت است دیدن پیکر بی سر سخت است . 📷👆عکسی که می بینید، خواهر شهید محمد حسین باغبان را در حال آخرین وداع با پیکر بی سر برادرش نشان می دهد💦 او یکی از بسیجیان لشکر۱۴ امام حسین(ع) بود که در اواخر اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر شربت شهادت نوشید ... . چند روز قبل از عملیات، محمد حسین به یکی از همرزمانش گفته بود: اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کفِ پایم بشناسید. (یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه‌ی جوشکاری کبود شده بود.) . زمانیکه ابدان مظهر شهدا را به تعاون لشگر بردند، هویت شهید را از روی همین کبودی انگشتش شناسایی کردند . ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️ یکی دو روز مانده به پایان زمستان — یادی دوباره کنیم از دشواری های نبرد با دشمن در فصل برف و سرما 🌧 🔹 دوران ⚪️ تمرینات سخت حاج احمد متوسلیان به نیروها در ارتفاعات پربرف کردستان🌧 🔺زمانی که می بایست جان برکفان وطن در سه جبهه می‌جنگیدند: نبرد با ارتش تا دندان مسلح عراق، درگیری با گروهک‌های ضدانقلاب و مبارزه با سرمای طاقت‌فرسا و استخوان سوز ❄️ ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷شهيد محمد صادق انبارلويى 🌱متولدقزوین۳۴-کارمندبود.سال۵۷ ازدواج کردوصاحب دو فرزند شد.از سوی بسیج به جبهه رفت و اواخر اسفند ۶۶ باسمت مسئول تدارکات در منطقه دربندیخان عراق بر اثر اصابت ترکش به سر،شهید شد🌷برادرش نیز در جبهه در عملیات دیگر به شهادت رسید🌷 همرزم شهيد درباره نحوه شهادت او مي‌گويد: لحظات قبل از عملیات بود، من با فرزند یکی از شهدا، تجهیزاتمان را کامل بستیم و داشتیم می رفتیم،صادق جلوى ما را گرات و گفت: من یک دعایی می کنم، شما هم آمین بگوئید و هیچ سوالی هم نکنید.ما هم دوتایی رو به قبله ایستادیم و دستهایمان را بلند کردیم و منتظر شنیدن شدیم. سپس گفت: یا فاطمه زهرا (س) به حرمت دست این فرزندت و این بچه شهید، دیگه منو خلاص کن. این دعا را که کرد ما موضوع را شوخی گرفته و گفتیم: ما شما را حالا حالاها نیاز داریم، تو به این زودی ها شهید نمیشی.گفت: نه، ترا بخدا امین بگید، محکم هم بگید، دستهایتان را هم پایین نیاورید. ما هم آمین را گفتیم و راه افتادیم.عملیات شروع شد. درست نیم ساعت بعد بیسیم دوستم جاویدمهر مرا صدا کرد وگفت: امیر امیر، سید؟ گفتم: بگوشم. گفت: انبارلویی برات مفهومه؟ گفتم: آره. گفت: همین الان رفت بهشت🕊 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas