دفاع مقدس
حمید داودآبادی: یادم تو را فراموش - یادم هست، یادت هست؟! در کنار شهید حسن (عبدالله) شریعتی متولد:
📷 #عکس_بی_بهانه!
🌷یکی از روزها که به اردوگاه تخریب رفتم، در چادر کنار رضا و بقیه بچه محل ها نشسته بودم؛ از دور چشمم به کسی افتاد که آنسوتر، در حال گذر بود. به رضا نشانش دادم و پرسیدم کیست؟ که گفت: حسن شریعتی از بچه های گروهان بغلی است. خیلی به دلم نشست. مثل همیشه باید با او رفیق می شدم و بهترین روش برای باز کردن باب دوستی هم عکس گرفتن بود.
🌷از آن روز به بعد، کارم شده بود که دوربین عکاسی را در جیب بگذارم و بروم گردان تخریب. یک بار رضا با تعجب پرسید: حمید، تو مگه کار و زندگی نداری، چیه که هر روز تلپی اینجا؟ و من فقط با خنده جوابش را دادم....
🌷سرانجام یکی از روزها، شریعتی از چادر بغلی خارج شد. ظاهراً آن روز شهردار بود و داشت کاسه بشقاب ها را برای شستن، به کنار منبع آب می برد. سریع دوربین را دادم دست رضا و گفتم: رضا، سریع بیا بیرون کارت دارم. به او که رسیدم، ظرف ها را از دستش گرفتم، گذاشتم زمین و گفتم: ببخشید برادر، بی زحمت یه دقیقه اینجا بایستید تا من بغلتون یه عکس بگیرم.
🌷با تعجب گفت: عکس؟ شما با من؟ ولی من که شما رو نمی شناسم! با خندهای ساختگی گفتم: هیچ اشکالی نداره! منم شما رو نمیشناسم. ولی می خوام وقتی شهید شدی، افتخار کنم که با یه شهید عکس دارم. تعجبش بیشتر شد. همین که داشت می گفت: من؟ شهید؟ کنارش ایستادم و به رضا گفتم سریع عکس بگیرد. سپس خداحافظی کردم و شادمان، رفتم پادگان.
🌷نمی دانم چرا احساس می کردم؛ دیر می شود. همان حسی که پیش از آن، نسبت به خیلی از بچه ها داشتم که در اولین عملیات پر كشيدند!
🌷چند ماه بعد، اسفند ۱۳۶۴ در ادامه عملیات والفجر ۸ در جاده امالقصر، حسن شریعتی به همراه چند نفر دیگر از تخریبچى های لشکر، رفتند تا پل بتونی ای را که روی جاده بود، منفجر کنند، اما هیچ کدامشان بازنگشتند.
🌹 شهید “حسن (عبدالله) شریعتی” متولد: ۱۳۴۹ شهادت: سهشنبه ۱۳۶۴/۱۱/۲۹ عملیات والفجر ۸ در فاو. خاکسپاری: شنبه ۱۳۷۶/۴/۱۴ مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ی ،۵۰ ردیف ،۶۰ شماره ۳
راوى: رزمنده حمید داوودآبادی
🌷@DefaeMoqaddas 🕊
✅ کانال #دفاع_مقدس
دفاع مقدس
حمید داودآبادی: یادم تو را فراموش - یادم هست، یادت هست؟! در کنار شهید حسن (عبدالله) شریعتی متولد:
📷 #عکس_بی_بهانه!
🌷یکی از روزها که به اردوگاه تخریب رفتم، در چادر کنار رضا و بقیه بچه محل ها نشسته بودم؛ از دور چشمم به کسی افتاد که آنسوتر، در حال گذر بود. به رضا نشانش دادم و پرسیدم کیست؟ که گفت: حسن شریعتی از بچه های گروهان بغلی است. خیلی به دلم نشست. مثل همیشه باید با او رفیق می شدم و بهترین روش برای باز کردن باب دوستی هم عکس گرفتن بود.
🌷از آن روز به بعد، کارم شده بود که دوربین عکاسی را در جیب بگذارم و بروم گردان تخریب. یک بار رضا با تعجب پرسید: حمید، تو مگه کار و زندگی نداری، چیه که هر روز تلپی اینجا؟ و من فقط با خنده جوابش را دادم....
🌷سرانجام یکی از روزها، شریعتی از چادر بغلی خارج شد. ظاهراً آن روز شهردار بود و داشت کاسه بشقاب ها را برای شستن، به کنار منبع آب می برد. سریع دوربین را دادم دست رضا و گفتم: رضا، سریع بیا بیرون کارت دارم. به او که رسیدم، ظرف ها را از دستش گرفتم، گذاشتم زمین و گفتم: ببخشید برادر، بی زحمت یه دقیقه اینجا بایستید تا من بغلتون یه عکس بگیرم.
🌷با تعجب گفت: عکس؟ شما با من؟ ولی من که شما رو نمی شناسم! با خندهای ساختگی گفتم: هیچ اشکالی نداره! منم شما رو نمیشناسم. ولی می خوام وقتی شهید شدی، افتخار کنم که با یه شهید عکس دارم. تعجبش بیشتر شد. همین که داشت می گفت: من؟ شهید؟ کنارش ایستادم و به رضا گفتم سریع عکس بگیرد. سپس خداحافظی کردم و شادمان، رفتم پادگان.
🌷نمی دانم چرا احساس می کردم؛ دیر می شود. همان حسی که پیش از آن، نسبت به خیلی از بچه ها داشتم که در اولین عملیات پر كشيدند!
🌷چند ماه بعد، اسفند ۱۳۶۴ در ادامه عملیات والفجر ۸ در جاده امالقصر، حسن شریعتی به همراه چند نفر دیگر از تخریبچى های لشکر، رفتند تا پل بتونی ای را که روی جاده بود، منفجر کنند، اما هیچ کدامشان بازنگشتند.
🌹 شهید “حسن (عبدالله) شریعتی” متولد: ۱۳۴۹ شهادت: سهشنبه ۱۳۶۴/۱۱/۲۹ عملیات والفجر ۸ در فاو. خاکسپاری: شنبه ۱۳۷۶/۴/۱۴ مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ی ،۵۰ ردیف ،۶۰ شماره ۳
راوى: رزمنده حمید داوودآبادی
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
حمید داودآبادی: یادم تو را فراموش - یادم هست، یادت هست؟! در کنار شهید حسن (عبدالله) شریعتی متولد:
📷 #عکس_بی_بهانه!
🌷یکی از روزها که به اردوگاه تخریب رفتم، در چادر کنار رضا و بقیه بچه محل ها نشسته بودم؛ از دور چشمم به کسی افتاد که آنسوتر، در حال گذر بود. به رضا نشانش دادم و پرسیدم کیست؟ که گفت: حسن شریعتی از بچه های گروهان بغلی است. خیلی به دلم نشست. مثل همیشه باید با او رفیق می شدم و بهترین روش برای باز کردن باب دوستی هم عکس گرفتن بود.
🌷از آن روز به بعد، کارم شده بود که دوربین عکاسی را در جیب بگذارم و بروم گردان تخریب. یک بار رضا با تعجب پرسید: حمید، تو مگه کار و زندگی نداری، چیه که هر روز تلپی اینجا؟ و من فقط با خنده جوابش را دادم....
🌷سرانجام یکی از روزها، شریعتی از چادر بغلی خارج شد. ظاهراً آن روز شهردار بود و داشت کاسه بشقاب ها را برای شستن، به کنار منبع آب می برد. سریع دوربین را دادم دست رضا و گفتم: رضا، سریع بیا بیرون کارت دارم. به او که رسیدم، ظرف ها را از دستش گرفتم، گذاشتم زمین و گفتم: ببخشید برادر، بی زحمت یه دقیقه اینجا بایستید تا من بغلتون یه عکس بگیرم.
🌷با تعجب گفت: عکس؟ شما با من؟ ولی من که شما رو نمی شناسم! با خندهای ساختگی گفتم: هیچ اشکالی نداره! منم شما رو نمیشناسم. ولی می خوام وقتی شهید شدی، افتخار کنم که با یه شهید عکس دارم. تعجبش بیشتر شد. همین که داشت می گفت: من؟ شهید؟ کنارش ایستادم و به رضا گفتم سریع عکس بگیرد. سپس خداحافظی کردم و شادمان، رفتم پادگان.
🌷نمی دانم چرا احساس می کردم؛ دیر می شود. همان حسی که پیش از آن، نسبت به خیلی از بچه ها داشتم که در اولین عملیات پر كشيدند!
🌷چند ماه بعد، اسفند ۱۳۶۴ در ادامه عملیات والفجر ۸ در جاده امالقصر، حسن شریعتی به همراه چند نفر دیگر از تخریبچى های لشکر، رفتند تا پل بتونی ای را که روی جاده بود، منفجر کنند، اما هیچ کدامشان بازنگشتند.
🌹 شهید “حسن (عبدالله) شریعتی” متولد: ۱۳۴۹ شهادت: سهشنبه ۱۳۶۴/۱۱/۲۹ عملیات والفجر ۸ در فاو. خاکسپاری: شنبه ۱۳۷۶/۴/۱۴ مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ی ،۵۰ ردیف ،۶۰ شماره ۳
راوى: رزمنده حمید داوودآبادی
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
✅ واتساپ دفاع مقدس۲