eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
10.4هزار ویدیو
842 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
🌖 ۱۳ ماه رجب 🌱 سالروز ولادت نوجوان غواص دوران دفاع مقدس، شهید طالب لاریان 🌿 در شهر کربلا به دنیا آ
۱۳ ماه رجب؛ در شهر کربلا به دنیا آمد.... پدر چند اسم نوشت، گذاشت بین قرآن، رفتیم توی حرم امام حسین گرفت جلو دخترِ بزرگش اسمی که او کشید این بود: " طالب " تا حدود سال ۵۰ ، در کربلا ساکن بودیم که توسط رژیم بعث از عراق اخراج شده و به شیراز آمدیم. بعد از انقلاب پدرمان به عضویت سپاه در آمد. چون به زبان عربی مسلط بود، او را به عنوان مترجم به سوریه و لبنان اعزام کردند. سال ۶۴ بود که به دست اشرار هم پیمان اسراییل به شهادت رسید. که ثنها سر از بدنش جدا کرده و برای گرفتن جایزه به اسراییلی ها تحویل می‌دهند. باقی مانده بدنش بعد ها به ایران برگردانده و در گلزار شهدا شیراز دفن شد. طالب خیلی به پدر علاقه داشت بارها می رفت پایین پای پدر می نشست و میگفت دوست دارم من هم همین جا کنار پدرم دفن شوم. شانزده سال نداشت که در شناسنامه‌اش دست برد و به جبهه اعزام شد و وارد گردان غواصی حضرت‌رسول(ص) شد. پاییز ۶۵ به اتفاق جمعی از بچه های گردان مشرف شدیم مشهد بعد هم قم یکی از بچه ها که همراه و کنار طالب بود . وقت برگشت، طالب تعریف می کرد در قم خیلی گریه و بی‌تابی کردم که یا حضرت معصومه دلم برای پدرم تنگ شده. در همان حال گریه خوابم برد. دیدم خانم حضرت معصومه کنارم امد و گفت چه می‌خواهی. گفتم دوست دارم مث پدرم شهید شوم. خانم قرانی جلو من گرفتند که سه کاغذ بین ان بود. یکی را کشیدم. رویش نوشته بود شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ (شبیه همان اتفاقی که زمان تولدش در حرم امام حسین پیش آمد) بعد از سفر مشهد، بچه ها رفتند مرخصی. اما همزمان شد با سیل شدید در استان فارس و برگشت انها با تاخیر مواجه شد خیلی از بچه‌ها به همین ترتیب از کربلای ۴ جا ماندند من جمله "طالب" وقتی برگشت خیلی ناراحت بود می‌گفت : شما باعث شدید من از عملیات و شهادت جا بمانم. این ناراحتی بود تا خبر کربلای ۵ آمد. دیگر سر از پا نمی شناخت. شب عملیات یعنی ۱۹ دی ماه ۶۵ دستور آمده بود به تعداد لباس غواصی نیرو ببرم لباس کم بود، طالب هم قدو قواره کوچکی داشت و لباس برایش گشاد بود ،گفتم طالب تو نیا لباس نداریم. زد زیر گریه و التماس. انقدر اشک ریخت که دلم سوخت. با خودم گفتم کسی که انقدر انرژی و انگیزه برای شرکت در عملیات دارد بیشتر به دردم می خورد تا کسی که بخواهد با اجبار بیاید. گفتم بیا… هنوز یک ساعت از شروع عملیات نگذشته توی آب تیر خوردم. مرتب در آب بالا و پایین میشدم. هیچ کنترلی برای نگه داشتن خودم نداشتم. دیدم جسم سیاهی کنارم است. دست انداختم گرفتمش. یک غواص بود که شهید شده و روی آب شناور بود. با یک دستم مچ دستش را گرفتم با یک دستم مچ پایش، سرم را از پشت گذاشتم روی کمرش. وجودش کمک کرد تا از آن آشفتگی و خفه شدن نجات پیدا کنم. وقتی توانستم خودم را نگه دارم ، غواص را چرخاندم. دیدم طالب است. انقدر آرام و زیبا شهید شده بود که گویی خواب است. (شاید می خواست با نجات من تصمیمی را که برای امدنش به عملیات گرفته بودم جبران کند) دوباره او را چرخاندم و ساعتی سرم را روی بدنش گذاشتم تا قایق ها آمدند و من را از آب گرفتند.. (به روایت : صادق خوشنامی) دوران .✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 📡 گروه واتساپ دفاع مقدس ۲ 🕊🕊
از نیل رد شده‌ای و به ساحل رسیده‌ای! ما غرق در هوائیم دعا کن برای ما ... حسن وکیل‌زاده :
دفاع مقدس
🌱 ۱۳ رجب -- سالروز ولادت نوجوان غواص دوران دفاع مقدس، شهید طالب لاریان🌷، فرزند شهید قاسم لاریان🌷 🌿
🌷شهید طالب لاریان ۱۳ رجب؛ در شهر کربلا به دنیا آمد.... پدر، چند اسم نوشت، گذاشت بین قرآن، رفتیم توی حرم امام حسین, گرفت جلو دخترِ بزرگش, اسمی که او کشید این بود: "طالب" تا حدود سال ۱۳۵۰ ، در کربلا ساکن بودیم که توسط رژیم بعث از عراق اخراج شده و به شیراز آمدیم. بعد از انقلاب, پدرمان به عضویت سپاه در آمد. چون به زبان عربی مسلط بود، او را به عنوان مترجم به سوریه و لبنان اعزام کردند. سال ۶۴ بود که به دست اشرار هم پیمان اسراییل به شهادت رسید. مزدوران صهیونیست، سر از بدنش جدا کرده و برای گرفتن جایزه به اسراییلی ها تحویل می‌دهند. باقی مانده بدنش بعد ها به ایران برگردانده و در گلزار شهدا شیراز دفن شد. طالب خیلی به پدر علاقه داشت، بارها می رفت پایین پای پدر می نشست و می گفت دوست دارم من هم همین جا کنار پدرم دفن شوم. شانزده سال نداشت که در شناسنامه‌اش دست برد و به جبهه اعزام شد و وارد گردان غواصی حضرت‌رسول(ص) شد. پاییز ۶۵ به اتفاق جمعی از بچه های گردان, مشرف شدیم مشهد, بعد هم قم. یکی از بچه ها که همراه و کنار طالب بود, وقت برگشت، از قول طالب، تعریف می کرد: در قم, خیلی گریه و بی‌تابی کردم که یا حضرت معصومه!! دلم برای پدرم تنگ شده! در همان حال گریه، خوابم برد. دیدم خانم حضرت معصومه کنارم آمد و گفت: چه می‌خواهی؟ گفتم: دوست دارم مثل پدرم شهید شوم. خانم قرآنی جلوی من گرفتند که سه کاغذ بین آن بود. یکی را کشیدم. رویش نوشته بود شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ 🕊🕊(شبیه همان اتفاقی که زمان تولدش در حرم امام حسین-ع پیش آمد) بعد از سفر مشهد، بچه ها رفتند مرخصی. اما همزمان شد با سیل شدید در استان فارس و برگشت آنها با تاخیر مواجه شد. خیلی از بچه‌ها به همین ترتیب از کربلای ۴ جا ماندند من جمله "طالب"!! وقتی برگشت, خیلی ناراحت بود می‌گفت : شما باعث شدید من از عملیات و شهادت جا بمانم! این ناراحتی ادامه داشت، تا اینکه خبر عملیات کربلای ۵ آمد. دیگر سر از پا نمی شناخت. شب عملیات، یعنی ۱۹ دی ماه ۶۵ دستور آمده بود به تعداد لباس غواصی، نیرو ببرم. لباس کم بود، طالب هم قد و قواره کوچکی داشت و لباس برایش گشاد بود ،گفتم: طالب تو نیا لباس نداریم. زد زیر گریه و التماس. آنقدر اشک ریخت که دلم سوخت. با خودم گفتم کسی که آنقدر انرژی و انگیزه برای شرکت در عملیات دارد بیشتر به دردم می خورد تا کسی که بخواهد با اجبار و اکراه بیاید. گفتم بیا… هنوز یک ساعت از شروع عملیات نگذشته، توی آب تیر خوردم. مرتب در آب بالا و پایین می شدم. هیچ کنترلی برای نگه داشتن خودم نداشتم. دیدم جسم سیاهی کنارم است. دست انداختم گرفتمش. یک غواص بود که شهید شده و روی آب شناور بود. با یک دستم مچ دستش را گرفتم با یک دستم مچ پایش را و سرم را از پشت گذاشتم روی کمرش. اینکار مرا از خفه شدن نجات داد. وقتی توانستم خودم را نگه دارم، غواص شهید را چرخاندم، دیدم طالب است!!! چنان آرام و زیبا شهید شده بود که گویی خواب است. (شاید می خواست با نجات من، تصمیمی که برای آمدنش به عملیات گرفته بودم را جبران کند) دوباره او را چرخاندم و ساعتی سرم را روی بدنش گذاشتم تا قایق ها آمدند و من را از آب گرفتند.. (به روایت: رزمنده صادق خوشنامی) دوران ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
از نیل رد شده‌ای و به ساحل رسیده‌ای! ما غرق در هوائیم دعا کن برای ما ... حسن وکیل‌زاده : ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱