💠 شهید #دفاع_مقدس ، محمدحسین معز غلامی
عضو ستاد پشتیبانی جنگ
جهاد سازندگی استان همدان
🌷 شهادت: کردستان - جاده بانه ، سردشت
دهه شصت — ۱۳۶۳/۵/۱۷ — بر اثر کمین ضدانقلاب (کومله - دمکرات)
نثار روح مطهر و ملکوتی
شهدای جهاد سازندگی همدان
به خصوص شهید محمد حسین معز غلامی
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْدائَهُم أجْمَعِین
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
💠 شهید #دفاع_مقدس ، محمدحسین معز غلامی عضو ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی استان همدان 🌷 شهادت:
به یاد شهدای گمنام جهاد سازندگی
جهادگر مخلص، افتخار حزب الله
🌷 شهید محمد حسین معز غلامی
.
متولد: همدان
🌱 عضو ستاد پشتیبانی جنگ استان همدان
.
.
🕊🕊شهادت: ۱۳۶۳
جاده بانه - سردشت
کمین گروهک های ضد انقلاب
📄 فرازی از وصیتنامه شهید:
✍️ خدا را شكر می كنم كه درون من حالتی ايجاد شده
كه می توانم باور كنم كه لايق، خادم بر اسلام بودن را
خداوند بر من عطا نموده و نشانهاش همين لطف آشكار است
كه اكنون برای رساندن پيام شهيدان به خون خفته
عازم ديار وحی هستم
به هر حال اطمينان دارم
چه كشته شويم چه نشويم
موفقيم
.
برادرم، اكبر
اميدوارم كه مرا ببخشيد
شما دلسوز به انقلاب و امام هستيد
حتماً راه امام حسين {ع} را ادامه خواهی داد
.
هراسی از هيچكس غير از خدا نداشته باشيد
و تنها از او بترسيد و از ديگران نهراسيد
و ارتباط خود را با امام زمان {عج}
و اهل بيت مطهر {ع}
آنی قطع نكنيد
.
هر كدام از شما
در هر مقام و پستی كه هستيد يا خواهيد بود
به فكر مستضعفين ايران و جهان باشيد
و اگر جنگ در ايران، ان شاءالله با پيروزی اسلام خاتمه يافت
شما ملل مستضعف ديگر را از ياد نبريد و حتماً اقدام نمايید
.
زندگی اين دنيا اگر چه صد يا دویست سال كه باشد
بالاخره تمام شدنی و از بين رفتنی است
و زندگی ما در جوار رسولالله {ص}
و امامان {ع} خواهد بود
.
زندگي دنیا
ارزشی جز اينكه از نعمت خدا استفاده كنی
و او را عبادت نمایی تا در امتحان الهی قبول شويم
ارزش ديگری ندارد
مگر دنيا به فاطمه {س} و اولاد معصومش
چه وفايی كرد كه به من و تو بكند
.
به شما و ديگران، سفارش می كنم
به تقوا و ياری از مظلومان و دشمنی با ظالمان
و اصلاح در دين و درباره قرآن و امر به معروف و نهی از منكر
و قرائت قرآن و نهج البلاغه و ساير علوم اسلامی
.
هر لحظه وجدانم به من میگويد
كه تو لياقت شهيد شدن را نداری
و هرگز خون تو با خون شهدای اسلام مخلوط نمی شود
ولی از خداوند می خواهم تا اين لياقت را به من عطا نمايد
.
ما قدم در راه الله می گذاريم
و نويد خداوند در گوشم هست که
إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم
.
به اميد آن روز
و با آرزوی موفقيت تمامی سربازان اسلام و مؤمنين
با درود بر رهبر كبير و حماسه آفرينمان، امام خمينی
والسلام
محمد حسين معز غلامی
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
تا به حال دیده اید:
یک بسیجی در یک بیل جا شود؟!
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار
همه اندام بدن یک بسیجی در یک بیل!
من از همان روز تا الان - یعنی حدود چهل سال - فکر اینم که اون عزیز رو از روی چی شناسایی کردند؟!
و هنگامی که پدر و مادرش درخواست کردند روی فرزندشان را بهشون نشون بدن، چه فاجعه ای پیش آمده؟!
تا حالا فکر میکردم:
اربا اربا یعنی چی؟!
قربونت برم آقا
چی کشیدی وقتی علی اکبرت رو جلوت اربا اربا کردند!
و از اون شدیدتر وقتی خواهرت زینب بهت گفت:
میخوام روی علی اکبرم رو ببینم!
واسه همین بود وقتی بالای بدن پسرت رسیدی، دست به کمر گرفتی و گفتی:
علی جان، بعد از تو اوف بر دنیا
همچین که هزار و چهارصد ساله آدم و عالم دارند صدات رو میشنوند!
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
تا به حال دیده اید: یک بسیجی در یک بیل جا شود؟! ۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار همه اندام بدن یک بس
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار
که من به ديدار خدا ميروم!
عصر پنجشنبه 15 مهر 1361
از جادۀ آسفالتۀ سومار و رودخانۀ کنار آن گذشتيم. يکي از نيروها دم ميداد و بقيه در جوابش ميخواندند:
دسته جلویی ميخواندند:
کربوبلا مدرسۀ عشق و شهادت
حماسۀ خون شهيدان، استقامت
بگو تو با الله
پيام ثارالله
که من به ديدار خدا ميروم
به جمع پاک شهدا ميروم
دسته بعد در جواب می گفتند:
ما همه سرباز وفادار خمینی
از دل و جان پیرو افکار حسینی
بگو تو با دشمن
بریز تو خون من
که من به ديدار خدا ميروم
به جمع پاک شهدا ميروم
در ادامه هم بهشوق شرکت در عمليات ميخوانديم:
حسين حسين حسين جان
جانها همه فدايت
ما ميرويم از اينجا
به سوي کربلايت
چادرهاي گردان سلمان، در کنار چادرهاي تيپ عاشورا، آن طرف آب، در محوطهاي بسيار باز قرار داشتند. حدود 10 چادر پر از نفرات، کنار هم بهچشم ميخوردند.
فرمانده بلندگوي دستي قرمزي بهدست گرفت و تا گفت:
- بسم الله الرحمن ...
ناگهان صداي سه انفجار شديد، همهمان را ميان زمين و هوا معلق کرد. تا آن زمان چنان انفجار مهيبي نديده بودم. بدجوري ترسيدم. مانده بودم چه شده!
در صورتم سوزشي عجيب احساس کردم. گوشهايم درد شديدي داشتند و مدام زنگ ميزدند. خواستم دستم را روي گوشم بگذارم که متوجه شدم چيزِ خيسي کف دستم است. کمي که گرد و خاک و دود کنار رفت، باوحشت ديدم مغز يکي از بچهها روي دستم پاشيده.
چادرها در آتش ميسوختند. نالۀ مجروحان، از هرطرف بهگوش ميرسيد. چشمانم را که به اطراف چرخاندم، وحشت سراپاي وجودم را گرفت. بسياري از آنهايي که تا لحظاتي قبل اطرافم نشسته بودند، به شديدترين وجه ممکن تکهتکه شده و روی زمين پراکنده بودند.
ناگهان بهياد آن که لحظاتي قبل ما را به چادرشان دعوت کرد، افتادم. جلويم دَمرو درازکش شده بود روی زمين. خودم را بالاي سرش رساندم. با دست که بر شانهاش گذاشتم تا رويش را برگردانم، از ترس بدنم بهلرزه افتاد. صورتش از وسط بيني به بالا، کاملا رفته بود. دوستش را که بغلش افتاده بود، برگرداندم؛ سر او هم کاملا از گردن متلاشي بود. تازه فهميدم آن مغزي که کف دستم پاشيده بود، مال يکي از اين دونفر بود.
هواپيماهای عراقی منطقه را بمباران کرده بودند. آنهايي که در چادرها سينهزني ميکردند، در آتش ميسوختند و فقط فرياد و ضجهشان بهگوش ميرسيد. مهمات داخل چادرها که قرار بود براي حملۀ آن شب استفاده شود، منفجر ميشد و به کسي اجازۀ نزديک شدن نميداد.
همه جا پر بود از خون و تکههای بدن. ناگهان از جمع شهدا يکنفر برخاست و به طرفمان آمد. قد بلندي داشت و زيرپيراهن سفيدش، از خون سرخ بود. هردو دستش از کتف قطع شده و رگ و پيهايش آويزان و خونريزان بود. جلو رفتم تا کمکش کنم. با حرکاتش سعي کرد خود را از دستم بربايد. با لهجۀ غليظ آذري، با پرخاش و عصبانيت گفت:
- من که چيزيم نيست ... بريد سراغ اونايي که اون جلو هستند.
و با چشم اشاره به چادرها کرد و با طمانينه بهطرف آمبولانس رفت. يکي از بچهها در را برايش باز کرد و او با خونسردي سوار شد؛ بي آنکه ذرهاي درد در چهره و صدايش پیدا باشد.
آن روز، بیش از 150 نفر از بچه ها ارباً اربا شدند.
📚 نقل از کتاب "دیدم که جانم میرود" ✍️نوشته حمید داودآبادی - نشر شهید کاظمی
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
امام خامنه ای عزیز❤️ راجب این کتاب فرمودن،
در روزهای پايانی ۹۳ و آغازين ۹۴ با شيرينی اين نوشته شيوا و جذاب و هنرمندانه،
شيرينكام شدم و لحظهها را با اين مردان كم سال و پرهمت گذراندم.
به اين نويسنده خوش ذوق و به آن بيست و سه نفر و به دست قدرت و حكمتی كه همه اين زيبائيها،
پرداخته سرپنجه معجزهگر اوست درود ميفرستم و جبهه سپاس بر خاك ميسايم. يك بار ديگر كرمان را از دريچه اين كتاب، آنچنان كه از ديرباز ديده و شناختهام،
ديدم و منشور هفت رنگ زيبا و درخشان آن را تحسين كردم…
#کتاب_خوب_بخوانیم
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
آن بیست و سه نفر (2).pdf
708.4K
📝معرفی کتاب
« آن بیست و سه نفر »
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📝معرفی کتاب « آن بیست و سه نفر » گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wU
🌹کتابی که حاج قاسم با خواندنش به کرمانی بودنش افتخار کرد
✍️سرلشکر قاسم سلیمانی پس از خواندن کتاب «آن بیست و سه نفر» نامهای برای احمد یوسفزاده نویسنده کتاب نوشته است.
متن نامه به این شرح است: «احمد عزیزم؛ تقریظ و تحسین رهبر عزیزمان مرا تشویق به خواندن کتابت کرد و پس از قرائت آن به مقامت غبطه خوردم و افسوس، که در کارنامهام یک شب از آن شبها و یک روز از آن روزهای گرفتار در قفس را ندارم. شماها عارفان حقیقی و عابدان به عبودیت رسیدهای هستید که به عرش رسیدید، ایکاش در همان بالا بمانید. چه افتخارآمیز است ربانیون بر منبر نشسته، تربیت یافتگان منابر خود را به تماشا بنشینند. چه زیباست جوانان جویای کمال، کودکانِ کمالیافته در قفس دشمن را ببینند.
ایکاش سفیرانِ در قصرهای مجلل نشسته کشورمان، این سفیران در قفس گرفتار شده را ببینند و چگونه سفیر بودن را بیاموزند. احمد عزیز؛ وقتی کتابت را خواندم ناخودآگاه صحنه اسارتی در مقابل دیدگانم مجسم شد و بهیاد آن اسیر، بر کتاب این اسیر، اشک ریختم، یاد قهرمان اسارت که اسارت را به اسیری گرفت.
بانوی معظمه خستهای که با مجروحیت دل و جسم، در حالی که سر برادران، برادرزادهها و فرزندان خود را بالای نی جلوی چشم داشت و دهها زن و کودکِ اسیرِ هرروز کتکخورده را در طول هزاران کیلومتر پیاده و یا بر شتر برهنه نشسته، سرپرستی میکرد، در عمق قرارگاه دشمن بر هیبت او شلاق زد و با بیانی که خاطره پدرش علی(ع) را در یادها زنده کرد همانند شمشیر برنده برادرش عباس بر قلب دشمن فرود آورد و با جمله "مارأیت الّا جمیلاً" عرش را گریاند و بشریت را تا ابد متحیر عظمت خود ساخت.
به کرمانی بودنم افتخار میکنم، از داشتن گوهرهایی همچون «شهسواری» که فریاد "مرگ بر صدام، ضد اسلام" را در چنگال دشمن سر داد و نشان داد بهخوبی درس خود را از مکتب امام سجاد(ع) آموخته است و «امیر شاهپسندی» که بر گوشتهایِ بر اثر شلاق فروریخته او اطو کشیدند و «احمد یوسفزاده»، «زادخوش»، «مستقیمی»، «حسنی» و ... که از اسارت عظمت آفریدند.
در پایان درود میفرستم برمردی که بهاحترام شما و همه مجاهدین و شهدا، قریب سی سال چفیه یادگار آن روزها را به گردن آویخته تا عشق به این راه و مرام و فرهنگ را به همه یادآوری کند و بر هر نوشته شما بوسه میزند و در بالاترین جایگاه فقاهت، حکمت و اندیشه، زیباترین کلمات را نثارتان میکند. چقدر مدیون این مردیم و بدون او تاریکیم. خداوندا؛ وجودش را برای ایران و اسلام حفظ بفرما.»
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
#همراهانی_برای_رساندن....
🌷داخل اتوبوس نشسته بودیم، از دوستم پرسیدم: شهید همت رو میشناسی؟ گفت: همون اتوبانه؟ _آره. _چند بار از اونجا رد شدم. گفتم: ازش چی میدونی؟ لبخندی زد و گفت: اینکه مسیر ما واسه رسیدن به خونه مادر بزرگمه. شهیده دیگه، اسماشونو رو همه اتوبانا وکوچهها گذاشتن، همه میشناسن دیگه!
🌷سرمو پایین انداختم و ساکت شدم.... دلم سوخت. زیر لب گفتم: اونکه مردم میشناسن، مسیر خونه مادر بزرگه نه شهید همت و شهید همتها.... شهید همت اسم یه راه نیست، جهت راهه! همت؛ زین الدین؛ باقری؛ چمران؛ باکری؛ کاظمی و…. اینها فقط اتوبانی برای رسیدن نیستند! بلکه همراهانی هستند؛ برای رساندن…. آنچنان راست قامت و استواری، که بر یاد مقدست هم میتوان تکیه کرد؛ ای شهیـــد.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
گروه واتساپ دفاع مقدس
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas