دفاع مقدس
⌛️ ۱۱ مرداد ۱۳۶۱ اولین شناسایی هور 💦💦 (جهت عملیات های آتی — دوران جنگ تحمیلی) 📢 #گزارش_مستند ص
2️⃣ قسمت: دوم
▪️محسن: بگویید چند نفر از بچههای سپاه هستیم میخواهیم برویم بالا شناسایی کنیم، مواظب باشید. لااقل خود بچهها ما را نزنند، شما بپرید پایین به آنها بگویید، فقط نگو کی هستند.
🔺 راوی: برادری که از اطلاعات قدس همراه ما آمده است، پیاده شد، چون که خطوط خیلی نزدیک است و برای اینکه یک وقت نیروهای خودی ما را اشتباهاً با گشتیهای دشمن عوضی نگیرند و نزنند، برادر محسن به آن فرد اطلاعاتی گفت که برو بگو که ما داریم برای شناسایی میرویم.
▪️…حسن باقری: این الآن انتهایش به کجا میخورد؟
🔺 راهنما: میرود تا پاسگاه کیاندشت اما کسی از این جا نمیرود، باید از یک جاده آسفالت برویم که روی نقشه هم مشخص نیست.
▪️محسن: آقا، ما میخواهیم آب هور را ببینیم.
🔺 راهنما: بله اگر میخواهید آب را ببینید، پس برویم جلوتر.
▪️محسن: بله اگر برویم از این جا، چی میشود؟
🔺 راهنما: میرویم دیگر، میرویم برای آن پاسگاه شطعلی، توی این 8 کیلومتری که الآن خالی هست، میرویم، نیرو هم نیست.
▪️راوی: سنگرهایی که هر 100 متر، 50 متر وجود داشت و یکی دو سرباز تویش بود، الآن تمام میشود و در حاشیه این سیلبند جاهایی را به جای سنگر میبینیم که چال کردند ولی سنگر آماده نشده.
🔺 محسن: یعنی اینجا را مینگذاری کردند؟
▪️راهنما: مین احتمالش که هست ولی [مشکل دیگر این است که] ممکن است آن وسطها را بریده باشند که یک دفعه برویم داخلش.
🔺 محسن: ما الآن یک جاده میخواهیم که برویم جلوتر، ما باید جلوتر از این برویم، مسئله ما همین جاست.
▪️حسن باقری: خب برویم، اما حالا ما خودمان هم میتوانیم بیاییم جلو برویم [منظور انجام شناسایی بدون حضور محسن است.]
🔺 راهنما: خب ما میرویم یک شناسایی میکنیم بعد که آماده شد، به شما میگوییم.
▪️باقری: [خطاب به فرد اطلاعاتی که ضرورت سرعت کار] یعنی فردا صبح باید این قضیه انجام بشود.
🔺 راوی: … به هر حال برادر محسن گفت پس برویم بالای سیلبند، یعنی بالای همان جاده بلندی که نقش خاکریز را داشت و در واقع خط مقدم بود. گفت از روی آن برویم. حسن باقری به برادر محسن گفت که این کار درستی نیست، باید قبلاً کسهای دیگر بروند یک چیزی بهدست بیاید بعداً اگر خواستید، شما بروید. برادر حسن گفت ما میرویم و بعداً شما بیایید. برادر اطلاعاتی: ما گروههای شناسایی میفرستیم و گزارش میدهیم، اگر خواستید شما بروید. در آخر برادر محسن قبول کرد که برگردد و ماشین دور زد و برگشت.
▫️▫️▫️ توجه: …
▪️راوی: ساعت یک و نیم بعدازظهر است. ما از سه راهی که دست راستش به جفیر میخورد، رد شدیم ولی طرف جفیر نپیچیدیم و به طرف مرز آمدیم که برویم پاسگاه کیان دشت و از آن جا برویم پاسگاه
شط علی. جاده همچنان آسفالت است، یعنی در وسط این بر بیابان، عراق کیلومترها جاده آسفالت خیلی خوب زده.
…
ساعت 20 دقیقه به 14 است، چند دقیقه است که از پاسگاه ژاندارمری "برزگر" رد شدیم و داریم به طرف پاسگاه کیاندشت میرویم و جاده همچنان آسفالت و خوب است. سمت راستمان الآن به یک جاده آسفالته رسیدیم که منشعب میشد و حسن باقری گفت این جاده به قرارگاه لشکر 6 عراق میخورد … گفته بودند که چند کیلومتر بعد از این، دست چپ یک جاده خاکی هست باید بپیچید که البته از آن رد شدیم، ولی بعداً متوجه شدیم که زیاد رفتهایم، دور زدیم و آمدیم و جاده خاکی را پیدا کردیم و پیچیدیم تو جاده خاکی. بیابان در اندر دشت و بیسر و تهی هست که این جاده خاکی فقط به خاطر اینکه تعدادی خودرو در آن رفت و آمد کرده، اسمش شده است جاده، وگرنه هیچ ساختی برای آن انجام نگرفته، پر دست انداز و پر پیچ خم تو دشت صافی است که تپههای خار در آن دیده میشود.
ساعت 2 بعدازظهر است، از توی جاده خاکی تا پاسگاه ژاندارمری جلو آمدیم؛ از آنجا پرسیدیم ما را راهنمایی کردند به یک جاده خاکی که خیلی خرابتر از جاده اولی بود که در واقع بیابانی برهوت و یک دست است که در آن پیش میرویم. …
به امتداد همان سیلبندی میرسیم که ساعتی قبل میخواستیم رویش بیاییم که بچهها صلاح ندانستند. با مسافتی که جلو رفتیم و برگشتیم، حالا با گذشتن از جادهها و پاسگاههایی که گفتیم از روی همان سیلبند که سیلبند دوم است که در شرق هور میباشد، میگذریم و اینجا از روی سیلبند که رد شدیم، متوجه شدیم که نظر برادر اطلاعاتی درست بوده است و من نگاه کردم دیدم که به فاصله هر 100 متر سیلبند را در عرض بریدهاند که روی سیلبند امکان رانندگی و عبور خودرو و وجود نداشته باشد!
…
ساعت 14 و 14 دقیقه است بعد از مدتی که توی بیابان بیآب و علف جلو رفتیم، برادر محسن گفت: کجا داریم میرویم؟ شرقی غربی یا شمال جنوبی؟ کجا میرویم؟
▪️برادر اطلاعات: بگذار قطبنما را ببینیم.
🔺 برادر محسن: قطبنما که فایده ندارد.
▪️برادر اطلاعاتی: که حالا آن ماشین را گم نکنیم فعلاً.
ادامه👇👇
دفاع مقدس
2️⃣ قسمت: دوم ▪️محسن: بگویید چند نفر از بچههای سپاه هستیم میخواهیم برویم بالا شناسایی کنیم، مواظ
3️⃣قسمت: سوم (پایانی)
▪️راوی: یک ماشینی که گرد و خاکش از دور پیداست دارد روی جاده میرود. یکی گفت که "خب شاید آن ماشین دارد نزد عراقیها میرود!" به هر حال با تردید در صحت راه، همچنان به پیمودن راه
ادامه میدهیم
…
ساعت 14 و 45 دقیقه است، شط علی هستیم، چند نفر از بچههای عرب ایرانی اینجا هستند. یکی از بچههای اطلاعات عملیات قدس راجع به کارهایی که با همکاران عراقیاش انجام میدهد، با برادر محسن مشغول صحبت میشود و حالا در منطقه هورالعظیم هستیم
▪️راوی: [هنگام مراجعت گروه از شط علی] انتهای یک جاده خاکی، ساعت 2 و نیم بعدازظهر بود که به یک پاسگاه مانندی رسیدیم؛ یک بیسیم کوچک رویش بود و دست بچههای سپاه بود. یک باریکهای از آب که قایق موتوری میتوانست تویش حرکت بکند، از انشعابات هور جلو آن وجود داشت که یک سایبان حصیری لب آن زده بودند. وقتی زیر آن سایبان مینشستی لب آب، گرمای هوا را کمتر احساس میکردی. چند نفر عرب آنجا نشسته بودند؛ من پرسیدم اینها عراقیاند؟ گفتند نه، اینها ایرانی هستند. چند نفر از بچههای سپاه آنجا بودند. نماز خواندیم قبل از اینکه نهار بخوریم، ظاهراً نهاری است که برای قرارگاههای سپاه میبرند
اینجا، از این نقطه، اگر چند کیلومتر به طرف غرب حرکت بکنیم و بعد حدود 20 کیلومتر بهطرف جنوب حرکت کنیم، به خشکی هورالعظیم میرسیم
…
یکی از بچههای سپاه که آنجا با رابطین عراقی کار میکرد، با 4 نفر که رفته بودند برای شناسایی منطقه، قرار ملاقات داشت
دیروز قرار بوده که بیایند در منطقهای که آنها قرار بود از آنجا برگردند به ایران. آتشسوزی عظیمی را عراق در نیزارها راه انداخته و تمام منطقه را به آتش کشیده است. این بچهها احتمال میدادند که آن 4 نفر از برادرهای ما که با قایق از لابهلای نیزارهای هور و جاهایی که تا زانو توی گل فرو میرود که در آنجا قایق را باید به دوش بکشند، آن 4 نفر سوخته باشند توی آتش. آتش خیلی شدید و عظیم بوده و باد میآمد و الآن دو قایق موتوری از توی نیزارهایی که آنجا بود، راه افتادند که بروند به یک نقطهای که به آن چهار راه میگفتند؛ یک نقطهای که یکی از کانالهای هور میخورد به خط مرزی ما که وسط هور است. همیشه وقتی رفت و آمد میکنند علامتی آنجا میگذارند. رفتند ببینید که آیا دیروز آنها مراجعت کردهاند و آیا موقع رفتن علامتی گذاشتهاند که اگر این طور باشد، معلوم میشود یا توی آتش سوختهاند و یا اینکه اصلاً مراجعت نکردهاند. به هر حال در فکر این بودند که 4 نفر دیگر را پیدا کنند که بتوانند کارهای آنها را انجام بدهند
🔺… برادر محسن گفت که این نقطه جای مناسبی نیست برای کار کردن، زیرا اینجا حدود 24 کیلومتر تا خشکی هور فاصله دارد. ولی صحبت یک جایی بود که از خشکی طرف ما تا خشکی وسط هور 7 کیلومتر فاصله دارد و برادر محسن معتقد بود که آنجاها شناسایی بشود که گفتند تا سه چهار کیلومتریاش را میشود با قایق بروی، ولی از سه، چهار کیلومتری بعدیش را نمیشود و گل میباشد که برادر محسن گفت شاید بشود چیزهایی روی زمین پچینیم که بشود از رویش عبور کرد و یا راههای دیگر. به هر حال قرار شد که بررسی کنند
یک جوان سیاه چهره عرب آنجا بود که سلام و علیک کرد. یک نفر گفت که او پسر همان سلمان است که روی مین رفت و شهید شد. موضوع این بود که سلمان یکی از عربهای منطقه بود، وقتی که عراقیها منطقه را در اشغال داشتند، او جادهها را مینگذاری میکرد که عراقیها به راحتی نتوانند رفت و آمد کنند.
در یکی از همین مینگذاریها وقتی یک جایی گل بود، پای خودش رفت روی مین و شهید شد. حالا پسرش با سپاه همکاری میکند و همین الآن جزء نفراتی بود که با قایق داشتند میرفتند ببینند سر آن چهار نفر چه بلایی آمده است. نکته جالب دیگر اینکه حسن باقری پرسید: آیا به اینها از نظر مالی خوب میرسید یا نه؟ او گفت: نه، اینها افتخاری کار میکنند
▪️راوی: ساعت 17:20 دقیقه است، روز 11/5/1361، به مقر لشکر 6 عراق آمدیم و چون قرار شده بود ساعت 5 سرهنگ صیادشیرازی در مقر تیپ 3 بیاید، ما هم آمدیم آنجا را پیدا کردیم و الآن در مقر
تیپ 3 هستیم. الآن برادر رشید هم رسید و دارد با برادر محسن صحبت میکند. رشید گزارش خودش و برادر رحیم را که از خطوط پدافندی خودی در شمال منطقه از جمله خطوط لشکر 16 زرهی قزوین بازدید کردهاند، به برادر محسن میدهد … چون کسی آمد (چای و شربت آورد)، حسن باقری گفت دیگر بحث نشود.
🔺برادر محسن: شربت را میخوریم و میرویم قرارگاه کربلا.
[پایان گزارش (صوتی) لحظه به لحظه راوی قرارگاه کربلا در تاریخ 11 /5 /1361]
مکان ضبط و تهیه: شط علی
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✍️پ.ن: محسن رضایی، فرمانده سپاه در دوران جنگ بود و شهید حسن باقری، مسئول اطلاعات-غملیات قرارگاه که شش ماه بعد در منطقه فکه براثر اصابت گلوله خمپاره به شهادت رسید🕊
کانال دفاع مقدس
19.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 حال و هوای دوران جنگ
🌱 #سرباز_سرفرازم_من
📽 نوحه زیبا و خاطره برانگیز مداح باصفای جبهه ها #حاج_صادق_آهنگران در جمع رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس
🎙... سرباز سرافرازم من سرباز سرافرازم من
سر بر کف و جانبازم من سر بر کف و جانبازم من...
با انتخاب شهادت خرسند و سرافرازم من
سر بر کف و جانبازم من سر بر کف و جانبازم من
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
📛 وقتی #آتش_نفاق و جنایت، دامن خودشان را گرفت🔥🔥🔥🔥
#منافقین_از_کفار_بدترند
ا🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹
امام خمینی (ره) :
شما از این شکست خورده ها
هیچ هراسی نداشته باشید که
اینها نفسهای آخر خود را میکشند.
#منافقین
#عملیات_مرصاد
#سقوط_جاویدان
26.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #عملیات_مرصاد
1️⃣ قسمت: اول
📽 #فیلم_مستند | عملیات منافقستیز #مرصاد و شکست خفت بار و تلفات سنگین مردوران وطن فروش
عملیات مرصاد ، پاتک نیروهای نظامی ایران در پاسخ به عملیات فروغ جاویدان سازمان مجاهدین است که در پنجم مرداد ماه ۱۳۶۷ ، با رمز مبارک «یا علی (ع)» و در منطقه اسلامآباد غرب و کرند غرب در استان کرمانشاه (باختران)، توسط سپاه و پشتیبانی مؤثر هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی انجام گرفت که منجر به تار و مار آنها گردید. ( #شکست_خفت_بار )
#جنگ_تحمیلی
#عملیات_مرصاد
#رزمندگان_اسلام
کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🔴 #عملیات_مرصاد 1️⃣ قسمت: اول 📽 #فیلم_مستند | عملیات منافقستیز #مرصاد و شکست خفت بار و تلفات سن
26.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #عملیات_مرصاد
2️⃣ قسمت: دوم
📽 #فیلم_مستند | عملیات منافقستیز #مرصاد و شکست و تلفات سنگین مزدوران بیگانه
دفاع مقدس
🔴 #عملیات_مرصاد 3️⃣ قسمت: سوم 📽 #فیلم_مستند | عملیات #مرصاد و شکست و تلفات سنگین منافقین ضدخلق
27.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #عملیات_مرصاد
4️⃣ قسمت: چهارم
📽 #فیلم_مستند | عملیات #مرصاد و شکست و تلفات سنگین منافقین، این مزدوران صدام جنایتکار
دفاع مقدس
🔴 #عملیات_مرصاد 5️⃣ قسمت: پنجم 📽 #فیلم_مستند | عملیات #مرصاد و شکست حفتبار منافقین ضد دین
23.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #عملیات_مرصاد
6️⃣ قسمت: ششم
📽 #فیلم_مستند | عملیات منافقستیز #مرصاد و شکست و تلفات سنگین مزدوران صدامی
گردان شناسایی رعد و اولین پهپادهای ایران 🇮🇷
در اواسط جنگ تحمیلی به دلیل مشکلات فنی هواپیماهای RF-4 و خطرات عملیاتی، پروازهای شناسایی نهاجا عمدتاً متوقف شدند.
جهاد دانشگاهی اصفهان با امکانات بسیار کم پرندهی شناسایی سادهای را ساخت که از یک دوربین عکاسی معمولی استفاده میکرد؛ طی آزمایشات مشخص شد که اتفاقاً کارایی بسیار بالایی دارد. بر مبنای همین پهپادهای کوچک سری "تلاش" و بعداً "مهاجر"، گردان شناسایی پهپادی رعد در سپاه شکل گرفت.
کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
گردان شناسایی رعد و اولین پهپادهای ایران 🇮🇷 در اواسط جنگ تحمیلی به دلیل مشکلات فنی هواپیماهای RF-4
پهبادهای اولیه - دوران جنگ تحمیلی
📜 #اسناد_جنگ
📑 گزارش شنود از نیاز شدید دشمن به مهمات و نیروی پیاده
⌛️ ۱۵ آبان ۱۳۶۱
🔵 این گزارش بدون ذکر ارجحیت، در عملیات محرم به صورت فوری و دستنویس از قرارگاه کربلا به لشکر3 صاحب الزمان ارسال شده است. بر اساس آن، دشمن در منطقه عملیاتی محرم با ازدست دادن مواضع خود قصد تثبیت دارد ولی بعلت کمبود مهمات، تانک و نیروی پیاده و بیم از حمله مجدد نیروهای ایرانی اعلام ناتوانی می کند.
کانال #دفاع_مقدس
📜 #اسناد_جنگ
📑 گزارش حمله توپخانه ای عراق به پاسگاه مرزی
(سه ماه نیم قبل از آغاز جنگ)
⌛️ ۱۶ خرداد ۱۳۵۹
#چکیده :👇
گزارش ستاد مشترک ارتش مرکز فرماندهی به معاونت عملیات و اطلاعات نیروی زمینی ارتش در مورد حملات توپخانهای عراق به پاسگاه "ولد کشته" و زیر آتش قرار دادن نیروهای ایرانی. در ضمن رونوشت این گزارش به سپاه نیز ارسال شده است.
📄 #متن_نامه 👇
از: سماجا 3 مرکز فرماندهی
به: نزاجا معاونت عملیات و اطلاعات
برابر گزارش ژاجا مستند به گزارش ناحیه کرمانشاه به اعلام گروهان قصرشیرین پاسگاه "ولد کشته" در ساعت 20 روز 1359/3/15 زیرآتش شدید توپخانه عراق قرار گرفته که وسیله واحد ارتشی مستقر در منطقه و خود پاسگاه به آتش آنها جواب داده شده، درگیری هنوز ادامه دارد. مراتب جهت آگاهی و هرگونه اقدام مقتضی اعلام می گردد.
سماجا سرلشگر شادمهر
گیرنده: سپاه پاسداران، جهت آگاهی
کانال #دفاع_مقدس
الو !! . . . صدامون میاد...؟
اینجا اوضاع خرابه، پاتک خوردیم ...
شما سیمتون وصله...
دست ما رو بگیرید ...
کانال #دفاع_مقدس
34.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماییم و یاد شما، یاد آن مهر و وفا،
یاد آن شور و نوا، آه ای شهیدان ...
صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
🌗 شب جمعه، یاد کنیم از شـهدای گرانقدرمان
ا•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
🌱 ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - پایان "عملیات والفجر ۲" در منطقه حاج عمران (جبهه شمالغرب)
🔹با توجه به عدم موفقیت در چند عملیات در جبهه جنوب، بازنگری در شرایط نبرد ضروری به نظر میرسید. لازمه آن، زمان کافی برای درک تغییر وضعیت حاکم بر صحنه نبرد بود، لیکن این به معنی توقف دور عملیاتها و ایجاد رکود و سکون و واگذاری زمان به دشمن نبود. بنابراین، فرماندهان جنگ به نبردهای محدود و تغییر منطقه عمومی درگیری از جنوب به غرب و شمالغرب روی آوردند و سلسله عملیاتهایی را طراحی کردند که اولین آن، عملیات والفجر 2 در غرب پیرانشهر بود.
▪️شرح عملیات:
مرحله اول عملیات در ساعت 1 بامداد 1362/4/29 با رمز مبارک "یاالله" آغاز شد. هریک از گردانها به تناوب درگیر شدند. دشمن روی ارتفاعات آزادی (کنیگ)، 2519، برد زرد و دربند به شدت مقاومت میکرد. به رغم فشار دشمن، نیروهای عمل کننده به تدریج به "رایات" رسیدند و از سمت "بردزرد" جاده را بستند.
مرحله دوم عملیات که در شب دوم آغاز شد، رزمندگان موفق شدند علاوه بر تصرف ارتفاعات کینگ و 2519، پایگاههای مشرف بر "گمرک"، "میوتان" و "شیورش" را تسخیر کنند.
در شب چهارم عملیات، نیروها به سمت "برد زرد" پیشروی کرده و سپس مقر فرماندهی دشمن روی رایات را تصرف کردند.
در شب پنجم و در ادامه پیشروی رزمندگان، نیروهای عراقی پاتک کرده و مانع از حرکت قوای خودی به طرف "دربند" شدند.
ساعت 7 صبح سوم مرداد62 روستای "رایات" تصرف شد و روستای "زینو" نیز به محاصره درآمد. در غروب همین روز پاتک سنگین عراق انجام شد.
در تاریخ پنجم مرداد62 دشمن با حدود 16 هلیکوپتر روی یال ارتفاعات کدو هلیبرن کرد که در این عملیات 6 هلیکوپتر را نیروهای خودی منهدم کردند. اگرچه عراقیها در ادامه پاتکهای خود توانستند ارتفاعات 2519 را بازپس گیرند، ولی ساعاتی بعد، این ارتفاعات مجدداً به تصرف قوای خودی درآمد.
▫️نتایج عملیات:
─آزادسازی حدود 300 کیلومتر مربع از خاک عراق،
─خارج شدن شهر و پادگان پیرانشهر و نیز روستاهای اطراف آن از برد توپخانه دشمن.
─ تصرف پادگان حاج عمران، گمرک مرزی و پاسگاه مرزی تمرچین عراق؛
─ تسلط بر شهر چومان مصطفی؛
─ انسداد راههای عمده تدارکاتی عناصر ضدانقلاب؛
─کشته و مجروح شدن بیش از 4000 تن از نیروهای دشمن؛
─ انهدام بیش از 40 تانک و نفربر دشمن؛
─به اسارت درآمدن 13 افسر، 21 درجهدار و 110 سرباز عراقی و 20 تن از اشرار ضدانقلاب؛
─سرنگون کردن 9 هلیکوپتر و پنج هواپیما؛
─تصرف ارتفاعات کینگ، کدو، 2519 گردهمند، سرسول، برد زرد، 2400 شیوه کارتا، 3700 سلمان و برد زرد؛
─آزادسازی روستاهای زینو، ممی خلان، رایات، شیورش، خوارو، میوتان بالا و میوتان پایین.(7)
▪️در این عملیات طلبه شهید، مصطفی ردانیپور، جانشین لشکرامام حسین(ع)...و جانباز دلاور "شهید علیرضا موحد دانش"بشهدات رسیدند.موحد دانش از فرماندهان قدیمی که بنا به دلایلی از فرماندهی تیپ سید الشهدا(ع) استعفا داده بود در قالب گردان شهید اسکویی، به عنوان نیروی آزاد شرکت کرده بود که در حین عملیات در تاریخ 13 مرداد ماه 62- در حاج عمران (محور پیرانشهر به شهادت رسید، و جنازه او تا چندین روز در آن منطقه کوهستانی جا ماند
کانال #دفاع_مقدسچ
دفاع مقدس
🌱 ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - پایان "عملیات والفجر ۲" در منطقه حاج عمران (جبهه شمالغرب) 🔹با توجه به عدم موفقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در تصاویر👆 صحنه هایی از حضور رزمندگان در "عملیات والفجر ۲" دیده می شود
در ابتدای فیلم، محمدجعفر اسدی، فرمانده تیپ 33 المهدی (استان فارس) رمز عملیات را توسط بیسیم اعلام می کند
. . . . و در ادامه، گزارش میدانی از صجنه های نبرد....
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌱 ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - پایان "عملیات والفجر ۲" در منطقه حاج عمران
این عملیات در ۲۹ تیر ۶۲ در جبهه شمالغرب کشور آغاز شد
✅ دستاورد و نتایج عملیات:
آزادسازى ۲۰۰ کیلومترمربع از خاک دشمن و تسلط بر قسمتى از ارتفاعات سرکوب منطقه
تصرف مناطق مهم زیر👇👇
پاسگاه مرزى تمرچین عراق
پادگان حاج عمران
گمرک مرزى
سلسله ارتفاعات: «کلو» و قله استراتژیک (۳۰۰۰ مترى) آن
ارتفاعات مهم ۲۵۱۹ (گردمند)، «سرسول»، ««آزادى» ۳۷۰۰ «سلمان»، ۲۴۰۰ «شیوه کارتا»، «بردزرد»
آزادسازى روستاهاى زینو «ممى خلان»، «رایات»، «شیوش»، «خوارو»، «میوتان بالا» و« میوتان پایین»
همچنین تسلط رزمندگان اسلام بر شهر چومان مصطفى و حومه آن نیز قسمت دیگرى از دستاوردهاى این عملیات محسوب مى شد.
کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🎥 در تصاویر👆 صحنه هایی از حضور رزمندگان در "عملیات والفجر ۲" دیده می شود در ابتدای فیلم، محمدجعفر
⚪️خاطره ای از عملیات والفجر ۲
❌ تنگه احدی که تکرار نشد!
⚪️ ۴۰۰ نفر بودند که تپه «بردزرد» را فتح کردند. کار سختی نبود، اسیر هم گرفتند اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد. عراق نمیخواست تپه را از دست بدهد، اما بچههای گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا.
▫️چهار پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد. اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کمکم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از ۴۰۰ نفر فقط ۱۸ نفر مانده بودند!
▪️آنقدر شهید زیاد شده بود، که میگفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمندههای ایرانی بیشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود، بله باورش سخته اما مرتضی جاویدی در عملیاتی سخت و طاقتفرسا به نام والفجر ۲، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصرهی دشمن مقاومت جانانهای کرد.
▫️درحالیکه ۴ شب و ۳ روز در ۴۰ کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقبعقب نشینی میدهد، او پشت بیسيم میگوید: نمیگذارم اُحد دیگری تکرار شود و ما تنگه را ترک نمیکنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم میشناسند.
▪️پس از پیروزی این عملیات اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان میگذارد. و حضرت امام بر پیشانی این شهید بوسه میزند.
{{خاطره ای به یاد فرمانده شهید مرتضی جاویدی (مشهور به #اشلو )}
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☝️انتشار بمناسبت :۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - پایان "عملیات والفجر ۲" در منطقه حاج عمران
کانال #دفاع_مقدس
دفاع مقدس
⚪️خاطره ای از عملیات والفجر ۲ ❌ تنگه احدی که تکرار نشد! ⚪️ ۴۰۰ نفر بودند که تپه «بردزرد» را فتح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
💠 #اشلو_که_بود !
●از طـرف سـتاد فرماندهی جنـگ عراق برای سرش جایـزه گذاشته بودند.بیـن عـراقـیها معـروف شـده بـود بـه اشـلـو !
از بـس که خـودش را به سنگـرهایـشان می رساند و به عـربی باهاشان صحـبت میکـرد و مـیگـفت : «اشـلونـک!؟» (حالـت چطـور اسـت؟)بعد که میرفته ، میفهمیدند مرتضی بود.
.
●تیرماه 1337 بدنیا آمد...اهل روستا بود...روستای جلیان فسا...با دامپروری کشاورزی امورات زندگی خود رو می گذروند.. پس از شروع جنگ تحميلي به خوزستان رفت و عاشقانه در عملياهاي مختلف از جمله :فتح المبين ،بيت المقدس ،رمضان ، والفجر ۱ و ۲ و ۸ ، خيبر ، بدر و کربلاي ۴ و ۵ شرکت کرد و حماسه آفريد. هفتم بهمن 65 مرتضی در شلمچه بشهادت رسید.رادیو تلویزیون عراق تا چند روز بعد شهادتش شادی و جیغ و داد پخش میکرد.
#شهید_مرتضی_جاویدی
#اشلو
#تنگه_احد
#عملیات_والفجر۲
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☝️انتشار بمناسبت :۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - پایان "عملیات والفجر ۲" در منطقه حاج عمران
⚪️ #عملیات_والفجر۲ - حاج عمران
🗓 ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار دلاور سپاه اسلام #علیرضا_موحد_دانش ، فرمانده تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع)
─ متولد تهران(۱۳۳۷)- سال ۵۵ پس از اخذ مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت.
در جریانات انقلاب به فرمان امام از پادگان ارتش شاه گریخت.
پس از پیروزی انقلاب به عضویت در کمیته انقلاب شمیران درآمد. سپس وارد سپاه شد.
ابتدا مأمور به حفاظت از بیت امام در جماران شد. پس از ناآرامی های مناطق کردنشین عازم کردستان گردید. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه جنوب رفت و در خرمشهر تا پایان آذر ۵۹ در معیت شهید جهان آرا بود.
سپس به جبهه غرب بازگشت و این بار به عنوان معاون شهید محسن وزوایی در عملیات بازی_دراز شرکت نمود و در همین زمان بود که بر اثر انفجار نارنجک، دست راست او تا ساعد قطع شد.
بعد از عملیات مطلع الفجر عازم حج گردید. حجی که سهمیه شهید پیچک بود و او به جای خودش موحد دانش را عازم مکه کرد.
در عملیات فتح المبین (احتمالاً با تیپ المهدی شبراز) شرکت نمود. در عملیت بیت امقدس(آزادسازی خرمشهر) فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر بود.
▫️{نگارنده این سطور خود در این عملیات در گردان حبیب حضور داشت- گروهان (احتمالاً رجایی) به فرماندهی شهید امیرعلی اسکویی- .... و هنوز هم پس از 36 سال به خوبی چهره موحد دانش، وزوایی (فرمانده محور محرم)، متوسلیان( فرمانده تیپ27)و شهید همت،جانشین او را به خاطر دارد- ... چه در دوکوهه و نیز صحنه نبرد(جاده خرمشهر-اهواز... تا شلمچه، نهر خیّن و خرمشهر}
در همین زمان، برادرش شهیدمحمدرضا(معاون گردان سلمان به فرماندهی حسین قجه ای)به شهادت رسید. بنا به درخواست حاج احمد متوسلیان(فرمانده تیپ27محمدرسول الله-ص)در تشییع جنازه برادر شرکت نمود.
سپس همراه متوسلیان، همت، رستگارمقدم و... برای مقابله با تجاوز اسرائیل به لبنان عزیمت نمود.
موحد دانش با تشکیل تیپ 10 سیدالشهدا(ع) با حکم محسن رضایی به سمت فرماندهی تیپ گمارده شد.
سرانجام در ۱۳مرداد۶۲ در عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران در زیر آتش سنگین دشمن زخمی شد. او با تن مجروح، در لحظات پایانی عمر خود نیز از مبارزه با صدامیان دست نکشید و در موقعیت حساسی که قرار داشت سیم ارتباطی سنگرهای دشمن با عقبه آنها را را با دندان جوید و قطع کرد تا در سیستم مخابراتی آنان اختلال ایجاد نماید!!- و بدین گونه واپسین لحظات عمر سردار دلیر سپاه اسلام سپری گشت و لقاء الله پیوست.
دفاع مقدس
⚪️ #عملیات_والفجر۲ - حاج عمران 🗓 ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار دلاور سپاه اسلام #علیرضا_مو
🔹 برادران عزیزم!! نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد.
🌷 سفارش شهید موحد دانش
ا▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
موحددانش پس از مجروحیت و انتقال به بیمارستان پادگان ابوذر،تحت عمل جراحی قرارگرفت وپزشکان بعلت شدت جراحات، چاره ای ندیدند جز آنکه دست اورا از زیر آرنج قطع کنند
👆📸 حسین لطفی،همرزم دیرین او(با لباس پلنگی)نیز درکنار تخت او و درجمع تیم جراحی دیده می شود
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹ا
#خاطره 👇👇
روزی که دستش قطع شد، هیچ کس ندید که موحددانش از درد فریاد بکشد.
یا اعتراضی به کادر بیمارستانی بکند. حتی به اسیر عراقی که به انداختن نارنجک به طرف او اعتراف کرد، اخم هم نکرد.
مادر این شهید، وقتی خبر قطع شدن دست پسرش را از رادیو شنید، با بیمارستان پادگان ابوذر (نزدیکترین مقر نظامی به بازی دراز) تماس گرفت. این مادر در مورد مکالمه با پسرش در بیمارستان می گوید:
🎤 «با او صحبت کردم و تبریک گفتم. ابتدا گفت انگشتش قطع شده. من هم گفتم دیگران برای اسلام سر می دهند!! انگشت که چیزی نیست! متوجه برخورد من که شد، حقیقت را گفت. دستش، از ساق قطع شده بود. پرسیدم چطور شد که دستت قطع شد؟
به شوخی گفت: به بازی دراز، دست درازی کردم، عراقی ها دستم را قطع کردند!!
📚 نقل از کتاب: "پادگان ابوذر" ، قطعه ای از آسمان!
در سالروز پرکشیدن علیرضا موحد دانش، یاد این فرمانده صمیمی، خونگرم و شوخ طبع دوران جنگ را گرامی می داریم🌴
کانال #دفاع_مقدس
دفاع مقدس
🔹 برادران عزیزم!! نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. 🌷 سفارش شهید موحد
🔴 چگونه دستم را از دست دادم؟؟
🎤 از زبان خود شهید 👇👇
⚪️ بلند شدم بروم به بچهها سرکشی کنم و ببینم چند نفری زخمی شدند و چند نفر سر پا هست. یکی یکی رفتم سر سنگرها. تو چطوری، اون چطوره، دونه به دونه تا رسیدم به سنگر آخر. ۱۰ – ۱۵ قدم اون طرفتر، یه سنگر دیگه بود که لوله تیربار از اون بیرون زده بود. من لوله تیربار را هم دیدم. گفتم لابد مثل قبلیها، بچههای خودمون هستن که تو سنگر نشستن و هوای دشمن را دارن که تا کجا اومدن و به فاصله ده متری اینها هستن و گرنه همینطوری راحت نمیشینن و بلند میشدن یه کاری میکردن. خلاصه، من به بچهها سر کشی میکردم و رفتم ببینم بچههای اون سنگر چطورند. شروع کردم به راه رفتن. به بالای سنگر که رسیدم، دیدم سهتا نشستن، دوتاشون پشتشون به منه. یکیشون هم که رویش به طرف من است، سرش را پایین گذاشته روی زانویش.
همشون از این کلاه کجهای مشکی عراقی گذاشتن سرشون. چون روز قبلش بچهها از این کارها زیاد میکردن و این کلاهها را میگذاشتن سرشون، اصلاً مشکوک نشدم که اینها عراقی هستن!! همینکه گفتم بچهها شما چطورین؟ اون دو تا برگشتن عقب و اون یکی هم سرشو بلند کرد و یکمرتبه شروع کرد به زبان عربی شلوغ پلوغ کردن. یهلونی بهلونی.... حسابی شوکه شدم و سر جایی که ایستاده بودم واسه چند ثانیه خشکم زد. اینها هم لوله تیربارشون را آوردن بالا، صاف تو شکم من. یک وقت به خودم اومدم دیدم اسلحه هم ندارم. خواستم دست بکنم توی جیبم تا نارنجک بکشم بندازم توی سنگر. دیدم اگر یک لحظه دیگه بخوام وایستم، آبکشم میکنن. خودم را پرت کردم رو شیب اونطرف. اون یارو هم پشت سر ما بلند شد و شروع کردن به تیراندازی کردن.
بچههای خودمون هم تازه دیده بودن که اون یارو با اون کلاه کجش وایستاده و داره با گیرینوف میزنه و من همینطور قِل میخوردم و میروم پایین. اولین عراقی را میزنن. من حین قل خوردن فکر میکردم که الان یک جایم میسوزه و میفهمم تیر خوردم. هر چی اومدم پایین، دیدم جاییم نسوخت و بالاخره به یک تخته سنگ گیر گردم. بقیه عراقیها چند تا نارنجک کشیدن و باهم پرت کردن پایین. من طاق باز افتاده بودم و سرم به طرف بالا بود. سری اول که نارنجکها منفجر شد، من اصلاً متوجه نشدم. سری دوم که نارنج انداختن، حس کردم چیزی میخورد به شانهام. من به خاطر قل خوردن و ۱۰ – ۱۵ متر پایین آمدن از ارتفاع، گیج بودم. نگاه کردم دیدم از این نارنجکهای صاف صوتی است، که این ناکسها (عراقیها) بیاحتیاطی کردن و ضامن آن را کشیدن و انداختن پایین.
....اصلاً هم فکر نکردن ممکنه کسی این پایین باشه! دیدم اگه نجنبم، چیزی از این حاجی باقی نمیمونه. دست انداختم زیر نارنجک و پرتش کردم بالا؛ که یکهو منفجر شد و ترکشهایش من را گرفت و همانجا دستم از مچ قطع شد. حالا موج گرفتگی و سوزش ناشی از قطع شدن دست بیحالم کرد. خوابیدم زمین و شهادتین را گفتم و فکر کردم دیگه تمامه و الان طرف مییاد و جونمو میگیره و میبره. چند ثانیه که گذشت، خبری نشد. دستم را بلند کردم، دیدم قطع شده و ریشههایش زده بیرون. یک استخوان سفیدی هم بالای زخم معلوم بود. اول فکر کردم چوبه. تکانش دادم دیدم نه!....
{{راوی: جانباز شهید، علیرضا موحد دانش که در ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی «بازی دراز ۱ »، دست راستش قطع شد و به شرف جانبازی نائل آمد.}}
کانال #دفاع_مقدس
دفاع مقدس
🔹 برادران عزیزم!! نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. 🌷 سفارش شهید موحد
کتاب پادگان ابوذر.pdf
2.58M
📚نسخه PDF | کتاب: " پادگان ابوذر" ، قطعه ای از آسمان
{{پادگان ابوذر، #دوکوهه غرب — عقبه جبهه و مکان استقرار نیروهای داوطلب کمکی برای مقابله با ماشین جنگی ارتش بعث عراق در جبهه میانی}}🚩🚩
🌴حماسه حضور نیروهای مسلح ارتش و سپاه در آغاز تجاوز دشمن به مرزهای غربی کشور
🚩شرح دلاورمردی های شهیدان: شیرودی، کشوری، وزوایی، پیچک، حاجی بابا، موحد دانش و ...در "عملیات بازی دراز" — همان مکان مقدسی که شهید مظلوم در باره اش گفت:
"عرفان واقعی، خانقاهش "بازی دراز" است!"
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
به یاد روزهای آتش و خون 🔥🔥
دوران غربتِ نیروهای جان برکفِ داوطلب که با دستان خالی، اما دلهای مشتاق شهادت و مالامال از توکل و امید به نصرت الهی، به سیاهی لشگر تا دندان مسلح دشمن زدند و آنها را بعقب راندند
صدام از ابتدای تجاوز به مرزهای غربی کشور، ارتفاع حیاتی، حساس و سوق الجیشی بازی دراز را تصرف کرد و با زدن جاده آسفالته تا نوک قله آن، تانکهای خود را در آن مستقر نمود و بدلیل اشراف بر کُلّ منطقه سرپل ذهاب و گیلانغرب، از آنجا اهداف مورد نظر خودرا با گلوله تانک می زد‼️ از جمله تنگه مهم و استراتژیک"کَل داود" {{ورودی سر پل ذهاب"‼️ — صدام این قلّه را غیرقابل فتح می دانست، و از روی اطمینان، گفته بود: هر کس توانست "بازی دراز" را از ما پس بگیرد، کلید بغداد را به او می دهم!
....و این عارفان واقعی و دلسوختگان طربق عشق بودند که با امدادهای غیبی توانستند کار غیرممکن را به سرانجام رسانند . . . و به این طریق، مناطق سرپل ذهااب، گیلانفرب، پادگان ابوذر . . . و به تبع آن، گردنه پاطاق به سمت کِرِند ...از خطر سقوط نجات یافت....
دفاع مقدس
⚪️ #عملیات_والفجر۲ - حاج عمران 🗓 ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار دلاور سپاه اسلام #علیرضا_مو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عملیات_والفجر_2
🌿 جبهه شمالغرب-منطقه پیرانشهر
⚪️هدف: تصرف ارتفاعات منطقه مخصوصا قله ۲۵۱۹ بمنظور خارج کردن منطقه از زیر آتش توپخانه دشمن
👆📢صوت| #توجیه_فرماندهان_گردان_های_عملیاتی
توسط سردار #شهید_حاج_کاظم_رستگار ، فرمانده لشگر10سیدالشهدا (ع) - 13مرداد ماه 1362
🔷 صدای شهید علی موحد دانش نیز در این مکالمات شنیده می شود(او تعدادنفرات گروهانها را سوال می کند...و بقیه صحبت ها و راهنمایی هایش...)-این سردار رشید نیز دردامنه قله اصلی2519 مزدسالها جهادخالصانه خودراگرفت.او خود اولین فرمانده تیپ1سیدالشهدا(ع) بودکه این مسئولیت را واگذار کرده بود و در این عملیات بعنوان #نیرو بکمک رزمنده ها آمده بود. عده ای این سردار رشید را می شناختند،که موجب دلگرمی شان در عملیات بود و برای تعدادی نیز ناشناس! او برای شکستن محاصره نیروها بر روی قله،به خط دشمن زد و در این رویارویی بشهادت رسید.تا 3روز از او خبری نبود تا اینکه پیکر مطهرش را بر روی"تپه سرخه"یافتند
کانال #دفاع_مقدس
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اعزام قوای محمّد رسول الله (ص) به سوریه به منظور مقابله با اسرائیل متجاوز
🎥 فیلم | مصاحبه با شهید علی موحد دانش در فرودگاه دمشق -
🌟 ظهر روز ۲۱ خرداد ۱۳۶۱
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال #دفاع_مقدس 🕊🕊
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
24.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ما_ایستاده_ایم
📽 صحنه های مستند از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با نوحه ای حماسی و خاطره انگیز از #حاج_صادق_آهنگران
( این از جمله آخرین نواهای صادق آهنگران همزمان با پایان یافتن جنگ تحمیلی می باشد )
🎙...تا آخرین نفر ، تا آخرین نفس ، ما ایستاده ایم
پیروزی حسین(ع) ، رمز شهادت است
فیض و وصال حق ، اوج شهادت است
سرمایه ی حیات ، در استقامت است
این سیر مکتبی ، تا بی نهایت است
آیینه ی دل از ، عشق تو یا حسین(ع) ما جلوه داده ایم
هرگز نمی رویم ، در زیر بار ننگ
تا محو فتنه ها ، کوبیم طبل جنگ
بر دشمن خدا ، گیریم عرصه تنگ
در جبهه می شویم ، آماده بی درنگ
با بانگ یا حسین(ع) ، از مادر زمان ، آزاده زاده ایم
لبیک گفته ایم ، ما بر صلای دوست
از کربلای خون ، تا کربلای دوست....
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم