💠 سنگرهای پشت خاکریز
🔺 فرد بی سیم به دست، شهید ابراهیم شاه بختی - عضو بسیج
🔹 وی در زمستان 65 و درعملیات کربلای ۵ (شلمچه)، بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سینه، به شهادت رسید.
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌿 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
💠 سنگرهای پشت خاکریز 🔺 فرد بی سیم به دست، شهید ابراهیم شاه بختی - عضو بسیج 🔹 وی در زمستان 65 و د
💐فرازی از وصیت نامه شهید ابراهیم شاه بختی با اثر انگشت حنای دامادی!
✍️ این وصیت نامه را موقعی نوشتم که حنای دامادی بر سر کرده بودم……
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🚩 ۳۵ سال پیش در چنین روزی ، رزمندگان گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ در پشت دژ شرقی کانال ماهی شلمچه مستقر شده بودند تا شب به سمت سه راهی شهادت حرکت کرده و از نقطه رهایی عملیات خود را به سمت کانال زوجی آغاز نمایند
🚩 عملیاتی که تبدیل به حماسه ای ماندگار در دفاع مقدس شد
🚩 یاد شهدای عملیات کربلای ۵ بخیر
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🚩 ۳۵ سال پیش در چنین روزی ، رزمندگان گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ در پشت دژ شرقی کانال ماهی شلمچه مستقر ش
✳️ روز شمار حضور گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ در مرحله اول عملیات کربلای ۵ ، دی ماه ۱۳۶۵
🌴 جمعه ۱۹ دی
🚩 ساعت ۶ عصر: حرکت از اردوگاه کنار رود کارون به سمت عقبه منطقه عملیاتی ، جاده شهید صفوی (دژ شهید چمران)
🌴 شنبه ۲۰ دی
🚩 ساعت ۵ صبح: حرکت به سمت منطقه ۵ ضلعی که شب قبل تصرف شده بود
🚩 ساعت ۱۰ صبح: حرکت به سمت کانال ماهی و استقرار در کنار دژ شرقی آن
🚩 ساعت ۸ شب: حرکت به سمت سه راهی شهادت و استقرار در دژ غربی کانال ماهی
🚩 ساعت ۱۰ شب: حرکت از نقطه رهایی در خاکریزهای مقطعی به سمت کانال زوجی
🚩 ساعت ۱۲ شب: عبور از جاده آسفالت شلمچه و تصرف و پاکسازی خاکریز منتهی به کانال زوجی
🌴 یکشنبه ۲۱ دی
🚩 ساعت ۲ صبح: استقرار در خاکریز هدف و الحاق با لشکر ۲۵ کربلا
🚩 ساعت ۸ صبح: آغاز پاتک های سنگین عراق
🚩 ساعت.........
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
28.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روز دوم عملیات كربلای پنج. چه كسی ميتوانست باور كند كه زمین در انتظار اینچنین روزهایی است؟
🌿 اكنون انسان بهروشنی در ميیابد كه چرا آفریدگار متعال در مطلع خلقت آدم در جواب فرشتگان فرموده بود: «من چیزی ميدانم كه شما نميدانید _ انی اعلم ما لا تعلمون.» آنچه اتفاق ميافتد تفسیری است عینی بر آیات مباركهی قرآن، و این روزها، روز بعثت دیگربارهی انسان است؛ همان انسانی كه خورشید وجودش در پس ابرهای سفّاكیت او از چشم فرشتگان پنهان مانده بود، اما آفریدگار متعال ميدانست."
🌷 شهید مرتضی آوینی
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دژ شلمچه
صبح ۱۹ دی ۱۳۶۵
عملیات کربلای ۵
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 جلسه فرماندهی
📷 از چپ: شهید معصومی (کمیل) ، محتشم (انصار) ، شهید کساییان (عمار) ، شهید حاجی پور (تیپ عمار)
لشگر 27
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
💠 جلسه فرماندهی 📷 از چپ: شهید معصومی (کمیل) ، محتشم (انصار) ، شهید کساییان (عمار) ، شهید حاجی پور (
۱۹ دی ماه ۱۳۶۵
عملیات کربلای ۵
سالروز شهادت سید ابراهیم کسائیان
فرمانده گردان میثم تمار
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
و جانشین محور لشگر ۱۰ سید الشهدا(ع)
ا🌱🪴🌱🪴🌱🪴🌱
🔰 کلام شهید؛
آدمی نیمه ابلیس و نیمه الهی است ..
باید با تزکیه و جهاد از بُعد شیطانی خود هجرت کند و یکسره الهی شود.
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۵ سالروز شهادت سید ابراهیم کسائیان فرمانده گردان میثم تمار لشکر ۲۷ مح
۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ - سالروز شهادت سید ابراهیم کسائیان
فرمانده گردان میثم تمار
📄 فرازی از وصیتنامه شهید:
جنگ جویان اسلام به ایران اکتفا نکنید و هر جا اسلام است، وطن ماست و جهان را اسلامی کنید و زندگی آدمی را کنار بگذارید و پشت سر امام باشید و حرکت کنید و خدا را بنده باشید
یک لحظه خالص در راه خدا بودن بیش از سالها لذت دنیا ارزش دارد به خصوص موقعی که خون از بدن انسان جاری میشود، انسان احساس میکند که آسوده میشود و خدا از او راضی است و پدرم، رضایت خدا چقدر خوب است.
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
چونکه صبح آمد و چشمم باز شد
قلب من با چشم شما همراز شد
غرق رحمت می شود آن روز که
صبحــش با یاد شما آغاز شد
🌿 دوران دفاع مقدس
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
بین الشهیدین
این، فقط یک خواب شیرین است.
نه برای خودنمایی است، نه برای ریا.
و نه چسباندن خودم به شهدا.
ولی قطعاً برای آویزان شدن به شهدا و امید به شفاعتشان، هست!
اصل اینه که خیلی با این رویا، حال میکنم!
روز سهشنبه 27 اسفند 1399 بعد از نماز صبح خوابیدم و حدود ساعت 9 تا 10 صبح این خواب عجیب را که خیلی برایم شیرین و دلچسب بود، دیدم:
داخل یک اتاق بزرگ که مثل سالن بود، در ساختمانی اداری که نمیدانستم چیست و کجاست، میز چوبی قهوهای رنگی با طول و عرض تقریبی یک و نیم در سه متر قرار داشت.
من درست گوشه نشسته بودم و روبرویم پنجرههای بزرگی قرار داشت که روشنی نور روز به داخل میتابید.
سمت راست من شهید حاج فاسم سلیمانی درحالی که لباس فرم قشنگ و نوی سپاه بر تن داشت، درست بغلم نشسته بود و با لبخندی بسیار زیبا و آرامش بخش نگاهم میکرد. بوی خوشی از او استشمام میکردم و حضورش و بخصوص لبخندش آرامشی خاص بهم میداد.
سمت چپم که تقریباً بیست سانتی با هم فاصله داشتیم، شهید احمد کاظمی نشسته و دستهایش را روی میز گذاشته بود و او هم میخندید. پیراهن چینی کرم رنگی بر تن داشت. از همان نوع و رنگ که اردیبهشت سال 1361 در عملیات بیتالمقدس برای اولین و تنها بار دیده بودمش. او هم چهرهای خندان و شیرین داشت.
حمید خلیلی (مدیر نشر شهید احمد کاظمی) هم روبروی ما بود ولی دور میز نبود. ظاهراً قرار نبود او بفهمد ما سه نفر با هم چه میگوییم!
شهید پورجعفری هم روبروی ما ایستاده بود و نگاه میکرد. (هیچگاه شهید پورجعفری را ندیدهام)
جالبش این بود که هر سه نفرشان لبخند بر لب داشتند. پورجعفری دوربین خیلی کوچکی را که روی سهپایۀ کوچکی قرار داشت روبروی من روشن کرد و جلسه و در اصل حرفهای مرا ضبط میکرد.
احساسم این بود که جلسۀ گزینش برای من است و قرار بود حاج قاسم سلیمانی و احمد کاظمی با من مصاحبه کرده و مرا پذیرش کنند.
حاج قاسم نگاهی به من انداخت و با لبخندی خودمانی گفت:
- خب حالا تو که اینقدر مشتاق هستی، بگو ببینم اصلاً چی شد افتادی توی این حال و هوا؟ از خودت برای ما بگو.
وقتی دیدم پورجعفری دوربین را روشن کرد و خودش رفت عقب، با خودم تاسف خوردم که ایکاش رکوردر خود را آورده بودم و حرفهای خودم را ضبط میکردم.
احساسم این بود که حرفهای خالص و مهمی خواهم زد و کاش برای خودم ضبط میشد. میدانستم فیلمی که اینها میگیرند، به خودم نخواهند داد.
وقتی حاج قاسم با لبخند گفت:
- خب بگو ...
یک نگاه با حسرت به احمد کاظمی انداختم و با بُغضی عجیب رو به او گفتم:
- من زمان جنگ عاشق یک نفر شدم که خیلی رویم تاثیر گذاشت و داغونم کرد.
اشکم شدیداً جاری شد. رو به احمد کاظمی ادامه دادم:
- بعد از اون دیگه قسم خوردم عاشق هیچکس نشم.
زار زار گریه میکردم. به خودم جرات دادم و با حسرتی عجیب به احمد کاظمی که همچنان میخندید ولی به من نگاه نمیکرد، گفتم:
- اون یک نفر تو بودی، که توی خرمشهر عاشقت شدم. تو اونجا حال و هوای عجیبی داشتی. خیلی دوستت داشتم. عاشقت شده بودم.
حاج قاسم نگاه زیبایی به احمد کرد و خطاب به من گفت:
- خب بعدش چی شد؟
که گفتم:
- تابستان سال 1362 از طرف بسیج رفتم لبنان و در شهرهای هِرمِل، تَمنِین التَحتا و بعلبک بودم.
اسم شهرها را که گفتم، حاج قاسم با لبخند به احمد نگاه کرد؛ انگاری با اسم شهرها آشنا بودند.
حاج قاسم گفت: خب بعدش ...
گفتم:
- خب بعدش رفتم جنگ و گذشت تا اینکه سال 1374 خودم رفتم لبنان. کاملاً با هزینۀ خودم میرفتم. دیگه سال 75 رفتم، سال 76 رفتم. هر دفعه یکی دو ماه میموندم. هیچکس بهم کمک نمیکرد و پول نمیداد. کاملاً با هزینۀ شخصی میرفتم. اون زمان برای کار خبرنگاری و عکاسی میرفتم لبنان. حدود سه چهار میلیون تومان هزینه کردم.
به حاج قاسم نگاه کردم و گفتم:
- تا اینکه رسیدم به شما.
در برابر لبخند او خندیدم و عاشقانه نگاهش کردم. خواستم بفهمد که بعد از احمد کاظمی عاشق تو شدم.
پورجعفری همچنان روبروی من پشت دوربین ایستاده بود. هیچی نمیگفت و از حرفهای من خندۀ قشنگی میکرد.
احساسم این بود که قرار است یک چیز لذتبخش شیرین بهم بدهند.
از اینکه وسط دو شهید آنهم با فاصلۀ ده – بیست سانتیمتری نشسته بودم، هم احساس شادمانی داشتم، هم احساس بُغض و گریۀ شدید.
میدانستم اینها شهید شدهاند.
انگار حاج قاسم میخواست مرا برای خودشان استخدام کند و من بروم پیش آنها.
انشاءالله
حمید داودآبادی
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📷 حاج احمد کاظمی در کنار سردار دلها حاج قاسم سلیمانی - دهه 70
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas