eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
۱۳ فروردین ۱۴۰۰ 👆📷 جمع نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در جوار یاران شهید🌷 #مراسم_زیارت_آل_یاسی
1_sokhanrani ghaem maghami 14000113 (2).mp3
19.73M
# بهشت زهراء(س) - جوار رزمندگان و سرداران تخریب لشگر سیدالشهدا (ع) شهیدان حاج سید محمد زینال حسینی، حاج ناصر اربابیان . . . ۱۳ فروردین
دفاع مقدس
۱۳ فروردین ۱۴۰۰ 👆📷 جمع نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در جوار یاران شهید🌷 #مراسم_زیارت_آل_یاسی
2_ghazal emam zaman (2).mp3
13.89M
یاد یاران 💕 بهشت زهراء(س) - جوار رزمندگان و سرداران تخریب لشگر سیدالشهدا (ع) شهیدان حاج سید محمد زینال حسینی، حاج ناصر اربابیان . . . ۱۳ فروردین ۱۴۰۰
شهید روز طبیعت تخریبجی شهید رضا استاد شهادت : ۱۳ فروردین ۶۷ شهر بیاره عراق شهادت با بمب شیمیایی
دفاع مقدس
شهید روز طبیعت تخریبجی شهید رضا استاد شهادت : ۱۳ فروردین ۶۷ شهر بیاره عراق شهادت با بمب شیمیایی
شهید روز طبیعت تخریبجی شهید رضا استاد شهادت : ۱۳ فروردین ۶۷ شهر بیاره عراق شهادت با بمب شیمیایی راوی: برادر اسماعیلی پور رضا از بچه های با صفای جنوب شهر بود خودش میگفت بچه شاه عبدالعظیم. خیلی لوطی منش بود. از همون ابتدای ورودم به گردان تخریب یه سری از بچه های شاه عبدالعظیم تازه دوره آموزشی تخریبشون شروع شده بود. اگر اشتباه نکرده باشم مربیشون برادر بزرگوار کوهی مقدم بود که این حقیر هم با ایشان هم دوره شدم .توی مسیر رفتن به منطقه عملیاتی توی اتوبوس نشسته بودم که رضا اومد کنارم با همون گویش داش مشتیش. بهم گفت چطوری بچه محل! منم زدم زیر خنده بهش گفتم بابا من بچه خانی آباد نو هستم تو بچه شهرری . خندید و گفت: اره !!! خوب راهی نیست با موتور گازی یک لیتر بنزین راهه. دیدم چیزی می خواد بگه بهش گفتم رضا چه خبر؟ گفت یه سوالی دارم ؟ گفتم در خدمتم؟ پرسید به نظرت اگه من شهید بشم پدر مادرم چیکار میکنند؟ خیلی نگرانشون بود. منم به شوخی گفتم تو شهید بشو نگران اونا نباش. دیدم جدی داره حرف میزنه. بهش گفتم داغ و ناراحتی اونا زود گذره اما خوشحالی و شادی تو ابدیه، خوب از اونجایی که بعد شهادت اخویم تجربه حال و هوای خانواده شهدا بعد شهادت عزیزانشونو داشتم کمی براش از اون حال و هوا گفتم دیدم خیلی آروم شد. گذشت تا روز سیزدهم فروردین ۶۷ توی منطقه بیاره داشتیم با بچه ها جلوی مدرسه پتوهارو می تکوندیم و به شوخی سیزده بدر میکردیم . که یکدفعه هواپیماهای دشمن حمله کردند. من و دو سه نفر از بچه ها ابتدا رفتیم تو کانالی که اون دور و برا بود. رضا پایین تر از ما جلوی چادر تدارکات بود که دقیقا بمب شیمیایی کنارش خورد. توی همون موقع یکی داد زد شیمیاییه. یکی هم داد زد بوی بادوم تلخ میاد(یکی از علامت های گاز شیمیایی استشمام بوی بادام تلخ بود). !خلاصه ماسک و زدیم . همراه بچه ها رفتیم رو ارتفاعات. از اونجا معلوم بود که چند جای دیگه رو هم زدند. فکر کنم آشپزخانه لشکر رو هم زده بودند نزدیکای غروب اومدیم پایین که گفتند رضا استاد شهید شده. یادش به خیر چه زود خدا طلبیدش...
تصویر مقر در که در روز13 فروردین 67 توسط هواپیماهی بعثی شده و عده زیادی مصدوم شدند
دفاع مقدس
#موقعیت_جغرافیایی مقر #تخریب_لشگر_10 در #شهر_بیاره_عراق که در روز13 فروردین 67 توسط هواپیماهی بعثی #
13 فروردین 67 ✍️✍️✍️ راوی: روز بیاره من هم اونما بودم. خبر ها در مقر نزدیک خط رسیده بود و حاج مجید و احمد خسروبابایی رفته بودند برای پیگیری کارهای آنها. ما در در بیاره مستقر بودیم. نماز ظهر و عصر تمام شده بود ولی هنوز ماشین غذا نرسیده بود. برخی بچه ها خودشان با بعضی خورا کیها که از چادر تدارکات و بقیه چادرها گیر می آوردند سیر می کردند. من خودم یک مقدار از نوعی سبزی های بهاری که قابل خوردن بود خوردم احنمال میدادم که هواپیماهای دشمن برای بمبارون پیداشون بشه. رفتم داخل ساختمان و ماسک شیمیایی رو به صورت زدم ودراز کشیدم با این کار میخواستم دیگران رو هم تشویق کنم که برای احتیاط هم که شده ماسک هاشون رو به صورت بزنند. هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که صدای شیرجه هواپیمای دشمن و صدای مهیب اصابت بمب روی زمین آمد،ولی انفجاری صورت نگرفت. همه از داخل ساختمان بیرون ریختیم. که مقابل ساختمان بود به درختی آویزان بود و پیکری غرق خون که بعدا فهمیدیم است اونجا روی زمین افتاده بود . و از بمبی که کنار چادر تدارکات به زمین اصابت کرده بود مواد سمی سفید رنگی فوران میکرد. بدون معطلی بچه ها را به ارتفاع کنار ساختمان هدایت کردم. وقتی از رفتن بچه ها مطمئن شدم با یکی دو نفر آمدیم پایین سمت ساختمان. هنوز بچه های ش.م.ر سر بمب نرسیده بودند. تعدادی از بچه ها از جمله حاج آقا تاج آبادی هم مجروج شده بودند. اینها را برداشتیم و به بهداری رسوندیم. حاج تاج آبادی را خودم و بچه های دیگر را هم دوستان دیگر به بهداری رسوندند. اکیپ خنثی سازی بمب آمدند و چاله بمب را با مواد پر کردند. رو هم داخل پتو پیچیده و به فرستادیم .. فرمانده گردان تخریب از راه رسید و اسامی 20 نفر رو داد که برای ماموریت مین گذاری اعزام شوند بچه هایی که قرار شد ماموریت بروند جدا کردم و لحظاتی بعد مینی بوس آمد و ما سوار شدیم و حرکت کردیم. ظاهرا طوریمان نبود. ولی یک مقدار که با مینی بوس رفتیم حال بچه ها خراب شد و همه شروع کردن به استفراغ و... تا اونجا یادم هست که با هر بدبختی بود خودمان را به بهداری رسوندیم ابتدا لباس های آلوده بچه ها رو درآوردند و همه رو زیر دوش آب فرستادند تا خودشون رو بشورند. بعد از دوش گرفتن یه لنگ دادن و همه رو داخل اتوبوس هایی که صندلی نداشت سوار کردند و به عقب فرستادند. ماها رو یه راست بردند (ع) ...
ایثارگری هایی که کار دست ما داد در شهربیاره عراق ✍️✍️✍️ راوی: در چند قدمی سمت راست ساختمان مقر تخریب لشگر10 در بیاره عراق ، با عرض معذرت محل های مقر بود... عادت داشتند که همیشه ایثار کنند و با عرض معذرت رو برای استفاده همسنگرانشون پر نگه دارند و بعضا میشد که کشیک میکشیدند تا اگر آفتابه ای خالی شد پرش کنند. روز 13 فروردین سال 67 یکساعت به غروب بود که ما از خط برگشتیم و مواجه شدیم با مقری که هدف قرار گرفته بود و گاز شیمیایی همه جا را آلوده کرده بود. تمام اطراف ساختما ن رو بوی تند سیر( یکی از علایم خطر شیمیایی استشمام بوی سیر بود) گرفته بود. نزدیک نماز مغرب بود و ما هم برای تجدید وضو به سمت دستشویی ها رفتیم و یکی از آفتابه های پر آب که در یک ستون از جلو نظام!!!! شده بود و ساعت ها در آلودگی گازهای شیمیایی معطل مانده بود برداشتیم و با عجله وارد دستشویی شدیم و ..... بقیه اش طلبتون که چه شد و چه کشیدیم..... که هنوز داریم میکشیم.. شرمنده که این خاطره رو گفتم من و تعداد زیادی از بچه ها به خاطر ندانم کاری با آفتابه های آب شده و آلوده به مواد شیمیایی گرفتار شدیم. و جهت اطلاع بدونید اون شبی که گرفتار شدیم بود
✍️ دست نوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملّا درباره : «با سلام بر ایام الله با سلام بر کسانی که ایام الله را به وجود آوردند با سلام بر امام زمان(عج) سلام بر امام عزیزمان که جانم فدایش باد سلام بر که در این ماه جایشان بر سر سفره های افطار خالی است سلام بر جانبازان و مجروحینی که سحر و افطارشان را روی تخت های بیمارستان می گذرانند سلام بر مادران شهدایی که جای خالی فرزندانشان را در سر سفره افطار می بینند... عجب صفایی دارد ماه رمضان ماهی که همه به میهمانی خدا می روند ماهی که در رحمت، بر روی تمام بندگان خدا باز می شود ماهی که خدا در دل ها نفوذ می کند در ماه رمضان خدا در چشم های بصیرت مردمان پاکدل نفوذ می کند سعی کنید از این ماه به حول و قوه الهی بیشترین استفاده ها را ببرید در این ماه دل ها همه جلا پیدا می کند و دلی که به یاد خدا پاک شود نگرانی هم ندارد» 🌷شهید مسعود ملا 🌿بسیجی با اخلاص و مداح گردان عمار - لشکر 27 محمد رسول الله (ص) 🌴 دوران 🔵 کانال دفاع مقدس (ایتا، تلگرام، روبیکا، واتساپ) 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
✍️ دست نوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملّا درباره #ماه_مبارک_رمضان: «با سلام بر ایام الله با سلام بر کسا
💕 فرمانده و مداح دلسوخته گردان خط شکن عمار - لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) 🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر بود و الگویی برای بچه های رزمنده گردان 🌴 این شهید بزرگوار در فرازی از وصیت نامه سراسر نورش نوشته است: ✍️ پروردگارا از او می خواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا (ع) شوم... 🔹...در تنگه ابو غریب، گردان عمار با دو تیپ زرهی عراق درگیر شد گروهان مسعود ملا محاصره شد. در اینجا مسعود تعدادی از نیروهایش را عقب فرستاد، و خودش با تعدادی از بچه ها ماندند وسط عراقی ها و نبرد تن به تن آغاز شد در میان این درگیری، عراقی ها مسعود را بستند به رگبار گلوله و پهلو و سینه اش را شکافتند او در حالی که به شدت زخمی بود،به اسارت دشمن در آمد. در اینجا نظامیان بعثی دست های او را بستند پشت خودروی نفربر و در حالی که مسعود زنده بود و فریاد یازینب(س) یازینب(س) بر لب داشت تا سه راهی فکه کشاندند ...و بعد از آن آرزوی دیگرش محقق شد ⭕️...این بار سربازان صدام در حالی که مسعود ملّا، فریاد یا حسین(ع) یا حسین(ع) سر می داد، دوره اش کرده و سپس سر او را از قفا جدا کردند💦 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
💕 فرمانده و مداح دلسوخته گردان خط شکن عمار - لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) 🌷مسعود ملا از عجایب
شهید_مسعود_ملا_نسیمی_جان_فضا_می (2).mp3
3.63M
📢 صوت | مناجات و مداحی شهید حاج مسعود ملا 🌿 نسیمی جان فزا می آید… 💕 بوی کربُ بلا می آید... 🌴 رزمندگان گردان عمار - لشگر محمد رسول الله (ص)- دوران 🔵 کانال دفاع مقدس (ایتا، تلگرام، روبیکا، واتساپ) اینجا بیت شهداست☝️☝️ 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
افطاری در رستوران بالای شهر! (عکس: مسعود دهنمکی، حمید داودآبادی، محسن شیرازی – آذر 1365 قبل از عملیات کربلای 5 – اندیمشک) بعد از ظهر یکی از روزهای گرم اردیبهشت 1366، "مسعود ده‌نمکی" آمد تا با هم به ملاقات "محسن شیرازی" در بیمارستان سجاد در میدان فاطمی برویم. محسن در عملیات کربلای هشت شدیدا مجروح شده بود و دست‌هایش توان حرکت نداشتند. من، سیامک و مسعود، به بیمارستان رفتیم و ساعتی را پهلوی محسن ماندیم که نزدیک افطار شد. باز دوباره شیرین‌کاری مسعود گل کرد؛ او که ظاهرا تازه حقوق ماهانه‌ی بسیجش را گرفته بود، گیر داد که افطاری برویم بیرون. با وجود مخالفت‌های دکتر و پرستارها، هر‌‌‌طور که بود، برای یکی دو ساعت مرخصی محسن را گرفتیم و سوار بر تاکسی، به پیشنهاد مسعود، به طرف پارک ملت رفتیم. مسعود گیر داد که باید افطاری را در بهترین رستوران بخوریم. بالاجبار مقابل پارک ملت، وارد رستورانی شدیم که تازه برای افطار باز کرده بود. تیپ حزب‌اللهی ما و قیافه‌ی لت و پار محسن در لباس بیمارستان که روی شانه‌هاش آویزان بود و کیسه‌ی سرمی که در دست داشت، باعث شد تا همه‌ی نگاه‌ها به طرف ما برگردد. من از خجالت آب شدم، ولی مسعود گفت: - مگه چیه؟ مملکت مال ما هم هست. مگه ما دل نداریم که این‌جاها غذا بخوریم؟ گارسون که آمد، با تته‌پته خواست بفهماند که قیمت غذاهای این‌جا بالاست که مسعود، بی‌خیال دست گذاشت روی منو و برای همه‌مان غذا انتخاب کرد. من سرم را انداخته بودم پایین و غذایم را می‌خوردم. محسن هم بدتر از من. سیامک گفت: - مسعود، چرا اون دخترا این‌جوری نگاه‌مون می‌کنند؟ مگه تا حالا آدم حسابی ندید‌ن؟ چند میز آن طرف‌تر، چند دختر جوان با ظاهری که از نظر ما بسیار زشت و ناشایست می‌آمد، نشسته بودند که دست از غذا کشیده و همه‌ی حواس‌شان به ما بود. با نگاه تند سیامک، روسری‌‌شان را کمی جلو کشیدند، ولی چشم از ما برنمی‌داشتند. ساعتی بعد که غذا خوردیم، بلند شدیم تا برویم. مسعود که رفت دم میز حساب کند، خنده‌اش گرفت. جلو که رفتم تا ببینم چی شده، گفت: این آقا پول غذا رو نمی‌گیره. با تعجب پرسیدم چرا؟ که صاحب رستوران گفت: - پول میز شما رو اون خانم‌ها حساب کرده‌اند. نگاهی به آن‌جا انداختم که جای‌شان خالی بود و رفته بودند. (حمید داودآبادی) ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
وضوی عشق می‌سازند بهر " شهادت " ...🕊⚘ ◽️۴ فروردین ۱۳۶۷ ، ◽️ سلیمانیه عراق ◽️منطقه عملیاتی بیت المقدس چهار ◽️وضو پیش از اعزام به منطقه عملیاتی 📿 🕊⚘ باشــهداء_تـاســیدالــشــهــداء🇮🇷 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌴 رمضان ، بهار قرآن 🌿 دوران ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
💢 🖍 زبیا و ارزشمند فرمانده گروهان شهادت در آخرین لحظات زندگی : 🔹🔸این وصیت را در حالى مى نویسم که پاى راستم تیر خورده و شکسته است. خدا این قربانى حقیر را قبول کند. برادران و خواهران ! در خط امام باشید و باکفر و منافقین مبارزه کنید و تا انقلاب مهدى انقلاب را ادامه دهید. از پدر و مادر و خواهران و برادران عزیز مى خواهم ، مرا حلال کنند و در سوگ من گریه نکنند. چون من در راه خدا شهید مى شوم . برایم چراغانى کنید و هر روز مخصوصا و در هر شب جمعه قرآن تلاوت کنید. چون گناهم زیاد است. دیگر حال نوشتن ندارم ولى برادران را تشویق به پیشروى مى کنم تا دشمن را شکست دهند. خدایا ! چقدر خوشحالم که من نیز در راه انقلاب پایم را دادم و این امانت را خوب نگهدارى کردم. خدایا ! این خون را از من حقیر قبول کن... ساعت ۷ صبح ۶۱/۱/۲ اصغر محمدیان 🌺 نامش جاوید و یادش گرامی 🌹 شهادت : ،فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
معــــ🌸﷽🌸ـــــ۱۷ـبر 🌹 خاکریز خاطرات (چه سیزده بدری؟!) عید بعد از عملیاتِ کربلای۵ بود. روز سیزدهم فروردین بود و تازه از صبحگاه برگشته بودیم که بچه‌ها دوره‌ام کردند که برویم سیزده بدر! هر چه گفتم: «چه سیزده بدری؟ این حرفها چیه؟ ول کنید بابا!» که اصرار و التماس کردند که الا و بالله باید برویم. از تدارکات ناهار گرفتیم و رفتیم لب رود کرخه. جای باصفایی پیدا کردیم. بچه‌ها تاب درست کردند و آخر سر، ما را هم که قیافه گرفته بودیم که مثلا مسئول دسته‌ایم به وسوسه انداختند. موقعی به خودم آمدم که دیدم تاب می‌خورم و می‌خندم. ناهار را میان گل و چمن، لا به‌لای دار و درختها فرستادیم به خندق بلا. بچه‌ها به شوخی سبزه گره می‌زدند و آه می‌کشیدند. کلی خندیدیم و عصر برگشتیم اردوگاه... یک هفته نشد که تو عملیاتِ کربلای۸ خیلی از آنان به شهادت رسیدند. 🌷🌱🌸🌙🌸🌱🌷 🌷نثار ارواح مطهر شهیدان والامقام صلوات🌷 🌱روز طبیعت🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی زیبا و دیدنی از سرودها و نواهای ماندگار و خاطره برانگیز رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس # ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 | حال و هوای ، قبل از آغاز عملیات با نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از مداح باصفای جبهه ها این جبهه اسلام است ، دل شور دگر دارد حقا که بر این محفل ، الله نظر دارد شو عازم این سامان تا عشق و صفا بینی در بزم فداکاران خوش روح وفا بینی روشن دل هر عاشق از نور خدا بینی آن کس بود از ما دور ، اینجا چه خبر دارد... ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌿 ، سفارش شهدا بویِ زهرا و مریم و هاجر از پَرِ چادرت سرازیر است بِشکَنَد آن قلم که بنویسد: "دِمُدِه گشت و دست و پا گیر" است... ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 📄 گزیده‌هایی از وصایای شهدای عزیز👇👇 🌷 شهید داود فلاح زاده (●ولادت: ۱۳۴۰ ☆ ○شهادت: ۱۳۶۳): 🔆《و اما ای خواهران: جهاد شما،همان حفظ عفت شماست و حفظ عفت تو از خون شهید کوبنده‌تر است.》 🌷 شهید حسن میش مست (●ولادت: ۱۳۴۷ ☆ ○شهادت: ۱۳۶۷): 🔆《خواهرانم توصيه و سفارش مى‌كنم كه در حفظ حجاب و نجابت خود كوتاهى نكنند.》 🌷 شهید مجید احمدی ولی آبادی (●ولادت: ۱۳۵۰ ☆ ○شهادت: ۱۳۶۵): 🔆《... نسبت به این انقلاب احساس مسئولیّت نمایید و با بی حجابی مبارزه کنید تا خون این شهدا پایمال نشود.》 🌷 شهید محمد درودگر نژاد: ❗️《از خواهرانم می‌خواهم که با حفظ پاکدامنی و عفت و حجاب اسلامی و پرورش فرزندان نیکو پاسداران حرمت خون شهیدان باشند.》 🌷شهید علی رضائیان: ❗️《شما خواهرانم و مادرانم! حجاب شما جامعه را از فساد به سوی‏ معنویت و صفا می‌کشاند.》 🌷شهید اسماعیل آقاپور آرانی: 🔆《خواهر عزیزم! سلام. حجاب، عفّت و پاکدامنی را سرلوحه‌ی زندگی‌ا‏ت قرار بده و زینب گونه پیام شهیدان را به گوش جهانیان برسان!》 🌷شهید حسین هادی: 🔆《خواهرم! تو با حجاب خود، حجابی که پای آن خون شهدای فراوانی ریخته شده باز ادامه دهنده‌ی راه تمام شهداء از جمله این بنده‌ى حقیر خدا باش!》 🌷شهید عباس قلعه زمانی: 🔆《ای خواهران! حجاب خود را حفظ کنید که حجاب پاکدامنی و عفت شماست.》 🌷شهید مهدی یخچالی: 🔆《ای خواهران، این شعر را الگوی خودتان قرار دهید: ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است》 🌷 شهید محمد علی توانگر: 🔆《خواهرم! شما با حجاب و برادرم! شما با براداشتن سلاح، از امام و جمهوری اسلامی که حاصل خون بهای شهیدان است دفاع کنید. همچنان که من با خونم نمی‌گذارم دشمن به همین آسانی به ایران اسلامی تجاوز نماید.》 🌷 شهید حسین برهانی: 🔆《خواهرانم! در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید، زهراگونه زندگی کنید...》 🌷 شهید مهراب علیزاده: 🔆《امّا خواهران! اگر می‌خواهید روح شهدا از شما خشنود و خانواده‌ی شهدا از شما راضی باشند، حجاب را رعایت کنید و تقوا پیشه نمایید.》 🌷 شهید احمد دانش: 🔆《ای خواهر! حجاب! حجاب را رعایت کن؛ چون حجاب تو کوبنده‌تر از خون من است. با رعایت حجاب اسلامی، مشت محکمی به دهان یاوه گویان دنیا بزنید.》 🌷 شهید حاج علی نوری: 🔆《خواهران عزیزم! شما می‌توانید با پوشش حجابتان از خون ما شهیدان پشتیبانی کنید.》 🌷 شهید حسن شجاعی: 🔆《به خواهرانم سفارش می‌کنم که حجاب را رعایت کنند که حجاب مانع فساد در جامعه خواهد شد.》 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
هدایت شده از پایداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏🌹۱۴ فروردین ۹۵ از مازندران اعزام و ۱۵ فروردین ۹۵ از ایران عازم سوریه شدند و یک ماه بعد در به شهادت رسيدند. 🍂شهادت آغاز خوشبختی است؛ خوشبختی ای که پایان ندارد... شهید که بشوی،خوشبخت ابدی میشوی... ❤️ اسامی شهدای مازندرانی دفاع از حریم اهل بیت در استان - خانطومان ۱-🌷شهید حبیب‌الله (بهمن) قنبری ـ بهشهر ۲-🌷شهید رحیم کابلی ـ بهشهر ۳-🌷شهید رضا حاجی زاده ـ آمل ۴-🌷شهید حسن رجایی فر ـ بابل ۵-🌷شهید سید رضا طاهر ـ بابل ۶-🌷شهید سیدجواد اسدی ـ ساری ۷-🌷شهید سعید کمالی ـ میاندورود ۸-🌷شهیدمحمود رادمهر ـ ساری ۹-🌷شهیدعلیرضا بریری ـ بابلسر ۱۰-🌷شهید علی عابدینی ـ فریدونکنار ۱۱-🌷شهیدحسین مشتاقی ـ نکا ۱۲-🌷شهید علی جمشیدی ـ نور ۱۳-🌷شهید محمد بلباسی ـ قائم‌شهر 🌹هدیه به ارواح طیّبه شهیدان، صلوات. 🍃 "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ" 🍃 ⚪️ گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
هدایت شده از پایداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸برای خدا ... 🔹روایتی از شهید محمود رادمهر (از شهدای مظلوم ) 📌اخرین گفتگو قبل از اعزام ▪️ساعت ۱:۱۰ شب چهاردهم فروردین‌ 🕊هفت سال گذشت ؛ هفت سال پیش در چنین لحظاتی اخرین مکالمه و وداع بین شهید رادمهر و مادرشان قبل از اخرین اعزام به سوریه به این شکل رقم خورد ... ... ✓تعجیل‌درفرج‌صلوات؛ الّلهمّ‌صلّ‌علی‌محمّدوآل‌محمّدوعجّل‌فرجَهم ⚪️ گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
هدایت شده از پایداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ۱۴ فروردین ۱۳۶۸ — ولادت ، مهدی صابری 🎥 آخرین فیلم از شهید ، فرمانده گروهان حصزت علی اکبر (ع) - لشکر فاطمیون ⚪️ گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari