eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقویم تاریخ ۱۰ مرداد؛ سالروز عملیات نصر ۶ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🗓 ۱۰ مرداد ۱۳۶۶ – سالروز عملیات نصر 6 این عملیات در منطقه میمک ایلام توسط ارتش اجرا گردید. دلاورمردان نیروی زمینی توانستند، ضمن شکستن خطوط دفاعی مستحکم دشمن، ضربات موثری بر پیکر یگان های سپاه چهارم عراق وارد آورند و متجاوزان را از منطقه بیرون برانند. در نتیجه بخش دیگری از ارتفاعات جانبی میمک آزاد شد و رزمندگان اسلام روی قله های آن مستقر شدند در این عملیات 1500 نفر از دشمن کشته یا زخمی و 102 نفر نیز اسیر شدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰ مرداد ۶۶ سالروز عملیات نصر ۶ ⚪️عملیات نصر۶ یکی از سنگین‌ترین نبردهای انجام شده در ارتفاعات میمک به‌کارگیری ۶تیپ از نیروی زمینی ارتش در مقابل بیش ازحدود 15تیپ عراقی دریک منطقه محدود نیمه کوهستانی،شدت نبرد درمنطقه را بخوبی نشان می‌دهد اهمیت مواضع ازدست رفته در حمله عراقی‌ها حدود یک هفته قبل از این عملیات ایجاب می‌کرد که به هر شکل ممکن دشمن از منطقه عقب رانده شده و وضعیت نیروهای ایرانی در این ارتفاعات بهبود یابد؛ لذا در ساعت چهار صبح ۱۰مرداد۶۶عملیات نصر۶ آغازشد و بعد از 13روز نبرد مداوم با ایثارگری و خلق حماسه‌های فراموش نشدنی توسط سربازان و رزمندگان دلاور نیروی زمینی ارتش، تمامی اهداف پیش‌بینی شده تصرف شد و خسارات قابل توجهی به عراق وارد آمد خلبانان هوانیروز با بکارگیری 30فروند بالگرد و 350 ساعت پرواز توانستند 375 نفر مجروح را تخلیه، 446رزمنده را هلی‌برن و 2/5 تن مهمات و تدارکات را به منطقه حمل کنند این عملیات نتایج مثبتی را برای ایران دربر داشت که از جمله آنها می‌توان بموارد زیر اشاره کرد: تپه‌های 670، 642، کله‌قندی قسمتی از تپه شهدا به تصرف نیروهای ایرانی درآمد. 11تیپ عراقی از 30 الی 90 درصد متحمل ضایعات و خسارات شدند. نزدیک به 42 پاتک سبک و سنگین دشمن در طول روزهای نبرد دفع شد 15 هزار عراقی کشته و زخمی شدند که فرمانده تیپ یک کماندوی «سپاه یکم» عراق جزو کشته‌شدگان بوده و 102 عراقی دیگر به اسارت درآمدند 18 دستگاه تانک و 9دستگاه نفربر همراه 11 عراده توپ و بیش از 120دستگاه انواع خودرو دشمن هم منهدم شد و تعداد قابل توجهی سلاح سبک و مقادیر فراوانی تجهیزات و مهمات بغنیمت درآمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نخستین عملیات آزادسازی میمک سال اول جنگ دیماه ۵۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی که یک تنه نیروهای ایرانی در محاصره تانک های دشمن بعثی را نجات داد
👆💠 سند مربوط به ۱۱ مرداد ۶۴ ▫️▫️▫️▫️▫️ 📝 سندی از تیپ [لشکر] ویژه شهدای خراسان رضوی، به تاریخ: (۱۱ مرداد ۱۳۶۴) | اشاره دارد که؛ پیکر مطهر شهید "محمد بی‌غم" در منطقه‌ پاتک زده شده‌ی دشمن جا مانده است. به این دلیل از ستاد مرکز سپاه پاسداران و خانواده محترم این شهید بزرگوار خواسته شده تا روح شهید به طور نمادین تشیع شود. منبع: دانشنامه و مرکز اسناد پ ن:شهید محمد بی غم برادر همسر شهید محمد بروجردی بودند
⌛️ ۱۱ مرداد ۱۳۶۱ اولین شناسایی هور 💦💦 (جهت عملیات های آتی — دوران جنگ تحمیلی) 📢 صوتی لحظه به لحظه راوی قرارگاه کربلا (هادی نخعی)، که عیناً از رور نوار پیاده شده:📑👇👇 1️⃣ قسمت: اول ▪️محسن رضایی: «دوربین و نقشه را بدهید بیاورند، اسلحه هم بیاورید چون ممکن است شط ناپاک باشد. بعد هم، همه‌ مان که توی این ماشین جا نمی‌گیریم، ماشین دیگری ندارید؟ 🔺 راهنما: ماشین‌ها همه رفته‌اند، یک پاترول هست که پنچر است ▪️محسن: این ماشین بی‌سیم‌دار مال کیه؟ 🔺 راهنمای اعزامی: فکر کنم مال احمد [غلامپور] باشد، اما دوربین پایه‌اش بزرگ است که در عقب آن جا نمی‌گیرد. ▪️محسن: خب پس برویم، تعدادمان همین‌ها هستند؟ 🔺 راوی: حسن باقری همراه ما آمد و رشید و رحیم با هم رفتند. محمدزاده از اطلاعات عملیات قرارگاه قدس هم به عنوان راهنما با ما آمده است. دوربینی که صحبت آن بود، یک پایه زمخت و بی‌قواره دارد که خود بچه‌ها برای آن درست کرده‌اند از لوله‌های آهنی و پیچی‌های کج و کوله و کت کلفتی درست شده است که عقب ماشین را تنگ کرده. خود دوربین بسیار بزرگ و مجهز است. و خیلی مدرن که با این سه پایه‌ای که بچه‌ها برای آن درست کردند، یک وصله ناجوری را نسبت به هم نشان می‌دهد. بعد از بحث‌های 2، 3 روزه مفصل و سرگیجه‌های مداومی که روی عملیات وجود داشت و … و با گرهی که در منطقه به وجود آمد، لازم شد که 2 بار پشت سر هم جلسه شورای عالی دفاع عقب بیفتد و برادر محسن در قرارگاه کربلا بماند برای بحث درباره این‌که چه بکنند و حالا هم کشیده شدیم کلاً به منطقه شمالی، شمال منطقه شرق بصره و شرق هورالعظیم. برادر محسن می‌خواهد برود آن‌جا کار کند و پرس‌وجو کند. منطقه‌ای که هیچ وقت صحبت از آن نبود و همیشه آن‌جا را به صورت بن‌بست مطرح می‌کردند. منطقه‌ای که قبلاً به عنوان قفل و بن‌بست مطرح می‌شد، الآن می‌روند که از آن اطلاعات به‌دست بیاورند و ببیند که آیا گشایشی از این طرف حاصل می‌شود ؟. … ساعت 12:6 دقیقه است که ما از جاده اهواز در 80 کیلومتری خرمشهر می‌پیچیم به‌طرف یک جاده فرعی آسفالته به طرف غرب جاده، یعنی وقتی به طرف اهواز می‌رفتیم پیچیدیم دست چپ توی یک جاده فرعی آسفالته که در ابتدای جاده تأسیسات نظامی زیادی ـ که همان پادگان معروف حمید است ـ به چشم می‌خورد که منفجر شده و منهدم شده و از بین رفته است. و خط آهن منفجر شده‌ای که دوباره داشتند بازسازی می‌کردند و در معبر جاده یک تابلویی بود که روی آن نوشته‌اند: "با نابودی رژیم بعث عراق، جنگ رسمی ما با اسرائیل شروع خواهد شد" … ساعت 12:14 دقیقه است و باز روی آن جاده آسفالت داریم می‌رویم و سمت چپ‌مان یک مقر، چند تا سنگر و یک قرارگاه بزرگ است و تعدادی خودرو و تانکر آب و اتاقک‌ها و سنگرهایی وجود دارد و در گرمای ظهر تک و توک آدم‌ها پیدا می‌شوند که در حال رفت و آمد هستند، بقیه در زیرزمین و توی سنگرها هستند. اگر این یکی دو نفر هم نبودند، هیچ اثری از حیات مشاهده نمی‌شد. گرمای شدید و وضعیت خاص منطقه در روز، حالت خاصی به قرارگاه‌ها می‌دهد، یعنی علاوه بر ضرورت حفظ مسائل امنیتی که می‌روند توی سنگرها، برای فرار از گرمای سطح زمین نیز، هر کسی سعی می‌کند که خودش را از گرمای سطح زمین دور بکند. این منطقه که دست عراق بوده، قبلاً با عملیات بیت‌المقدس آزاد شده است و جاده‌هایی آسفالته و شوسه و جاده‌های تدارکاتی و نقل و انتقالات خوبی دارد که عراق احداث کرده است … ساعت 12:20 دقیقه است، ما در جفیر هستیم، تعدادی ساختمان خراب هست و چند تا خودرو سوخته …راه‌مان را به طرف کوشک از جفیر ادامه می‌دهیم. در ماشین، حسن باقری راننده، دو محافظ برادر محسن، مسئول اطلاعات عملیات قدس و خود محسن رضایی هستند … ساعت 12و نیم است. رسیدیم به یک پاسگاهی که ویران شده بود ولی جنبه اتاقک حلبی مجدداً زده‌اند این‌جا پاسگاه مرزی "شهابی" است. از پاسگاه شهابی روی جاده آسفالت عبور می‌کنیم … این‌جا چند تپه بلند و دیده‌بانی ساخته‌اند که از آن‌جا تردد دشمن را می‌توانند ببینند. جاده‌ای که روی آن داریم می‌رویم، با یک خاکریز مسدود شده است، خاکریزی که بر آن جاده عمود است و خاکریز بسیار بلندی است که در حقیقت دژ ماست. … پشت خاکریز در وسیله خودمان در حالی که خاکریز بین ما و دشمن فاصله هست، به طرف غرب می‌رویم …ساعت 12:40 دقیقه است، ما در جاده‌ای که 40 و 50 متر با خاکریز فاصله دارد و به موازات آن است، داریم به سمت غرب به سوی دیواره شرقی هورالعظیم پیش می‌رویم … ساعت 10 دقیقه به یک است، اختلاف نظر پیش آمده که واقعاً ما داریم به طرف غرب می‌رویم، به خاطر این‌که خاکریز هی پیچ و تاب خورده بود و جاده به موازات آن هم تقریباً همین طور، جهت از دست‌مان در رفته بود حسن باقری از ماشین پیاده شد و رفت قطب‌نما را نگاه کرد، آمد گفت: بله … الآن داریم می‌رویم که به سیل بند دوم شرق هورالعظیم برسیم ادامه👇
2️⃣ قسمت: دوم ▪️محسن: بگویید چند نفر از بچه‌های سپاه هستیم می‌خواهیم برویم بالا شناسایی کنیم، مواظب باشید. لااقل خود بچه‌ها ما را نزنند، شما بپرید پایین به آن‌ها بگویید، فقط نگو کی هستند. 🔺 راوی: برادری که از اطلاعات قدس همراه ما آمده است، پیاده شد، چون که خطوط خیلی نزدیک است و برای این‌که یک وقت نیروهای خودی ما را اشتباهاً با گشتی‌های دشمن عوضی نگیرند و نزنند، برادر محسن به آن فرد اطلاعاتی گفت که برو بگو که ما داریم برای شناسایی می‌رویم. ▪️…حسن باقری: این الآن انتهایش به کجا می‌خورد؟ 🔺 راهنما: می‌رود تا پاسگاه کیان‌دشت اما کسی از این جا نمی‌رود، باید از یک جاده آسفالت برویم که روی نقشه هم مشخص نیست. ▪️محسن: آقا، ما می‌خواهیم آب هور را ببینیم. 🔺 راهنما: بله اگر می‌خواهید آب را ببینید، پس برویم جلوتر. ▪️محسن: بله اگر برویم از این جا، چی می‌شود؟ 🔺 راهنما: می‌رویم دیگر، می‌رویم برای آن پاسگاه شط‌علی، توی این 8 کیلومتری که الآن خالی هست، می‌رویم، نیرو هم نیست. ▪️راوی: سنگرهایی که هر 100 متر، 50 متر وجود داشت و یکی دو سرباز تویش بود، الآن تمام می‌شود و در حاشیه این سیل‌بند جاهایی را به جای سنگر می‌بینیم که چال کردند ولی سنگر آماده نشده. 🔺 محسن: یعنی این‌جا را مین‌گذاری کردند؟ ▪️راهنما: مین احتمالش که هست ولی [مشکل دیگر این است که] ممکن است آن وسط‌ها را بریده باشند که یک دفعه برویم داخلش. 🔺 محسن: ما الآن یک جاده می‌خواهیم که برویم جلوتر، ما باید جلوتر از این برویم، مسئله ما همین جاست. ▪️حسن باقری: خب برویم، اما حالا ما خودمان هم می‌توانیم بیاییم جلو برویم [منظور انجام شناسایی بدون حضور محسن است.] 🔺 راهنما: خب ما می‌رویم یک شناسایی می‌کنیم بعد که آماده شد، به شما می‌گوییم. ▪️باقری: [خطاب به فرد اطلاعاتی که ضرورت سرعت کار] یعنی فردا صبح باید این قضیه انجام بشود. 🔺 راوی: … به هر حال برادر محسن گفت پس برویم بالای سیل‌بند، یعنی بالای همان جاده بلندی که نقش خاکریز را داشت و در واقع خط مقدم بود. گفت از روی آن برویم. حسن باقری به برادر محسن گفت که این کار درستی نیست، باید قبلاً کس‌های دیگر بروند یک چیزی به‌دست بیاید بعداً اگر خواستید، شما بروید. برادر حسن گفت ما می‌رویم و بعداً شما بیایید. برادر اطلاعاتی: ما گروه‌های شناسایی می‌فرستیم و گزارش می‌دهیم، اگر خواستید شما بروید. در آخر برادر محسن قبول کرد که برگردد و ماشین دور زد و برگشت. ▫️▫️▫️ توجه: … ▪️راوی: ساعت یک و نیم بعدازظهر است. ما از سه راهی که دست راستش به جفیر می‌خورد، رد شدیم ولی طرف جفیر نپیچیدیم و به طرف مرز آمدیم که برویم پاسگاه کیان دشت و از آن جا برویم پاسگاه شط علی. جاده هم‌چنان آسفالت است، یعنی در وسط این بر بیابان، عراق کیلومترها جاده آسفالت خیلی خوب زده. … ساعت 20 دقیقه به 14 است، چند دقیقه است که از پاسگاه ژاندارمری "برزگر" رد شدیم و داریم به طرف پاسگاه کیان‌دشت می‌رویم و جاده هم‌چنان آسفالت و خوب است. سمت راست‌مان الآن به یک جاده آسفالته رسیدیم که منشعب می‌شد و حسن باقری گفت این جاده به قرارگاه لشکر 6 عراق می‌خورد … گفته بودند که چند کیلومتر بعد از این، دست چپ یک جاده خاکی هست باید بپیچید که البته از آن رد شدیم، ولی بعداً متوجه شدیم که زیاد رفته‌ایم، دور زدیم و آمدیم و جاده خاکی را پیدا کردیم و پیچیدیم تو جاده خاکی. بیابان در اندر دشت و بی‌سر و تهی هست که این جاده خاکی فقط به خاطر این‌که تعدادی خودرو در آن رفت و آمد کرده، اسمش شده است جاده، وگرنه هیچ ساختی برای آن انجام نگرفته، پر دست انداز و پر پیچ خم تو دشت صافی است که تپه‌های خار در آن دیده می‌شود. ساعت 2 بعدازظهر است، از توی جاده خاکی تا پاسگاه ژاندارمری جلو آمدیم؛ از آن‌جا پرسیدیم ما را راهنمایی کردند به یک جاده خاکی که خیلی خراب‌تر از جاده اولی بود که در واقع بیابانی برهوت و یک دست است که در آن پیش می‌رویم. … به امتداد همان سیل‌بندی می‌رسیم که ساعتی قبل می‌خواستیم رویش بیاییم که بچه‌ها صلاح ندانستند. با مسافتی که جلو رفتیم و برگشتیم، حالا با گذشتن از جاده‌ها و پاسگاه‌هایی که گفتیم از روی همان سیل‌بند که سیل‌بند دوم است که در شرق هور می‌باشد، می‌گذریم و این‌جا از روی سیل‌بند که رد شدیم، متوجه شدیم که نظر برادر اطلاعاتی درست بوده است و من نگاه کردم دیدم که به فاصله هر 100 متر سیل‌بند را در عرض بریده‌اند که روی سیل‌بند امکان رانندگی و عبور خودرو و وجود نداشته باشد! … ساعت 14 و 14 دقیقه است بعد از مدتی که توی بیابان بی‌آب و علف جلو رفتیم، برادر محسن گفت: کجا داریم می‌رویم؟ شرقی غربی یا شمال جنوبی؟ کجا می‌رویم؟ ▪️برادر اطلاعات: بگذار قطب‌نما را ببینیم. 🔺 برادر محسن: قطب‌نما که فایده ندارد. ▪️برادر اطلاعاتی: که حالا آن ماشین را گم نکنیم فعلاً. ادامه👇👇
3️⃣قسمت: سوم (پایانی) ▪️راوی: یک ماشینی که گرد و خاکش از دور پیداست دارد روی جاده می‌رود. یکی گفت که "خب شاید آن ماشین دارد نزد عراقی‌ها می‌رود!" به هر حال با تردید در صحت راه، هم‌چنان به پیمودن راه ادامه می‌دهیم … ساعت 14 و 45 دقیقه است، شط علی هستیم، چند نفر از بچه‌های عرب ایرانی این‌جا هستند. یکی از بچه‌های اطلاعات عملیات قدس راجع به کارهایی که با هم‌کاران عراقی‌اش انجام می‌دهد، با برادر محسن مشغول صحبت می‌شود و حالا در منطقه هورالعظیم هستیم ▪️راوی: [هنگام مراجعت گروه از شط علی] انتهای یک جاده خاکی، ساعت 2 و نیم بعدازظهر بود که به یک پاسگاه مانندی رسیدیم؛ یک بی‌سیم کوچک رویش بود و دست بچه‌های سپاه بود. یک باریکه‌ای از آب که قایق موتوری می‌توانست تویش حرکت بکند، از انشعابات هور جلو آن وجود داشت که یک سایبان حصیری لب آن زده بودند. وقتی زیر آن سایبان می‌نشستی لب آب، گرمای هوا را کم‌تر احساس می‌کردی. چند نفر عرب آن‌جا نشسته بودند؛ من پرسیدم این‌ها عراقی‌اند؟ گفتند نه، این‌ها ایرانی هستند. چند نفر از بچه‌های سپاه آن‌جا بودند. نماز خواندیم قبل از این‌که نهار بخوریم، ظاهراً نهاری است که برای قرارگاه‌های سپاه می‌برند این‌جا، از این نقطه، اگر چند کیلومتر به طرف غرب حرکت بکنیم و بعد حدود 20 کیلومتر به‌طرف جنوب حرکت کنیم، به خشکی هورالعظیم می‌رسیم … یکی از بچه‌های سپاه که آن‌جا با رابطین عراقی کار می‌کرد، با 4 نفر که رفته بودند برای شناسایی منطقه، قرار ملاقات داشت دیروز قرار بوده که بیایند در منطقه‌ای که آن‌ها قرار بود از آن‌جا برگردند به ایران. آتش‌سوزی عظیمی را عراق در نیزارها راه‌ انداخته و تمام منطقه را به آتش کشیده است. این بچه‌ها احتمال می‌دادند که آن 4 نفر از برادرهای ما که با قایق از لابه‌لای نیزارهای هور و جاهایی که تا زانو توی گل فرو می‌رود که در آن‌جا قایق را باید به دوش بکشند، آن 4 نفر سوخته باشند توی آتش. آتش خیلی شدید و عظیم بوده و باد می‌آمد و الآن دو قایق موتوری از توی نیزارهایی که آن‌جا بود، راه افتادند که بروند به یک نقطه‌ای که به آن چهار راه می‌گفتند؛ یک نقطه‌ای که یکی از کانال‌های هور می‌خورد به خط مرزی ما که وسط هور است. همیشه وقتی رفت و آمد می‌کنند علامتی آن‌جا می‌گذارند. رفتند ببینید که آیا دیروز آن‌ها مراجعت کرده‌اند و آیا موقع رفتن علامتی گذاشته‌اند که اگر این طور باشد، معلوم می‌شود یا توی آتش سوخته‌اند و یا این‌که اصلاً مراجعت نکرده‌اند. به هر حال در فکر این بودند که 4 نفر دیگر را پیدا کنند که بتوانند کارهای آن‌ها را انجام بدهند 🔺… برادر محسن گفت که این نقطه جای مناسبی نیست برای کار کردن، زیرا این‌جا حدود 24 کیلومتر تا خشکی هور فاصله دارد. ولی صحبت یک جایی بود که از خشکی طرف ما تا خشکی وسط هور 7 کیلومتر فاصله دارد و برادر محسن معتقد بود که آن‌جاها شناسایی بشود که گفتند تا سه چهار کیلومتری‌اش را می‌شود با قایق بروی، ولی از سه، چهار کیلومتری بعدیش را نمی‌شود و گل می‌باشد که برادر محسن گفت شاید بشود چیزهایی روی زمین پچینیم که بشود از رویش عبور کرد و یا راه‌های دیگر. به هر حال قرار شد که بررسی کنند یک جوان سیاه چهره عرب آن‌جا بود که سلام و علیک کرد. یک نفر گفت که او پسر همان سلمان است که روی مین رفت و شهید شد. موضوع این بود که سلمان یکی از عرب‌های منطقه بود، وقتی که عراقی‌ها منطقه را در اشغال داشتند، او جاده‌ها را مین‌گذاری می‌کرد که عراقی‌ها به راحتی نتوانند رفت و آمد کنند. در یکی از همین مین‌گذاری‌ها وقتی یک جایی گل بود، پای خودش رفت روی مین و شهید شد. حالا پسرش با سپاه همکاری می‌کند و همین الآن جزء نفراتی بود که با قایق داشتند می‌رفتند ببینند سر آن چهار نفر چه بلایی آمده است. نکته جالب دیگر این‌که حسن باقری پرسید: آیا به این‌ها از نظر مالی خوب می‌رسید یا نه؟ او گفت: نه، این‌ها افتخاری کار می‌کنند ▪️راوی: ساعت 17:20 دقیقه است، روز 11/5/1361، به مقر لشکر 6 عراق آمدیم و چون قرار شده بود ساعت 5 سرهنگ صیادشیرازی در مقر تیپ 3 بیاید، ما هم آمدیم آن‌جا را پیدا کردیم و الآن در مقر تیپ 3 هستیم. الآن برادر رشید هم رسید و دارد با برادر محسن صحبت می‌کند. رشید گزارش خودش و برادر رحیم را که از خطوط پدافندی خودی در شمال منطقه از جمله خطوط لشکر 16 زرهی قزوین بازدید کرده‌اند، به برادر محسن می‌دهد … چون کسی آمد (چای و شربت آورد)، حسن باقری گفت دیگر بحث نشود. 🔺برادر محسن: شربت را می‌خوریم و می‌رویم قرارگاه کربلا. [پایان گزارش (صوتی) لحظه به لحظه راوی قرارگاه کربلا در تاریخ 11 /5 /1361] مکان ضبط و تهیه: شط علی ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍️پ.ن: محسن رضایی، فرمانده سپاه در دوران جنگ بود و شهید حسن باقری، مسئول اطلاعات-غملیات قرارگاه که شش ماه بعد در منطقه فکه براثر اصابت گلوله خمپاره به شهادت رسید🕊 کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 جبهه های ما کربلا بود و شیر بچه های لشکر ویژه ۲۵ کربلا اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا ... . 🎥 قبل از ویژه ۲۵ به پنج_📆 ۱۳۶۵ _🎙 در جمع ... .
برایم بگو ، قصه مظلومیت را و ترسیم کردن تابلو زیبای حماسه را تو از تبار غیرتی ....
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | سرزمین نینوا یادش به خیر – کربلای جبهه‌ها یادش به خیر💕 🌸🌻 نغمه‌های حاج ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
☀️در روزهای داغ و آفتابی جنگ، هیچ چیز دل چسب تر از آرامشی هرچند ناچیز در سایه ای کوتاه نیست. دوران جنگ تحمیلی ت┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
💠 دو شهید ▫️▫️هم‌نام، هم‌سن، هم‎محله ای ... و هردو فرمانده گردان حضرت قاسم(ع) 🌷شهید "مرتضی زارع دولابی" در سال ۱۳۳۷ در محله دولاب تهران چشم به جهان گشود. 🌷شهید "مرتضی حمزه دولابی" در سال ۱۳۳۷ در محله دولاب تهران چشم به جهان گشود. ⚪️ مرتضی زارع دولابی فرمانده گردان حضرت قاسم(ع) لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا (ع) 🕊🕊 شهادت: ۱۲ مرداد ۱۳۶۲ — عملیات والفجر ۲ - منطقه حاج عمران- بر روی قله ۲۵۱۹ ⚪️ مرتضی حمزه دولابی فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) 🕊🕊شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۲ — عملیات خیبر- جزیره مجنون آنها هر دو در اوایل و اواخر سال ۶۲ ، فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) - لشگر ۱۰ بودند . . . اما تفاوتشان در اینست که شهید حمزه دولابی، تا کنون مفقود الاثر و گمنام بوده ... و شهید زارع دولابی ، آرمیده در بهشت زهرا (س) تهران است: قطعه ۲۸، ردیف ۱۳۴، شماره ۱۱
دفاع مقدس
💠 دو شهید ▫️▫️هم‌نام، هم‌سن، هم‎محله ای ... و هردو فرمانده گردان حضرت قاسم(ع) 🌷شهید "مرتضی زارع دو
🌷 ۱۲ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار رشید مرتضی زارع از شهدای محله دولاب ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 می گفت: "بسیجی از مسجد به جبهه آوردن هنر نیست، از کوچه و خیابان به جبهه آوردن هنر است" فرمانده بامرام و دلاور ا🇮🇷 گردان حضرت قاسم علیه السلام ⚪️ معروف به گردان لوتی‌ها -- { } ا🇮🇷 تیپ ۱۰ سید الشهدا علیه السلام 🌱 ولادت - ۱۳۳۷/۵/۱ ، جنوب شهر تهران 🕊شهادت: ۱۳۶۲/۵/۱۲ ، حاج عمران (منطقه شمال غرب)، عملیات والفجر ۲ 💠 مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۲۸ ردیف ۱۳۴ شماره ۱۱ کانال
دفاع مقدس
🌷 ۱۲ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار رشید مرتضی زارع از شهدای محله دولاب ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 می گفت: "
🌷 شهید مرتضی زارع دولابی 🌱 در سال ۱۳۳۷ در محله دولاب تهران چشم به جهان گشود. محله‌اے كہ عطر و بوے شهادت «نواب صفوی» و مبارزات «آيت‌الله سعيدی» در آن پيچيده بود. وی در چنین محیط مذهبی رشد یافت. از همان کودکی شوق و رغبت زیادی نسبت به فراگیری علوم قرآنی و کتب مذهبی از خود نشان می داد و همراه پدر به مسجد و مجالس مذهبی می رفت. مرتضی تحصیلات ابتدایی اش را در مدرسه مساوات و راهنمایی را در مدرسه مترجم الدوله گذراند. پس از دو سال تحصیل در مقطع راهنمایی، درس را رها کرد و به کار آزاد پرداخت و در کنار آن معلومات خود را نیز با مطالعه آثار بزرگان مبارزه و شرح حال ایشان روز به روز افزون مےساخت. وی مدتی در مغازه عمویش مشغول به کار شد. از آن پس، به رانندگی کامیون و حمل بار به شهرستان روی آورد. فعالیت سیاسی مرتضی از سال ۵۶ آغاز شد و با شروع انقلاب، گسترش یافت. اعلامیه توزیع می کرد و در مجالس سخنرانان برجسته حضور می یافت. چندین بار نیز توسط عوامل ساواک مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او یکبار حین فعالیت و مبارزه در خیابان پیروزی توسط ساواک دستگیر شد و دو هفته زیر کتک و شکنجه تاب آورد و دم برنیاورد. بعد از آن، نه تنها دست از مبارزه و فعالیت برنداشت، بلکه مصمم تر از گذشته به به راه خود ادامه می داد. وی همراه مردم انقلابی در تسخیر و تصرف پادگان های ۲۱ حمزه، قصرفیروزه و تسلیحات شرکت کرد. با ورود جضرت امام به میهن، مرتضی در گروه انتظاماتی، به سرپرستی حجّت الاسلام سید حسین سعیدی (فرزند شهید آیت الله سعیدی) به انتظام امور استقبال بزرگ پرداخت. مرتضی در اردیبهشت ۵۸ برای همکاری به کمیته مرکزی واقع در خیابان تنکابن دعوت شد و مدتی در آنجا به خدمت صادقانه پرداخت. در همان سال، به عضویت سپاه در آمد و بمنظور مقابله با ضد انقلاب، همراه گردان ۲ سپاه به پاوه اعزام شد. او در منطقه باینگان دوشادوش دیگر رزمندگان با ضدانقلاب مسلح جنگید و سپس برای رویارویی با مزدوران استکبار راهی سنندج و منطقه آذربایجان غربی (نقده) شد. با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه جنوب رفت. مدتی در سوسنگرد و پس از آن در منطقه آبادان با صدامیان جنگید. او در میدان هفت تیر آبادان، هنگام درگیری با نیروهای دشمن، از ناحیه کمر مجروح شد. پس از بهبودی نسبی، به سر پل ذهاب رفت و در منطقه سراب‌گرم هنگاه عزیمت به خط مقدم، بر اثر واژگونی خودرو به شدت آسیب دید. برای مداوا و درمان به تهران آمد.. بعد از بهبودی، با بانویی از محله دولاب ازدواج می کند و یک ماه پس از آن مجدداً راهی جبهه شدد. در این زمان با توجه به تجربیات جنگی اش، فرماندهی گردان بلال را به او پیشنهاد کردند، اما او نپذیرفت. در عملیات فتح المبین از ناحیه دست مجروح شد اما باز هم جبهه را رها نکرد. پس از پایان عملیّات بیت المقدس، همراه با قوای محمد رسول الله(ص) تحت فرماندهی حاج احمد متوسلیان به منظور کمک به مردم مظلوم لبنان، مقابله با رژیم صهیونیستی و دفع تجاوز اسرائیل غاصب، عازم سوریه و لبنان اعزام شد. در پی نظر حضرت امام مبنی بر اولویت جنگ در مرزهای کشورمان در برابر رژیم صدام، نیروها با ایران بازگشتند، در عین حال تعدادی در لبنان ماندند که همین آغازی شد برای آموزش جوانان لبنانی و جرقه ای برای شکل گیری حزب الله. شهید زارع مدتی در آن دیار خدمت نمود و سپس به کشور بازگشت که این بار مصادف با عملیّات مسلم بن عقیل بود که توانست خود را به موقع به منطقه سومار رسانده و در عملیات شرکت کند. (پاییز 1361) او در عملیّات والفجر مقدماتی(زمستان 61) فرماندهی گردان حضرت قاسم(ع) از تیپ سیدالشهدا (ع) را بر عهده داشت. پس از آن، با همین مسئوولیت در عملیات والفجر یک شرکت جست و این بار از ناحیه پشت ترکش خورد که در پی آن، مدت دو ماه در بیمارستان بستری شد. پس از بهبودی نسبی، برای عملیّات والفجر ۲ عازم منطقه شمالغرب شد. گردان حضرت قاسم(ع) در این عملیات برای تصرف قله استراتژیک ۲۵۱۹ حماسه ها آفریدکه در طی آن، فرمانده به سختی مجروح شد اما خم به ابرو نیاورد تا نیروهایش روحیه خود را از دست ندهند!! مرتضی که از درد به خود می پیچید، کشان کشان خود را از قله به پایین رساند تا نیروها را هدایت کند، اما تن مجروحش دیگر تحمل نداشت و در ۱۲ مرداد ۶۲ به یاران شهیدش پیوست🌷 او همواره در برای دیدار محبوب، لحظه شماری می کرد و سرانجام این پرستوے مهاجر در منطقه حاج‌عمران پر کشید🕊🕊 و توانست پرچم سرخ شهادت را عاشقانہ بر فراز قله ۲۵۱۹ برافراشته سازد...🚩🚩 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ۱۲ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار رشید مرتضی زارع از شهدای محله دولاب ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 می گفت: "بسیجی از مسجد به جبهه آوردن هنر نیست، از کوچه و خیابان به جبهه آوردن هنر است" فرمانده بامرام و دلاور ا🇮🇷 گردان حضرت قاسم علیه السلام ⚪️ معروف به گردان لوتی‌ها -- { } ا🇮🇷 تیپ ۱۰ سید الشهدا علیه السلام 🌱 ولادت - ۱۳۳۷/۵/۱ ، جنوب شهر تهران 🕊شهادت: ۱۳۶۲/۵/۱۲ ، حاج عمران (منطقه شمال غرب)، عملیات والفجر ۲ 💠 مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۲۸ ردیف ۱۳۴ شماره ۱۱ کانال
💕 به عشق شهدای پایین شهر تهران ⚪️ نمی دانم پایین شهر تهران چه ویژگی دارد که از قدیم الایام آدم های نترس و شجاع زیاد دارد حال اگر قدرت ایمان هم به این شجاعت اضافه شود اسطوره هایی را می سازد که خودشان به تنهایی ابرقدرت هستند برای یادآوری بد نیست هر از چند گاهی این اسم ها و محله ها را مرور کنیم تا یادمان نرود از پایین شهر تهران یلانی آمدند که در دنیا همتا و نمونه نداشتند: سید مجتبی نواب صفوی (خانی آباد) مصطفی چمران (سرپولک بازار) حاج احمد متوسلیان (مولوی) حسن باقری (م خراسان) محسن وزوایی (نظام آباد) حمیدرضا نظام (نظام آباد) محمودرضا عندالله (نظام آباد) حسن تهرانی مقدم (سرچشمه) حاج حسین اسکندرلو (افسریه) ابراهیم هادی (شهباز) علی خرمدل (شهباز) حسین طاهری (شوش) سید ابوالفضل کاظمی (شوش) اصغر وصالی (دولاب) جواد صراف (دولاب) مرتضی حمزه دولابی (دولاب) برادران دستواره (علی آباد) برادران ارسنجانی (بیسیم) داوود عابدی (نازی آباد) داوود کریمی (نازی آباد) عیسی کره ای (نازی آباد) احمد بابایی (نازی آباد) کاظم رستگار (شاه عبدالعظیم) مجید رمضان (شاه عبدالعظیم) داوود حیدری (خ هاشمی) بهمن نجفی (جوادیه) محسن دین شعاری (درخونگاه) سید محسن هرندی (دروازه غار) عباس هادیان (گمرک) مهدی حصیریان (پامنار) امیرحسین و مجید خدمت (اتابک) علی اصغر آل آقا (سیروس) اسم ها و محله ها خیلی بیش از اینهاست پایین شهر تهران فقط یک قلمش گردان میثم بود که آوازه اش جهانی شد... سلام و درود خدا بر رزمندگان دلاور گردان میثم 🍀 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
"از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته اند. زمان هرسال در محرم تجدید می شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا. نه این حیات دنیایی، که جانوران نیز از آن برخوردارند. حیاتی که در خور انسان است،حیات طیبه،حیاتی آن سان که امام داشت، زیستی آن سان که امام زیست." 🌷 شهید سید مرتضی آوینی ا◽️🌴◽️🌴◽️🌴◽️🌴◽️🌴◽️🌴◽️ ☝️📸 عزاداری رزمندگان لشگر ٢٧ حضرت محمد رسول الله (ص) دوکوهه-حسینیه شهید همت - سال ۱٣۶٣
سید مرتضی آوینی: کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا یعنی چه؟ 🌷شهید سید مرتضی آوینی در کتاب می نویسد: ✍️ «ای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه رازی را با تو می گوید: کلّ ارض کربلا و کلّ یوم عاشورا. یعنی اگر چه قبله در کعبه است، اما فاینما تولوّ فثمّ وجه الله. یعنی هر جا که پیکر صدپاره تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت. و هر گاه که علم قیام تو بلند شود عاشوراست؛ باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره. کربلا آمیزه کرب است و بلا ... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است. و آن تشنگی که کربلاییان کشیده اند، تشنگیِ راز است. و اگر کربلاییان تا اوج آن تشنگی - که می دانی - نرسند، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که اینچنین بی سر و دست و پا افتاده اند. آن شراب طهور را که شنیده ای، تنها تشنگان راز را می نوشانند و ساقی اش حسین است؛ حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین.»
🔴 ما از می‌ترسیم !! 💠 فرازی از وصیت نامه شهید غلامعلی پیچک: جنازه مرا بر روی مین‌ها بیندازید که منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازه‌مان دریغ داریم. مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی (ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمی‌ترسیم، "از انحراف می‌ترسیم" ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍پ.ن: دیروز، رئیس جمهور، احکام انتصاب برخی را امضاء نمود که عملکرد گذشته این افراد، دغدغه های جدی را در بین دلسوزان کشور ایجاد کرده است. این در حالی ست که رهبر انقلاب پیش از این، توصیه کرده بودند از مسئولین و کارگزارانی در عرصه مدیریت کلان استفاده نمایید که کوچکترین زاویه ای با نظام نداشته باشند؟؟ بکارگیری افرادی که چشم به آنسوی مرزها داشته و دلباخته غرب می باشند، چیزی جز خسران و آسیب به منافع ملی در پی ندارد!! ⚪️. اتفاقا دیروز (۱۱ مرداد) سالروز اعدام آیت الله شیخ فضل الله نوری هم بود، همو که در برابر غربزدگان خودفروخته موضع گرفته و نقشه های شوم آنان را برباد می ساخت. او بالای دار رفت، ولی تن به سازش نداد. انحرافی که در جریان مشروطه شکل گرفت، منتج به این شد که رضاخان قلدر و رژیم منحوس بر سر کار آمده و کشور، ده ها سال به قهقرا رانده شد . ⛔️ 💠 ، دغدغه اصلی شهدا بود . ⚪️ آنها جان عزیز خود را ندادند که عده ای سر کار آمده و کشور را تقدیم بیگانگان کنند!! ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان زندگی شیخ شهید آیت الله ، عالمی که در برابر انحراف زمانه ایستاد ♨️تصویر پیکر شیخ فضل الله بالای چوبه دار یک معنا دارد: ▫️گاهی فضا را آنقدر غبار آلود می‌کنند که مردم یک شهر رضایت می‌دهند عالمشان را بالای دار ببینند. و تاریخ تکرار شدنی است... 🏴 ١١ مرداد سالروز شهادت آیت الله العظمی شیخ فضل الله نوری
دفاع مقدس
🎥 داستان زندگی شیخ شهید آیت الله #فضل_الله_نوری، عالمی که در برابر انحراف زمانه ایستاد ♨️تصویر پیک
⏳١١ مرداد ١٢٨٨ در تقویم شهادت شیخ رحمة الله عليه 🏴 دستگیری شیخ فضل اللّه نوری، محاکمه و اعدام او ▪️بعد از فتح تهران، مخالفان شیخ فرصت را غنیمت شمرده، واهمه خود از روشنگری های شیخ را در میان سردمداران حاکم مطرح ساختند. ▪️در منزل سپهدار تصمیم به اعدام شیخ گرفته شد. یپرم خان بر جنایت اصرار داشت و سپهدار راضی بود و سردار اسعد هم سکوت کرد. روز یازدهم رجب ١٣٢٧ ق هشتاد نفر از مجاهدان مسلح ارمنی به منزل شیخ هجوم بردند و خانه را محاصره کرده، پشت بام ها را اشغال کردند. ➖ شهادت ▪️نادعلی، پیشکار مخصوص شیخ، می گوید: در میان شیون و زاری و ناله اهل خانه، یوسف خان ارمنی دست شیخ را گرفته، کشان کشان بیرون آورد و درون درشکه انداخت و فرمان حرکت داد. سواران مجاهد دور درشکه را گرفته و یکسره شیخ را به اداره نظمیه در میدان توپخانه بردند و در ضلع شرقی عمارت نظمیه زندانی کردند. ▪️بعد ازظهر سیزده رجب، شیخ را برای محاکمه به عمارت گلستان بردند و در تالار آن، شیخ ابراهیم زنجانی شروع به محاکمه کرد. ▪️جالب اینجاست كه وقتی محاكمه صورت می گرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی كه می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی كردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان كرد و گفت: افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادو حدود یك ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب ١٣٢٧ قمری بود. وقتی به پایه ی دار نزدیك شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد كند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی كنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت كرد و فرمود: ▪️خدایا، تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد كردم، گفتند قوطی سیگارش بود. ▪️خدایا تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم كه مؤسس این اساس لامذهبین هستند كه مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است. محاكمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(صل علیه وآله). آن گاه عمامه را از سر برداشته و فرمود: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت. ▪️در آستانه ی اعدام یكی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد كه شما این مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن برهانید و او در جواب فرمود: ▪️دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم كرد. ▪️طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیكر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیك شروع به نواختن كرد و مردم از جمله پسر شیخ كف می زدند و شادی می كردند و چه بی احترامی هایی كه به جنازه ی شیخ نكردند. پس از این که آقا، جان تسلیم کرد، دسته موزیک نظمیه پای دار آمد و همان جا وسط حلقه شروع کرد به زدن. مجاهدین با تفنگهایشان همین طور می رقصیدند. شنیدم که بعضی ها می گفتند: "شیخ فضله به درک رفت!" از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: "همچنین دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسه!" یعنی به گوش محمدعلی شاه. ▪️در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان می داد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد! ▪️جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه-همه می خواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفتند؛ آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد. هر که هرچه در دست داشت می زد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمی رسید، تف می انداختند. ▪️یک مرتبه دیدم یک نفر از سران تفنگداران، مرد تنومند و چهارشانه ای بود، وارد حیاط نظمیه شد. جلو آمد و بالای جنازه ایستاد، این بی حیا به جنازه آقا... ▪️سپس یک مردی با لباس مشکی وارد شد، عصا به دست، مقابل سر آقا ایستاد؛ با عصا چادر نماز را از روی آقا پس زد و همین طور که تماشا می کرد فحش نثار آقا می کرد. این شخص شارژدافر سفارت عثمانی بود؛ او هم رفت!... ت┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
⏳١١ مرداد ١٢٨٨ در تقویم شهادت شیخ رحمة الله عليه 🏴 دستگیری شیخ فضل اللّه نوری، محاکمه و اعدام او
🔹 به شیخ گفتند به یکی از سفارتخانه های انگلیس یا روسیه پناهنده شوید، گفت: نه !! گفتند حداقل پرچم روس یا انگلیس را بزنید سر در خانه تان برای حفظ جانتان. گفت: نه، "آیا رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را برای اسلام سفید كرده‌ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم!" ⏳١١ مرداد ١٢٨٨ ه.ش - سالروز شهادت آيت ‏الله"شيخ فضل‏ الله نوري"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و جنگ 💥 ⚽️ توپ و توپخانه 🏁 تور و دروازه 🥅 🏆 🥇 ت┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄