#بخوانید 👇👇👇
💢 نشریه انگلیسی میدل ایست آی:
💠افسانه آسیب ناپذیری اسرائیل به خاطر توهم نتانیاهو در هم شکست📛
✍ ترامپ با حمایت از حمله اسرائیل، در حد سرکرده مافیا سقوط کرد
ترامپ از فریب ایران خوشحال است، اما پشیمان خواهد شد
ملتی که صدام را شکست دادند،نتانیاهو را هم شکست می دهند
تصمیم اشتباه ترامپ در حمایت از حمله اسرائیل به ایران، مصونیت اسرائیل را به پایان برد و هزینه های بزرگی برای اسرائیل و آمریکا بر جا گذاشت.
دیوید هرست سردبیر نشریه انگلیسی "میدل ایست آی" در یادداشتی نوشت:
تصمیم دونالد ترامپ،برای صدور اجازه حمله اسرائیل به ایران، بدترین اشتباه محاسباتی یک رئیسجمهور آمریکا از زمان حمله به عراق است.
رفتار ترامپ به سرکردههای مافیا شبیه شده. اینکه نتانیاهو، مجوز حمله را در حالی دریافت کرد که دیپلماتهای آمریکایی در حال مذاکره با ایران بودند، اعتبار و اعتماد به جایگاه رئیسجمهور آمریکا را تا حد سرکردگان مافیای مواد مخدر نظیر آل کاپون پایین آورده است.
این رفتارها مناسب یک قدرت جهانی نیست؛ بلکه به یک رئیس کارتل مواد مخدر شباهت دارد. اکنون چه کسی به وعدههای آمریکا اعتماد خواهد کرد؟ دیری نخواهد پایید که کشوری رو به افول مانند آمریکا درمییابد برای پیشبرد اهدافش به اعتماد دیگران نیاز دارد.
ترامپ و مشاورانش،مطابق معمول، هیچ درکی از ابعاد اقدام خود ندارند. آنها به فریبکاریهای خود میبالند؛ در حالی که به مذاکرهکنندگان ایرانی میخندند، صدها موشک هلفایر را با سرعت به ارتش اسرائیل میرسانند و اطلاعات لحظهای در اختیار آن قرار میدهند. پس از آنکه ترامپ و اطرافیانش به فریبکاری افتخار کردند، او خطاب به ایرانیها هشدار داد که یا به مذاکرات بازگردند یا منتظر پیامدهای سخت باشند. چنین اظهاراتی، بیپایهترین و توهینآمیزترین سخنی است که رئیسجمهور آمریکا میتواند خطاب به ملتی با ۹۲ میلیون جمعیت و هزاران سال تاریخ بیان کند.
این موضع زمانی بیپایهتر به نظر میرسد که بدانیم ایران هشت سال در برابر حمله صدام با حمایت غرب مقاومت کرد. همین تجربه تلخ، به اندازه ایدئولوژی جمهوری اسلامی، در شکلگیری سیاست خارجی ایران تأثیرگذار بوده است. برنامه هستهای و زرادخانه موشکی ایران نیز از دل همان جنگ شکل گرفت. همانطور که نتانیاهو تصور میکند ایران در نقطه ضعف است، صدام نیز جنگ را آغاز کرد زیرا ایران را ضعیفشده میپنداشت.
در حالی که آیتالله خمینی، درگیر هرجومرجهای پس از انقلاب بود، ایران فاقد ارتش منسجم بود؛ ارتشی که بعد از سقوط شاه تقریباً از هم پاشیده بود. نیروهای ارتش و سپاه پاسداران تازهتأسیس و بیتجربه، تنها دارایی ایران بودند، آن هم با کمبود شدید سلاح. نیروهای صدام در ابتدا با سرعت پیشروی کردند اما سرانجام با هزینه سنگین عقبنشینی کردند. مانند نتانیاهو، صدام نیز حمایت گسترده آمریکا و اروپا را داشت؛ تا جایی که شرکتهای آلمانی فناوری و مواد لازم برای ساخت سلاحهای شیمیایی را در اختیار قرار دادند.
سه سال پس از آغاز جنگ، رونالد ریگان، دونالد رامسفلد را به دیدار صدام فرستاد. سلاحهای شیمیایی صدام هیچ اهمیتی برای رامسفلد و ریگان نداشت؛ اما حملات شیمیایی، زخمی عمیق در حافظه ایرانیان بر جای گذاشت؛ زخمی که هنوز جانبازان ایرانی از پیامدهای آن رنج میبرند و فراموش نشده است.
همانطور که صدام در سال ۱۹۸۰ و بوش در سال ۲۰۰۳ تمام امید خود را بر یک جنگ کوتاه و تسلیم سریع حریف بسته بودند، نتانیاهو نیز همه چیز را بر سر یک حمله برقآسا و تسلیم فوری ایران قمار کرد. اما برخلاف تمام جنگهایی که اسرائیل از سال ۱۹۷۳ تجربه کرده، این بار با یک ارتش واقعی و یک دولت قدرتمند روبهروست. ایران عمق استراتژیک دارد و سانتریفیوژهای غنیسازی را در برخی از پنج سایت اصلی تا نیم مایل زیر زمین مستقر کرده است. این کشور میتواند تنگه هرمز که بیش از ۲۱ درصد انتقال نفت جهان از آن میگذرد را در لحظهای مسدود کند .
هر چه جنگ طولانیتر شود، خطر سرایت آن به تأسیسات نفت و گاز منطقه خلیج فارس بیشتر میشود. اسرائیل تأسیسات پالایشگاه گاز فجر جم و میدان گازی پارس جنوبی در بوشهر را هدف قرار داد و ایران در پاسخ به پالایشگاههای نفتی حیفا حمله کرد.
در اسرائیل، شادی اولیه ناشی از حذف مقامات نظامی و هستهای ایران بهسرعت رنگ باخته؛ چرا که ایران توانسته ویرانی مشابه آنچه اسرائیل بر سر غزه و لبنان آورده بود، بر مناطق مرکزی اسرائیل تحمیل کند. اکنون اسرائیلیها همان ترسی را تجربه میکنند که سالها بر همسایگان وارد کرده بودند. آنها به سرعت درمییابند که دوران مصونیت مطلق به پایان رسیده است. حتی اگر این جنگ متوقف شود، هزینه دستیابی به صلح و مهار برنامه هستهای ایران بیشتر از همیشه شده است. افکار عمومی در ایران حتی پیش از این حملات به وضوح به سمت حمایت اکثریت از دستیابی به سلاح بازدارنده میل کرده است.
#بخوانید 👇👇
🔴 آقایان !!!
💢 یکبار غافلگیر شدیم
📛 دشمن از داخل، یارگیری کرد
🛑 کلی تجهیزات کشتار، ترور و انفجار وارد کشور نمود
💥☄ بسیاری از انفجارات، کار همین عوامل موساد بود، نه خودِ اسرائیل...
🔳 ... دیگر همه چیز روشن است
🌀 باید تکتک نفوذیها را در مخفیگاههاشان خفه کرد
از سوی دیگر نیز:
نباید به هیچ وجه، گریبان اسرائیل خبیث را رها نمود🚀🇮🇱🔥🚀🇮🇱🔥
اکنون که رژیم در موضع ضعف بوده و زیر ضربات سپاه قرار گرفته، باید آنچنان او را کوبید که دیگر نتواند کمر راست کند...
🔴 منطقه و جهان با بودن اسرائیل جنایتکار، هیچگاه روی آرامش را نخواهد دید...
چنانچه کار، به #صلح_تحمیلی بیانجامد...
رژیم خونخوار، دیگر بار، با کمک استکبار و آمریکا، جانی تازه خواهد گرفت و به جنایات خود، بیش از گذشته ادامه خواهد داد...
🟥 این افعی خطرناک را باید در همین بزنگاه از پای درآورد...🔺🔺
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✍پ.ن:
آقایان وزارت خارجه، دستگاه دیپلماسی در اختیار شماست...
💠 فرزندان ملت در سپاه و ارتش، جان خود را در کف گرفته و مشغول وارد آوردن ضربات مهلک بر پیکر صهیون هستند...
مبادا از آنسو، از فریب دشمن، غافل شده و نگاهتان به آنورِ مرزها باشد.
⁉️ در این موقعیت حساس، مذاکره با همپیمانان رژیم صهیونیستی در مقرهای اروپا و ژنو هیچگونه ثمری نداشته و عزت و منافع ملی ما را تامین نمی کند.
#بخوانید 👇👇
📛 دیوانهای به نام ترامپ!
🔹ترامپ شب گذشته : رژیم ایران باید تغییر کند.
🔹ترامپ امشب : از ایران متشکرم
🔹ترامپ پنج شب پیش : تا دو هفته آینده قصد ورود به درگیری های ایران را ندارم.
🔹ترامپ دو شب پیش : تاسیسات فردو، نطنز و اصفهان را نابود کردیم.
🔹ترامپ امشب و دیشب : با ایران صلح خواهیم کرد و اسرائیل را برای صلح متقاعد خواهم کرد.
قصد نبرد زمینی و ورود به جنگ فرسایشی با ایران را نداریم!
... و ادعای جدید، یعنی: #آتش_بس 🤔🤔
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✍ پ.ن:
🔴 در این اوضاع جنگی که پای ترامپ نیز مستقیما به میدان باز شده، و از طرفی، پسلرزه های رویدادهای سریع و غیرقابل پیشبینی ...و انتشار اخبار راست و دروغ در رسانههای جهانی، بویژه فضای مجازی (که پُر است از اخبار متناقض و جعلی «fake news» با هدف تأثیرگذاری در افکار عمومی ایرانیان)...
👈 اکیدا توصیه میشود:
🚫 اذهان و افکار خود را به رسانههای مشکوک و معارض، نسپرده و کارها و تصمیمگیریها را به فرماندهان نظامی که اشراف اطلاعاتی به چند و چون حوادث دارند، بسپاریم.
🔷 مطمنا مسئولان نظامی در این شرایط حساس جنگی، عاقلانهترین تصمیمات و راهکارها را برای دفاع از کیان کشور در برابر دشمنان دنبال میکنند.
به شایعات گوش ندهیم
اخبار برخوردها و ضربات را منتشر نکنیم..
رویدادها را از صدا و سیمای ملی دنبال کنیم.
قضاوت و پیشداوری نکنیم!!
💢 هر چیزی را شنیدیم، به خود بگوییم: «من در باره این، نظری ندارم» ، باید فرماندهان شجاع نیروهای مسلح، تصمیم بگیرند، زیرا آنها هستند که به تاکتیکها و شرایط جنگ اِشراف دارند.
🛑 دشمن، قصد فریب ما را دارد ... او با واژگونهجلوه دادن حقایق، به دنبال غافلگیر نمودن و ایجاد ترس و یأس در بین ماست...
🌴 با توکل بر خداوند متعال, اوضاع به نفع جبهه حق به پیش خواهد رفت ... و این دشمنان هستند که خوار و ذلیل خواهند شد 🤲
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
#بخوانید
💠 خاطره ای از اوایل جنگ
(به نقل از برادر رزمنده «سیاوش جبه داری»)
🌴 خرمایی که به لب و دندان هیچ کس نرسید ‼️
🌷 #بیسیمچی_شهید
اوایل جنگ بود. در عملیات برون مرزی ما در پایگاه دزلی (منطقه مرزی جبهه مریوان) رفت و آمد داشتیم . یکی از افراد بیسیم چی پایگاه درخواست میکرد که مرا هم با خود ببرید. به او گفتیم که سازمان ما با شما تفاوت دارد
و نمیتوانیم شما را با خود ببریم او اصرار میکرد و میگفت چه کسی باید اجازه بدهد که من با شما بیایم و گفتیم آقایی مسئول مخابرات مریوان.
پس از مدتی با گرفتن موافقت آقایی با ما همراه شد .
وقتی که به یک عملیات رفتیم،حسین هم شرکت کرد.هدف یک پاسگاه عراقی مقابل قله ملخ خور بود.به آنجا حمله کردیم. در آن عملیات موفقیت خوبی به دست آوردیم و تعداد ی سلاح به غنیمت گرفتیم. در مسیر بازگشت بر اثر باد شدید بهمن اتفاق افتاد و آنها دچار بهمن شدند و راه خود را گم کردند به همین ترتیب مدتها در کوه و برف و یخبندان سرگردان بودند. تا افراد یکی یکی انرژی خود را از دست دادند .
به هر صورت پس از مدتی بر اثر خستگی وگرسنگی ۴ نفر از برادران از ادامه مسیر باز ماندند ودر حال یخ زدن بودند.
یکی از افراد که در کیف خود یک دانه خرما پیدا کرده بود گفت من آمدم این خرما را به یکی از دوستان دادم گفتم بیا اقلاً با این یک حبه خرما کمی انرژی میگیری، قبول نکرد!!! و گفت آن را به نفر دوم بده او از من ضعیفتر است به همین ترتیب نفر دوم و نفر سوم و نفر چهارم همه امتناع کردند برگشتم به نفر اول دیدم او شهید شده رفتم سراغ دومی دیدم او هم شهید شده رفتم سراغ سومی و چهارمی دیدم همه شهید شدند.
با ناراحتی واستیصال رو به آسمان فریاد زدم و یک رگبار به هوا بستم.
صدای رگبار باعث شد که دوستان موقعیت آنها را پیدا کنند و سراغشان بروند در حالی که فاصله انها از محل خودی کمتر از یک کیلومتر بود .
حسین بیسیم چی هم بین آن ۴ شهید بود .
من کوله او را بررسی کردم نامهای را دیدم در نامه نوشته شده بود: حسین جان فرزندمان به زودی به دنیا میآید برای تولدش بیا.
او در جواب نوشته بود اگر فرزند ما دختر بود اسم او را زهرا و اگر پسر بود اسم او را حسین بگذارید من او را نمیبینم دیدار ما به قیامت .
من آن موقع فهمیدم که چرا وی اصرار داشت که حتماً در عملیات شرکت کند.
او ازشهادت خود خبر داشت.وی در نامهاش نوشته بود که؛ خدا را شکرگزارم که نام مرا در لیست شهدا قرار داد.
راوی: رضا غزلی
(به نقل از «جبه داری», پیشکسوت و رزمنده قدیمی، همرزم شهید پیچک)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
۲۵ تیر ماه ۱۳۶۹ - سالروز شهادت #ارتشی_غیور
#آزاده_شهید
سرهنگ تکاور حسن هداوند میرزایی
#بخوانید 👇👇
🔴 در دوم خرداد سال 61 در منطقه #عملیات_بیت_المقدس و یک روز قبل از فتح خرمشهر به اسارت درآمد.
۲۵ تیر ماه ۱۳۶۹ یعنی هشت سال بعد؛ زمانی که اسرای ایرانی به میهن باز می گشتند به مکان دیگری انتقال داده شد و توسط دشمن بعثی به شهادت رسیده و در قبرستانی در نزدیک اردوگاه دفن شد.
تیر ماه سال 81 با مجوز رهبر؛ قبر او و تعداد دیگری از آزادگان مدفون نبش قبر شد و مشاهده کردند به اعجاز الهی پیکر مطهر مداح اهل بیت (ع) شهید حسن هداوند میرزایی پس از 12 سال از دفن؛ جنازه سالم مانده بود!!
🔸 پیکر مطهر این شهید پس از انتقال به گشور در یکی از روستاهای شهرستان پاکدشت بختک سپرده شد
💠 کانال دفاع مقدس
اینجا بیت شهداست☝️
دفاع مقدس
🌷🌷شهیدان : عبدالکریم و عبدالرحیم دزفولی
۲۶ تیرماه ۶۱ -- سالروز شهادت عبدالکریم دزفولی // عملیات رمضان
▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️
#بخوانید 👇
⚪️ پاهای استوار عبدالکریم
▫️ صدها شهید آورده بودند تهران. بردوش مردم خداجوی تشییع شده و در سالن معراج شهدا جای گرفته بودند.
سالن پر بود از تابوتهای پیچیده در پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی. میان آنها میگشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آنسمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریمزاده" خبری هست یا نه.
ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید "عبدالکریم دزفولی" ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچههای معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود.
اصرار لازم نبود. تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی میگفت اتفاق جالبی خواهد افتاد.
درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت: - احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده ... سنگینتر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگینتر.
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنهی پا، همچنان محکم بود. انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطهی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیهی انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود.
همان قدمی که آن را "بسمالله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود.
— عکاس: حمید داودآبادی
🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی" متولد: 8 آذر 1345 شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره. رجعت پیکر: 2/8/1375 مزار: گلزار شهدای اندیمشک
📚 نقل از کتاب: تفحص
✍️ نوشته: حمید داودآبادی
کانال دفاع مقدس
👇👇
#بخوانید
🔴 ما از #انحراف میترسیم !!
💠 فرازی از وصیت نامه شهید غلامعلی پیچک:
جنازه مرا بر روی مینها بیندازید که منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازهمان دریغ داریم. مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است.
بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی (ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمیترسیم، "از انحراف میترسیم"
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✍پ.ن:
🔴 امروز (۱۱ مرداد) سالروز اعدام آیت الله شیخ فضل الله نوری هم بود، همو که در برابر غربزدگان خودفروخته موضع گرفته و نقشه های شوم آنان را برباد می ساخت. او بالای دار رفت، ولی تن به سازش نداد. انحرافی که در جریان مشروطه شکل گرفت، منتج به این شد که رضاخان قلدر و رژیم منحوس بر سر کار آمده و کشور، ده ها سال به قهقرا رانده شد .
⛔️ #مراقب_نفوذی_ها_باشیم
💠 #مقابله_با_انحراف ، دغدغه اصلی شهدا بود .
⚪️ آنها جان عزیز خود را ندادند که عده ای سر کار آمده و کشور را تقدیم بیگانگان کنند!!
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
#بخوانید 👇👇👇
💠 ۲۶ مرداد -- سالروز آزادی اسرای قهرمان و نکتهای پند آموز برای آقای محمدجواد ظریف در خصوص آیات قرآن کریم و دشمن!
♦️خاطره زیر را که خواندم یاد روخوانی سهل اندیشانه آیاتی از قرآن کریم از سوی آقای ظریف در ایام انتخابات درخصوص دوستی با دشمنان افتادم! همان آیاتی که وی طوری با شور و هیجان آنها را میخواند که گویی این آیات تازه نازل شده و دین با همه منابعش هیچ محتوای دیگری به غیر از آنچه ایشان به اشتباه برداشت کرده بود نداشت! و حالا آن خاطره را بخوانیم👇
🔹صبح روز ۲۴ مرداد نشسته بودیم که ناگهان تلویزیون عراق برنامههای عادی خود را قطع و نامه صدام به رئیس جمهور ایران را قرائت کرد! اشغال کویت و شاخ و شانه کشیدن آمریکا برای صدام برای ما اسرا خوش یُمن بود.صدام که حمله ائتلاف ضد عراقی را قریبالوقوع میدید مجبور شده بود تا مذاکرات صلح با ایران را به انجام رسانده و کلیه درخواستهای ایران از جمله مبادله و آزادی اسرای طرفین را پذیرفته و عملی کند
🔹شنیدن این خبر آن هم در آن شرایط که دیگر کسی به آزادی فکر نمیکرد واقعاً خوشحال کننده بود. موجی از شادی در اردوگاه به پا خاست. اول سجده شکر به جا آوردیم و بعد همدیگر را در آغوش گرفتیم و تبریک گفتیم
🔹از آن پس از روند مذاکرات صلح روی غلتک افتاد و قرار شد نخستین گروه اسرا در تاریخ ۲۶مرداد ۱۳۶۹ و از طریق مرز خسروی مبادله شوند. از آن تاریخ به بعد لحظه شماری میکردیم که چه زمانی نوبت به اردوگاه ما میرسد.در این مدت رفتار بعثیها هم کاملاً عوض شده بود. دیگر از کابل و کتک و تحقیر خبری نبود!
🔹بالاخره انتظارها به سر رسید و نوبت آزادی ما و همه اسرای اردوگاه دهِ الرمادی هم شد. شور و شوقی پیدا کردیم که قابل وصف نیست.هیئت صلیب سرخ برای ثبتنام و تکمیل فرمهای آزادی اسرا و یا درخواست پناهندگی، طرفهای عصر وارد اردوگاه شد. در حقیقت بعد از این مرحله سند آزادی اسرا صادر میشد و میتوانستیم نفسی به راحتی بکشیم
🔹حدود ساعت پنج صبح اعلام کردند که به خط شویم. هوا هنوز تاریک بود که چند دستگاه اتوبوس که باید ما را تا مرز میرساند، جلوی دژبانی و ورودی اردوگاه توقف کرده بودند. سربازان عراقی فقط نگاه میکردند.یکی پرسید: پس تونل مرگتان کجاست!؟ یکی از اسرا به نام محمدعلی رضایی لباسش را بالا زد و در حالی که به آثار جراحت روی کمرش اشاره میکرد گفت: «صراط، صراط! یعنی وعده ما سَرِ پل صراط!»
🔹جلوی درب ورودی اردوگاه یک میز چوبی گذاشته بودند که روی آن قرآن بود. هر اسیری که عبور میکرد، افسر جوانی یک جلد قرآن با امضای صدام به او میداد. برای چندمین بار صدای سروان مفید توی گوشم پیچید: «شما مجوس، نجس و کثیف هستید.ما شما را مسلمان کردیم. ما در اینجا راه و رسم مسلمانی را به شما یاد خواهیم داد.» سپس به یاد آن روز فراموش نشدنی افتادم که پس از ماهها درخواست و التماس بیهوده بالاخره یک جلد کلامالله به آسایشگاه ما تحویل داده بودند و حالا چقدر دست و دلباز شدهاند!
🔹نکته مهم آخرین روز اسارتمان این بود که ما اسرا حاضر به تحویل گرفتن قرآنهایی که در اصل همان ورق پارههای بالا رفته از سر نیزههای مکر و فریب عمر و عاص بود، نشدیم و شاید بتوان گفت این حرکت در این واپسین لحظات بهترین و مؤثرترین پاسخی بود که به مزدوران بعثی داده شد. بالاخره اتوبوس در میان سیمهای خاردار به سنگینی جلو رفت و کم کم اردوگاه دهِ الرمادی دور و دورتر شد!
🔹رسیدیم! باورم نمیشود این مرز ایران است. صدای هِق هِق یکی از اسرا از انتهای اتوبوس بلند شد.تقریباً همه اسرا سرشان را از پنجره اتوبوسها به بیرون آورده بودند و محو تماشای تصاویری از امام خمینی و رهبر معظم انقلاب و رقص پرچمهای برافراشته شده ایران در نوار مرزی شده بودند
🔹از اتوبوس پایین آمدیم. لحظهای چشمهایم را بستم و بسمت مرز چرخیدم! باد صدایِ مارش نظامی آشنایی را به گوشهایم میرساند! همان مارش آشنای شبهای عملیات! چشمهایم را باز کردم. در محلی که برای تبادل اسرا بود روی پلاکارد نوشته شده بود: «آزادگان سرافراز به میهن خوش آمدید»
🔹داخل اتوبوس از جهانگیر یوسفی شنیده بودم که در ایران به اسرای جنگ تحمیلی لقب «آزاده» دادهاند و از این پس با این نام شناخته خواهیم شد. انشاالله که لایق این عنوان باشیم.کمی آنطرفتر و تقریبا به موازات ما صف اسرای عراقی بود که بخاک عراق وارد میشدند. در کنار هم قرار گرفتن آزادگان ایرانی و اسرای عراقی صحنهای تکان دهنده و شاید بشود گفت طنز تلخی را به وجود آورده بود، یک طرف مردان لاغر و نحیف و رنج دیده با حداقل وسایل یا حتی دست خالی و در طرف دیگر مردان فربه شکم گنده، شیک و اتوکشیده با انواع و اقسام سوغاتی اما با چهرههای نگران و ناامیدکننده!»
🔸منبع:خاطرات آزاده قهرمان آقای قاسم قناعتگر،کتاب «یک بعلاوه پنج»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجع نشر آثار شـهدا و دفاعمقدس
#بخوانید 👇
دوست عراقی من!
"مُنقذ عبدالوهاب الشریده" (ابو حیدر) سال 1325 در منطقه "ابی الخصیب" بصره در جنوب عراق متولد شد. او که تحصیلات آکادمیک خود را در ایتالیا و اسپانیا به پایان برده بود، سالها در مدارس و دانشگاه های کشور های عربی تدریس کرد و از اساتید هنر دانشگاه مستنصریه بغداد بود.
اواخر سال 1366 منقذ همچون دیگر مردم مظلوم عراق، بالاجبار از کلاس های دانشگاه که در آن جا نقاشی و مجسمه سازی را تدریس می کرد، به خط مقدم نبرد اعزام شده بود.
بمباران شیمیایی شهر عراقی حلبچه توسط هواپیماهای عراقی که به شهادت بیش از 5000 زن و بچه بی گناه منجر شد، از صحنه هایی بود که منتقذ را شدیدا تکان داد. آن جا بود که منقذ تسلیم نیروهای ایرانی شد و همراه دیگر اسرا، به اردوگاه اسرای عراقی در تهران اعزام شد.
ابو حیدر تحت تاثیر جنایاتی که در حلبچه دیده بود، تابلوهای نقاشی بسیاری کشید. در کنار نقاشی مجسمه هم میساخت. او سوگواری مردم ایران را در ارتحال حضرت امام خمینی (ره) روی سنگ مرمری به ابعاد سه در یک متر حجاری کرده است که از آثار خوب هنری آن دوران به شمار میآید.
انتفاضه فلسطین، قیام مردم عراق، سوگواری مردم ایران در ارتحال امام خمینی و عاشورا، مضامینی بود که این هنرمند عراقی در مدت اسارتش در ایران به خلق 200 تابلو نقاشی در این حوزه پرداخت.
پس از آتش بس و تبادل اسرای دوکشور منقذ از جمله اسرایی بود که در زمره آخرین گروه ها برای بازگشت به کشورش قرارگرفت. در آن زمان، به دلیل مشکلات پیش آمده بین ایران و عراق، تبادل اسرا متوقف شد و ابو حیدر از خیل کاروان آزادشدگان جا ماند.
6 تیر ماه 1371 رئیس حوزه هنری نامه ای به مقام معظم رهبری نوشت و شرحی از احوال منقذ را در آن یادآور شد. باوجودی که تبادل و آزادی اسرای عراقی متوقف شده بود، چند روز بعد مقام معظم رهبری دستور آزادی او را صادر فرمودند و منقذ پس از 5 سال زندگی در اردوگاه اسرا، آزاد شد.
منقذ با وجودی که برخی بستگانش در کانادا زندگی می کردند، پس از آزادی در ایران ماند و زندگی کرد. کار او در حوزه هنری بود. با استفاده از وسایل و تجهیزات خاص و دست ساز خودش، طرح جلدهای زیادی برای کتاب های دفتر ادبیات و هنر مقاومت که خاطرات دفاع مقدس را منتشر می کرد، ارائه داد.
از سال 1371 همیشه منقذ را در دفتر ادبیات می دیدم و با او رفیق شده بودم. دوستی با کسی که تا چندی قبل در جبهه مقابل ما بوده و حالا به خاطر علم و هنرش آزاد شده بود، برایم خیلی جالب بود.
یکی از روزها دوربینم را با خود به حوزه هنری بردم تا چند تایی عکس با دوستان و بچه ها بیندازم. منقذ دوربین را که دستم دید، خیلی خوشحال شد. او درخواست کرد تا چند تایی عکس از او با همکاران و دوستانش در واحد نقاشی و مجسمه سازی حوزه بیندازم که انداختم.
هنرمندان حوزه هنری وی را به عنوان یک استاد صاحب سبک در نقاشی و مجسمهسازی میشناختند. مرداد 1388 نمایشگاهی از آثار منقذ در حوزه هنری برگزار شد و مورد استقبال اهل هنر قرار گرفت.
چند سالی گذشت که شنیدم منقذ برای ادامه زندگی به کانادا نزد برادرش رفته است. دیگر از او خبری نداشتم تا این که برحسب اتفاق خبر ناراحت کننده ای شنیدم. آن گونه که مطلع شدم، منقذ مدتی در سلیمانیه عراق به سر برد، سپس عازم سوریه شد و از آن جا به کاندا و سرانجام برای ادامه فعالیت هنری و آکادمیک به آمریکا رفت.
سرانجام اسیر آزاد شده عراقی "منقذ عبدالوهاب الشریده" (ابو حیدر) روز جمعه 4 مهر 1393 در سن 68 سالگی بر اثر بیماری قلبی، در شهر نشویل ایالت تنسی آمریکا، در غربت و فراموشی فوت کرد.
حمید داودآبادی
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
📷 تصاویر و نمونه کارهای "مُنقذ عبدالوهاب الشرید
▫️ اسیر هنرمند — نقاش، مجسمه ساز عراقی
👇👇👇
دفاع مقدس
#بخوانید 👇
📸 عکاسی در جنگ
▫️به مناسبت ۲۸ مرداد #روز_عکاس
امروزه با پیشرفت تکنولوژی و تحهیزات عکاسی، تصویربرداری از اتفاقات و حوادث پیرامون، هیچ کاری ندارد. یک بچه هم می تواند دستش را بگذارد روی دکمه، رگباری صدتا عکس بگیرد و یکی از آنها را در پیجش قرار دهد و پز عکاسی بدهد!
زمان جنگ، نه امکانات بود نه پول!
بله پول.
هر حلقه فیلم 36 تایی 90 ریال بود و هر بار که می خواستم بروم جبهه، مجبور بودم از جیب خودم، چندتایی فیلم عکاسی بخرم و با خود ببرم.
نه عکاس بودم نه ماموریتم این بود. عشق داشتم از بچه ها عکس بگیرم. بعدا که می آمدم تهران، عکسها را برایشان چاپ می کردم. هر قطعه عکس 9 در 12 سانتی متر هم 40 ریال هزینه چاپش بود.
یعنی هزینه چاپ یک حلقه 36 تایی می شد:
90 ریال فیلم
90 ریال هزینه ظهور
1440 ریال هزینه چاپ
در مجموع 1620 ریال
کل حقوقی که بابت 3 ماه حضور در جبهه می دادند، ماهی 24000 ریال یعنی 72000 ریال بود.
حالا حساب کنید مثلا در یک عملیات 10 حلقه فیلم خریدم و چاپ کردم، شد حدود 16200 ریال. حدود یک چهارم حقوق 3 ماه.
در هر عملیات، یک کیسه مخصوص مواد ضد گاز شیمیایی را خالی می کردم، دوربین کوچکم را توی کیسه مشمایی می پیچیدم و داخل آن، به کمرم می بستم تا همه جا همراهم باشد.
همان که توی عکس ها به کمر دارم.
اینها را گفتم تا بدانید ماها که خودمان دوربین داشتیم و می خواستیم از جبهه عکس بگیریم، چه داستانی داشتیم.
از یک طرف عشق داشتیم صحنه ها و تصویر دوستان را از دست ندهیم؛ از طرف دیگر پول نداشتیم!
حالا بینید هر عکس آن زمان که دوربین دیجیتالی وجود نداشت، چقدر ارزش داشت و مهم بود.
این عکس ها، نتیجه حس هنر و کنجکاوی بنده است.
تابستان 1365 در اردوگاه کرخه، وقتی شهید "علی اصغر صفرخانی" گردان شهادت را برای میدان تیر و شلیک آر.پی.جی برده بود، از او خواهش کردم بگذارد من و "محمود صادقی" گلوله های مان را جدا از بقیه شلیک کنیم تا عکس بگیریم.
کنار آر.پی.جی زن ایستادن، خود را محکم نگه داشتن، نترسیدن و مقابل شدت انفجار و صدای وحشتناک شلیک، می شود این عکسها. آن هم بدون پایه دوربین و فقط روی دست با یک دوربین ساده معمولی.
یک عکس من از محمود گرفتم یک عکس هم او از من.
انفجار صورت گرفته، ولی هنوز گلوله از دهانه قبضه خارج نشده است.
این روزها وقتی تلویزیون مستندهای خارجی را نشان می دهد که با پیشرفته ترین و گران ترین دوربین ها از شلیک اسلحه و خروج گلوله فیلم می گیرند، یاد این عکس خودم می افتم.
ما هم برای خودمان عجوبه ای بودیم ها!
فقط کشف نشدیم!
( داودآبادی)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
نقش مساجد در دفاع مقدس 🌴 سی ام مرداد -- روز جهانی مسجد ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
پایگاه صلواتی
مسجد ترکها کرمانشاه (باختران)
در دوران جنگ تحمیلی،پایگاه صلواتی مسجد ترکها در کرمانشاه،پاتوق رزمنده ها بود. آنها هنگام مرخصی، از خطوط عملیاتی:مهران، صالح آباد، ایالم، سومار، گیلانغرب، نفت شهر،قصر شیرین، سرپل ذهاب، شیخ سله، تازه آباد،
نودشه، نوسود، پاوه... ونیز پادگانهای ابوذر و الله اکبر به کرمانشاه می آمدند.
از آنجا که اتوبوس برای رفتن به شهرهایشان نبود،وباید از قبل بلیت تهیه میکردند، ناگزیر آن شب را در شهر میماندند و پایگاه صلواتی مسجد ترکها،مأمن و پناهگاه مناسبی برای آنها بود تا در آنجا موقتا استراحتی نموده و صبح روز بعد، عازم شهر و دیار خود شوند
این اقامت کوتاه،فرصتی بود برای استراحت، تغذیه، استحمام و نیز تماس تلفن راه دور با خانواده –که این مورد آخری، بسیار مهم بود زیرا در آن زمان، به دلیل محدودیت کانالهای مخابرات، ارتباط تلفنی با شهرهای بزرگ بامشکل روبرو بود، چه رسد به تماس با شهرهای کوچک. خیلی از روستاها که در آن زمان از تلفن محروم بودند!
این مسجد دارای آشپزخانه، حمام، تلفنخانه و ... بود.شبستان مسجد، مکان برگزاری نماز جماعت بود و نیز محل صرف غذا. هنگام صبحانه، ناهار و شام، سفره ای بزرگ در آن پهن میکردند و رزمنده ها به دور آن نشسته و غذا میخوردند. در آخر شب هم به هر نفر، چند پتو و ملحفه میدادند تا در همان جا استراحت نمایند.
در طی هشت سال جنگ تحمیلی، رزمنده های زیادی به آنجا تردد داشتند و خادمین پایگاه هم شبانه روز در خدمت آنها بودند و همواره شبستان مسجد مملوّ از رزمنده ها بود
🔴 #بخوانید ماجرای جالبی را که در یکی از روزها در این مکان اتفاق افتاد
👇👇👇👇
دفاع مقدس
ماجرای_جالبی_که_در_پایگاه_صلواتی.pdf
حجم:
565.6K
⏳ #دوران_جنگ
☘️🌸 نسخه PDF | ماجرای جالبی که در پایگاه صلواتی مسجد ترکها کرمانشاه (باختران) اتفاق افتاد !!
#بخوانید 👆👆👌
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجع نشر آثار شـهدا و دفاعمقدس
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✍پ.ن:
هر کدام از رزمندگان قدیمی، میتوانند خاطرات جالب خود را از جبهه با استفاده از دستورالعمل زیر به رشته تحریر درآورده ...
تا برای جوانها و نسلهای آینده به یادگار باقی بماند.
این عمل خیر را جزء وظایف حتمی خود تلقی نموده .... و حتم بدانید بعد انتقال از این دنیا ﴿بعد از ۱۲۰ سال🤲﴾ در برزخ و قیامت مورد سؤال قرار نگرفته ... و بلکه نزد خداوند متعال مأجور نیز خواهید بود🌿 .... زیرا که رد امانت نمودهاید