eitaa logo
دفاع مقدس
4.4هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
14.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
⏳ ۶ اسفند ماه - در این روز تعدادی از جاسوسان شوروی سابق در ایران محکوم به اعدام شدند ⏳ دوران جنگ
7 اسفند62 - اعدام جاسوس بیگانه🔴در زمان جنگ 📽بخشی از دادگاه ناخدا افضلی،فرمانده نیروی دریایی وقت و جاسوس شوروی در ایران 📄پرونده او مشحون از اطلاعات سری وخیلی محرمانه‌ای بودکه ازطریق حزب توده در اختیار شوروی (ابرقدرت شرق آنزمان)قرارمیگرفت بخشی از اطلاعات انتقال‌یافته از سوی افضلی: گزارش فروش ده موشک به نیروی دریایی،کشتی‌های عبوری ومیزان تلفات گزارش اختلافات داخلی درحاکمیت درزمان بنی‌صدر گزارش تفصیلی درباره تغییر محل قرارگاه‌های جنگی ایران در جنوب کشور گزارش نتیجه سفر به لیبی وسلاح‌هایی که بنا بود از جانب لیبی به ایران داده شود گزارش دیدار با نخست‌وزیر گزارش دیدارهای مکرر با رئیس‌جمهور ارائه اطلاعاتی درباره جزیره خارک گزارش آغاز طرح پرونده حزب توده در دادستانی انقلاب ارتش گزارش آمار تلفات جنگ ارائه آمار فروش نفت و ارقام ذخایر ارزی گزارش درباره سمینار محرمانه سران نیروهای مسلح گزارش ملاقات با وابسته سیاسی ایتالیا ارائه اطلاعات نظامی مربوط به عملیاتهای ایران ذر جنگ-این اطلاعات باتوجه به کمکهاای ابرقدرتهای شرق وغرب به عراق،جنبه کاملا سرنوشت‌سازداشت ارائه آمار نیروهای سپاه و... ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 📜 👇👇👇 🔹حجت الاسلام "هادی غفاری" درباره پرونده ناخدا "بهرام افضلی" (فرمانده نیروی دریایی ارتش که 6 اسفند سال 1362 به جرم خیانت و جاسوسی برای حزب توده و روسیه اعدام شد) می گوید: ▫️ "ما کشف کردیم که فرمانده نیروی دریایی ناخدا افضلی از طریق حزب توده با روس‌ها مرتبط است و پاره‌ای اسناد به کلی سرّی نظامی را به روس‌ها می‌دهد و روسیه هم آن اسناد را به عراق و صدام ارائه می‌کند و همین باعث شده بود ما شهدای زیادی بدهیم. من پرونده او را نزد امام بردم. پرونده‌ای که شامل ۴ هزار صفحه می‌شد. در این پرونده قطور به جز اسناد و مدارک بسیار، عکسی هم بود که در آن ناخدا افضلی در مراسمی کنار زنی نشسته بود که پوشش نامناسبی داشت. ما تصور می‌کردیم همین عکس مدارک را کامل و محکم می‌کند و جای تردید باقی نمی‌گذارد؛ اما امام وقتی این عکس را دید، آن را از من گرفت و با لحن تند و از سر نارضایتی گفت: - این عکس چیست آقای غفاری؟! مبارزه ما شرافتمندانه است و این روشی که در پیش گرفته‌اید غیرشرافتمندانه است و اگر به شما حُسن ظن نداشتم، به خاطر این عکس، دستور می‌دادم شما را تعزیر کنند. امام به من گفتند آبروی افراد را چرا می‌برید؟ و بعد هم به من گفتند اصل این عکس کجاست؟ گفتم نزد من است. گفتند تا من نماز می‌خوانم، بروید و عکس را بیاورید. به ایشان عرض کردم با شما نماز بخوانم و بعد بروم؟ با حالتی تند فرمودند: نخیر! لازم نکرده است، بفرمایید! نمی‌دانم مسیر جماران تا تهران‌نو را چگونه طی کردم که تا نماز امام تمام شده بود خود را به جماران رساندم و نگاتیو عکس را هم تحویل امام دادم. امام به احمد آقا گفت: دستگاه خُردکن را بیاور. و عکس را، خودشان در آن دستگاه قرار دادند و حتی بعد از پودر شدن کامل عکس دست خود را در جعبه پودر کردند و آن را هم به هم زدند. امام بعد از منهدم شدن عکس به من گفتند: آقای غفاری با این که شما را می‌شناسم و پدر شهید شما هم رفیق بزرگوار من بود، اما این‌گونه روش‌ها شرافتمندانه نیست.
👇👇 ❄️ ▫️میانگین سن بچه‌ های اردوگاه هفده تا بیست سال بود، اما همه چهره‌ ها تکیده و شکسته. جوان هفده ساله، گویی پیرمردی است هشتاد ساله. صبح که از آسایشگاه بیرون می‌زدیم، در حیاط هواخوری کسی حق نداشت پا به آفتاب بگذارد. در زمستان، آفتاب و در تابستان، سایه ممنوع بود. باید تمام روز را در کنار دیوارهای بلند، زیر سایه سرد قدم می‌زدیم. روزها در حیاط هواخوری، همه دور هم جمع می‌شدیم و چنان به‌ هم می‌چسبیدیم که سرمای کشنده تکریت، درونمان نفوذ نکند. ▫️آن‌هایی که بیمار و کم‌ توان بودند را زیر پر و بال خود می‌گرفتیم. بیمارترها را وسط دایره قرار می‌دادیم و مرتب خودمان را تکان می‌دادیم که بیشتر گرممان شود. هر روز بیش از چهار ساعت را به ‌این‌ صورت در حیاط هواخوری، سیر می‌کردیم. اینطور برای چند ساعتی بدن‌ها انرژی می‌گرفت و داغ می‌شد تا بتوانیم سرمای داخل آسایشگاه را تحمل کنیم. ▫️آسایشگاهی که شصت نفر ظرفیت داشت، ١٨٠ تا ٢٠٠ اسیر را در خود جا داده بود. سهم هر نفر پنجاه سانتی ‌متر مربع، یا دو تا موزائیک بود. وقتی به پهلو دراز می‌کشیدی، نفر كنارى باید برعکس تو می‌خوابید؛ یعنی پاها سمت سر می‌افتاد. اگر اینطور نمی‌خوابیدیم، همان یک‌ ذره جا هم نصیبمان نمی‌شد. چند نفری هم باید ایستاده و تکیه به دیوار می‌خوابیدند. ▫️کم‌ غذایی و شکنجه، شانه‌ های عریض را شکسته و کوچک و اندام‌ ها را نحیف کرده بود. این خود اقبال بلندی بود که فضای بیشتری داشته باشیم. از بوی‌ ترشح زخم‌ ها، تهوع، بوی بد استخر‌های دستشویی که مجاور پنجره‌ها بود، حالت تهوع می‌گرفتیم. ▫️صبح یک روز سرد زمستانی، یک سرباز عراقی به مسئول آسایشگاه ٣ عدد تیغ داد و گفت: من یک ساعت دیگر برمی‌گردم؛ باید در این یک ساعت، همه صور‌تشان را تراشیده باشند. ١٥٠ نفر باید با ٣ عدد تیغ صورتشان را بتراشند؟! یک نفر که دستهای قوی داشت و بچه ‌ها به او لقب تیغ‌ تراش داده بودند، صورتها را می‌زد. ▫️اول نوبت آنهایی بود که ریش بلندتری داشتند. مثل یک قصابی که همیشه کف آن خون پاشیده باشند، کف آسایشگاه همیشه وقت صورت‌ تراشی خونابه بود. فقط چند نفر اول صورتشان را راحت می‌ زدند و بقیه باید رنج تیغ‌ های کُند‌ شده را تحمل می‌کردند. تمام صورتها، سرخ و خونی می‌شد و تیغ به‌ شدت صورت را می‌خراشید. ▫️یک اسیر بلند قامت با چهره بور در آسایشگاه ما بود. موهای صورتش خیلی دیده نمی‌شد. صورتش بور بود و از دور، اینطور به‌ نظر می‌رسید که انگار ریش ندارد. فکر می‌کرد، عراقیها که برای بازرسی می‌آیند، متوجه نمی‌شوند. سرباز عراقی که وارد آسایشگاه شد، همه را برانداز کرد و یک مرتبه با انگشت به همان اسیر بور اشاره کرد و گفت: تعال تعال لنا. ▫️اول صبح، در‌ اوج سرمای زمستان، همه را از آسایشگاه بیرون کشیدند. یک استخر وسط محوطه بود، برای شنای تابستان خودشان که آبش هم دیگر یخ بسته بود. آن اسیر را پرت کردند توی آب یخ‌ زده استخر. بنده خدا در آب یخ‌ زده دست و پا می‌زد و فریاد می‌کشید. اشک‌مان جاری شده بود. خدایا این نامرد‌ها با ما چه می‌کنند؟! ▫️....کم‌ کم صدایش خاموش شد و رفت زیر آب و یخ زد. شد مثل نعش ماهی مرده روی آب. وقتی بیرونش آوردند، تمام ماهیچه‌ ها و بدنش منجمد شده بود. بردندش به درمانگاه و توی وان آب گرم گذاشتند تا کم‌ کم یخش باز شد. بعد که برش گرداندیم به آسایشگاه، بیمار شد. بی‌ رمق و بی‌ حس شده بود و تا مدتی نمی‌توانست از جایش بلند شود. ﴿راوى: آزاده سرافراز غلامعلی نسائی﴾ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
f47a11b4-bb7c-49c8-a071-51423ea708c6.pdf
حجم: 4.53M
💠 مروری بر شرح زندگی و مبارزات زاهد شب و شیر میدان های نبرد، سردار دفاع مقدس، شهید علی تجلایی ⚪️ عملیات بدر --- ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ ---- سالروز شهادت جاویدالاثر علی تجلایی، چریک زبده، مربی تاکتیک .... فرمانده جنگ قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر فرمانده طرح‌وعملیات قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) . . . 💕 ⌛️ دوران جنگ تحمیلی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
🔸آیا شهید ایستاده ارتش را می شناسید؟ 🔺سنندج به‌وسيله گروهک‌های جدايي‌طلب (#کومله ، #دمکرات ،... ) د
🔴 انجام اینگونه شکنجه و جنایت گروهک‌های ضدانقلاب و جدایی‌طلب انسان را به یاد شکنجه های دوران باستان در این ملک و دیار توسط پادشاهان ظالم و ستمگر می افتند. 👇👇👇 ⭕️ شكنجه و کشتار، میراثِ هخامنشیان ‼️ 🔺 بدون شك دوران هخامنشیان و ساسانیان خونبارترین دوره‌های تاریخ ایران به شمار می‌رود. با وجود این از زمان رضاخان قلدر و دیکتاتور، باستان‌پرستی در ایران ترویج می‌شد تا محملی باشد برای مشروعیت بخشیدن به نظام شاهنشاهی! محمدرضاپهلوی نیز در سال‌های آخر حکومتش، جشن‌های‌‌2500ساله‌ شاهنشاهی را با هزینه‌ گزاف به راه انداخت تا پایه‌های سلطنت خود را استحکام بخشد! 🔹كوروش‌پرستان، دوران فتوحات زمان او، دوره عظمت ایران می‌دانند، پیروزی‌هایی که با قتل عام بی‌گناهان بدست آمد. کوروش مخالفان خود را با انواع شكنجه سرکوب می‌نمود و در عین حال چنین رفتاری را در جهت ایجاد صلح و اجرای مفاد منشور خویش(منشور کوروش) توجیه می‌کرد، درست به مانند آمریکا که دست به هر جنایتی می‌زند و آن را بر طبق منشور ملل متحد و در جهت برقراری دمکراسی و آزادی توجیه می‌کند. ▪️از این روست که همزمان با ظهور اسلام، ایرانیان که از ظلم شاهان ساسانی به تنگ آمده بودند با آغوش باز، دین آسمانی را پذیرفتند. یکی از ستم‌هایی که ساسانیان روا می‌داشتند، ایجاد جامعه طبقاتی بود بطوری که هیچیک از افراد طبقه دهقان و زیردست حق سوادآموزی نداشت. ➖ ...جنایات شاهان در ایران بی‌شمار است. در اینجا به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌شود: ❌ داریوش هخامنشی سلطنت خود را با خونریزی آغاز نمود. بابلیان علیه داریوش قیام كردند. او پس از محاصره بابل، فرمان داد تا 3000 نفر را به‌دار آویزند!(تاریخ تمدن-ویل دورانت ج 1ص521) او در كتیبه بیستون چنین می‌گوید: فرَوَرتیش دستگیر شد. او را نزد من آوردند. گوش‌ها، بینی و زبانش را بریدم وچشم‌هایش را در آوردم. سپس غل و زنجیرش کردم و به دار آویختم. 💢 حسن‌پیرنیا درکتاب"ایران باستان"آورده: در دوره خشایارشاه، مخالفان را باشمشیر 2شقه می‌کردند تا عبرت دیگران واقع شود!- كمبوجیه پسر كوروش مصر را فتح كرد. معابد را از بین برد، بت‌ها را سوزاند. فرمان داد جسد آخرین فرعون را از تابوت خارج كرده شلاق زدند سپس با سیخ سوراخ كردند. جسد از بین نرفت دستور داد مومیایی را آتش زدند!- كمبوجیه پسر كوروش در یک مورد دستور داد12000 نفر از بزرگان ایران را زنده به گور كنند... و هزاران جنایت دیگر... 🔻درکتاب"تاریخ هرودوت" نیز از ظلم‌های شاهان به کرّات یاد شده است. از جمله جنایات هخامنشیان، انواع شکنجه‌هایی بود که بر روی مخالفان اجرا می‌کردند، مانند نمونۀ زیر: ➖برای شخص زندانی و مخالف شاه، غذاهای لذیذ و فراوان تهیه می‌کردند تا از آن استفاده کند و در صورت امتناع، او را وادار می‌کردند که آنها را بخورد تا جایی که از دهانش بیرون بزند. سپس دست و پای او را بسته و رها می‌کردند. زندانی بخت برگشته آنچه را خورده بود به صورت استفراغ و ... دفع می‌کرد. در این حال انواع حشرات و جانوران موذی گرد او را گرفته و محتویات دفع او غذای آنان می‌شد... کم کم به منافذ بدن وی می‌رسیدند و زنده‌زنده و ذره‌ذره بدنش را می‌خوردند! تا این که جان دهد!! ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 اینها تنها نمونه‌ای از جنایات شاهان و طاغوت‌های زمان بود، ولی کوروش‌پرستان هنوز به تعریف و تمجید از آنان می‌پردازند، ...همان‌گونه که آمریکا و غربِ جنایتکار را مورد ستایش قرار می‌دهند!!! ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
⚪️ بخشی از وصیت‌نامه سردار گمنام جبهه‌ها، شهید غلامعلی پیچک: 💢‌ جنازه مرا روی مین‌ها بیندازید تا منافقین فکر نکنند که ما در راه خدا از جنازه‌مان هم دریغ می‌کنیم!! 💠 مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذار بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) به نام «حکومت خمینی» با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛... ما از سرنگونی نمی‌ترسیم ؛ از انحراف می‌ترسیم ⚪️💢⚪️💢⚪️💢⚪️💢⚪️ 🔴 بزرگترین انحرافی که در این مقطع حساس کنونی گریبان‌گیر دولتمردان ما شده: امید بستن به مذاکره با دشمن است در اینجا جا داره تلنگری به وزیر محترم خارجه دولت پزشکیان زده و بگوییم:👇 ✍ آقای عراقچی، 👇👇👇👇
💢 یکی از نادرترین اتفاقات دوران دفاع مقدس ✍🏻 روایتی ویژه از شهادتی خاص 🕊شهادت دو برادر، بطور همزمان🕊 یک برادر از ارتش🌷 و یک برادر از سپاه🌷 واکنش متفاوت و بی‌نظیر مادری دلیر در مقابل خبر شهادت دو فرزندش🥀🥀 🌿 امروز ۲۹ فروردین گرامیداشت روز ارتش ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 👇👇👇
دفاع مقدس
#بشنوید 🎥 سخنرانی خطیب توانمند دهه ۶۰ استاد فخرالدین حجازی در جمع رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع)
💠 تکبیر 😂 😄 با فخرالدین حجازی: ▫️او وقتی در جبهه حاضر می‌شد، جهت نشان دادن تواضع و ارادت به رزمنده‌ها، غالبا اظهار می‌داشت: «ای کاش من بند پوتین شما رزمنده‌ها بودم!!»... در یکی از سخنرانی‌ها در جمع نیروها... ماجرای جالبی پیش آمد... 👇👇 ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍ «فخر الدین حجازی» از جمله سخنرانان بانفوذ در دهه 50 و 60 بشمار می رفت. او در جلسات مذهبی که با حضور انبوه کثیری از جمعیت برگزار می شد مخاطبان خود را با بیانات آتشینش مسحور خود می گرداند. ⏳ سال 61 بود. «فخر الدین حجازی» در میان جمع زیادی از رزمنده ها حاضر شده بود. 🎤 در این میان، شروع به صحبت برای آنها کرد. در طی سخنرانیش خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاص نسبت به آنان گفت: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.»‼️ ⚪️ یکی از برادران که معلوم نبود خواب بود یا عبارت را درست نفهمیده بود، از ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله، گفت!!! 😂 جمعیت هم با تمام توان, «الله اکبر» گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند‼️😂 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
سرهنگ تکاور حسن هداوند میرزایی 👇👇 🔴 در دوم خرداد سال 61 در منطقه و یک روز قبل از فتح خرمشهر به اسارت درآمد. ۲۵ تیر ماه ۱۳۶۹ یعنی هشت سال بعد؛ زمانی که اسرای ایرانی به میهن باز می گشتند به مکان دیگری انتقال داده شد و توسط دشمن بعثی به شهادت رسیده و در قبرستانی در نزدیک اردوگاه دفن شد. تیر ماه سال 81 با مجوز رهبر؛ قبر او و تعداد دیگری از آزادگان مدفون نبش قبر شد و مشاهده کردند به اعجاز الهی پیکر مطهر مداح اهل بیت (ع) شهید حسن هداوند میرزایی پس از 12 سال از دفن؛ جنازه سالم مانده بود!! 🔸 پیکر مطهر این شهید پس از انتقال به گشور در یکی از روستاهای شهرستان پاکدشت بختک سپرده شد ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ اینجا بیت شهداست☝️
دفاع مقدس
شهيد حسن هداوند ميرزايی فرزند آقاگل در سال 1337، در روستاي قشلاق كريم آباد از توابع شهرستان پاكدشت د
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 ✅🔷 شهادت سرهنگ تکاور حسن هداوند میرزایی 👇👇 🔴 در دوم خرداد سال 61 در منطقه و یک روز قبل از فتح خرمشهر به اسارت درآمد. ۲۵ تیر ماه ۱۳۶۹ یعنی هشت سال بعد؛ زمانی که اسرای ایرانی به میهن باز می گشتند به مکان دیگری انتقال داده شد و توسط دشمن بعثی به شهادت رسیده و در قبرستانی در نزدیک اردوگاه دفن شد. تیر ماه سال 81 با مجوز رهبر؛ قبر او و تعداد دیگری از آزادگان مدفون نبش قبر شد و مشاهده کردند به اعجاز الهی پیکر مطهر مداح اهل بیت (ع) شهید حسن هداوند میرزایی پس از 12 سال از دفن؛ جنازه سالم مانده بود!! 🔸 پیکر مطهر این شهید پس از انتقال به کشور در یکی از روستاهای شهرستان پاکدشت بختک سپرده شد٫ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" به کانال بپیوندید نشر مطالب صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🌱 ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ - سالروز تولد سردار گمنام سپاه اسلام، شهید ناصرکاظمی متولد تهران - دانشجو و فوتبالیس
👇👇 🌱 ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ - سالروز تولد سردار گمنام سپاه اسلام، شهید ناصرکاظمی متولد تهران - دانشجو و فوتبالیست در قبل از انقلاب سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمد. سال ۵۹ در سمت فرمانده سپاه و فرماندار پاوه با عزمی راسخ برای آزادسازی مناطق کُردنشین با اشرار و ضدانقلاب درستیز بود.— در این زمان شهید همت معاون فرهنگی او بود. سال ۱۳۶۰ - فرمانده سپاه کردستان و نفر دوم پس از شهید بزرگوار محمد بروجردی در منظقه غرب و شمالغرب کشور فرمانده تیپ شهدا و . . . که در عملیات مهم و حساس "پاکسازی محور پیرانشهر-سردشت" به آرزوی قلبی خود دست یافت و پس از عمری تلاش خالصانه در ۶ شهریور ۶۱ به درجه رفیع شهادت رسید🕊🕊 او در برابر دشمنان، سختگیر و نسبت به مردم مهربان بود و همواره در خدمت اهالی مظلوم کردستان، به گونه ای که ذکر اخلاق و رفتار پسندیده او ورد زبان اهالی بومی بوده و هست. از همان زمان بودند برخی از اهل سنت آن دیار که به عشق این سردار رشید اسلام نام فرزندان پسر خود را "ناصر کاظمی" می گذاشتند. ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ 🌷شهید ناصرکاظمی، 🔹...تا پیش از انقلاب دانشجو بود و همزمان عضو یکی از تیم های معروف فوتبال تهران. او فوتبال را تحت مربیگری پرویز دهداری پی می گرفت. با پیروزی انقلاب عضو سپاه شد. ناآرامی‌های غرب کشور موجب گردید کاظمی راهی این دیار شود. در دی ماه 58 به پاوه رفت و مدت دو سال همزمان فرمانداری شهر و فرماندهی سپاه را به عهده داشت. در آن زمان اغلب شهرهای کردستان در تصرف ضد انقلاب بود. قصد آنها اعلام خودمختاری و جدا کردن این خطه از میهن اسلامی بود. در ناحیه مرزی اورامانات، تمام منطقه در اختیار گروهک ها بود جز شهر پاوه. شهید کاظمی به لحاظ حساسیت منطقه به طور دائم در عملیات حضور داشت و در عین حال به امورات شهر رسیدگی می کرد از این رو فعالیت او شبانه روزی بود. سلوک و مردمداری او چنان دل های اهالی کردنشین را جذب کرده بود که مردم به او عشق می ورزیدند. کاظمی دارای خصوصیات و ویژگی هایی بود که او را از دیگران ممتاز می کرد. او با رفتار و منش خود تبدیل به الگو و اسوه ای درخشان شده بود. تأسی به منش و سلوک فردی و اجتماعی او می تواند برای همگان به ویژه دولتمردان، مسئولین و کارگزاران نظام اسلامی و نیز نسل جوان کنونی و نسل های آینده راه گشا باشد. ا▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 خاطره ای از شهید کاظمی: ⏳در سال 59 شهید رجایی نخست وزیر بمنظور بررسی مسائل منطقه بدون اطلاع قبلی به اتفاق استاندار وقت کرمانشاه(باختران) شهید مجید حداد عادل به منطقه اورامانات می رود. او و هیات همراهش به پاوه می روند و با ورود به شهر سراغ فرماندار را می گیرند. می گویند، فرماندار در شهر نیست و برای انجام عملیات عازم منطقه شده است. آن روز عمليات مهم « شمشير» توسط کاظمی و نیروهایش انجام گرفته بود كه در نتیجه تعدادي از نيروهاي عراقي به اسارت رزمندگان در آمده بودند. شهید رجایی چاره ای ندید جز آن که انتظار بکشد تا فرماندار از منطقه باز گردد. با بی‌سیم اطلاع می دهند که نخست وزیر به پاوه آمده، لذا فرماندار پس از هدایت عملیات زودتر خود را به پاوه رساند. وقتی با شهید رجایی برخورد کرد شلوار كُردي و بلوز ورزشي بر تن داشت و كلاهی كاموایی بر سر! 💦حاضران با دیدن لب های خشکیده کاظمی که دو روز تمام در کوه ها، هدایت نیروها را به عهده داشت، اشک از چشمانشان جاری شد. گريه آنها براي سادگي و خلوص فرماندار و فرمانده بود. رجایی با دیدن ناصرکاظمی، او را گرم در آغوش گرفت و از وی تمجید نمود و گفت: — "مسئولین ما باید همیشه چون فرماندار پاوه در خط مقدم حضور داشته باشند!" ——————————-—— 📡 کانال "دفاع مقدس" اینجا بیت شهداست☝️☝️
🏴🏴 به مناسبت فرا رسیدن شب رحلت امام خمینی(ره) عطر نیمه شب 💠 سعید رفعتی یکی از اعضای گروه پرستاری حضرت امام خمینی(ره) به بیان بخشی از خاطرات ناب خود از سالها و روز های پایانی عمر امام و اتفاقات مربوط به پرستاری از ایشان به ویژه در نیمه های شب پرداخته که به مناسبت سالروز ارتحال ایشان منتشر می شود: ✍ بهار سال ۶۸ بود. چند روزی بود که حال امام رو به راه نبود. آن زمان دکتر ایشان آقای دکتر زالی بود؛ فوق تخصص گوارش. تشخیص ایشان التهاب غده پانکراس بود. باید در بیمارستان تحت درمان قرار می گرفتند و آنتی بیوتیک مصرف می کردند تا حالشان کمی رو به راه شود. آن زمان که حضرت امام در بیمارستان جماران بستری شدند، من و آقای سید میر طالبی شیفت مانیتورینگمان بود. همگی ما نگران حال امام بودیم؛ اما از جهتی وقتی ضربان قلب ایشان را می دیدیم که تغییر نکرده، کمی خیالمان راحت می شد. شب اولی که برای مانیتورینگ رفتم، نزدیک وقت نماز شب امام بود که دیدم بوی عطر همیشگی امام نمی آید. وقتی درخانه بودیم، از بوی عطر ایشان که به طبقه دوم می آمد و تغییر ریتم قبلی شان، متوجه می شدیم که برای نماز شب بیدار شده اند. در طول این سالها، زندگی امام یک نظم خاصی داشت. ایشان هشت تا یازده صبح در دفترشان بودند، دفتر دقیقا پشت حسینیه جماران بود. هیئت دولت هم همان جا برای تشکیل جلساتشان می آمدند. یازده صبح می آمدند منزل، یازده و خرده ای یک خواب قیلوله داشتند؛ نیم ساعت، چهل دقیقه قبل از نماز ظهر. بعد از آن برای نماز آماده می شدند و بعد هم به منزل حاج خانم می رفتند برای صرف ناهار. ساعت دو بر می گشتند. دو تا چهار استراحتشان بود. چهار به بعد هم خواندن روزنامه های روز و گزارش ها و بولتن های داخلی که معمولا تا ساعت شش طول می کشید. ساعت شش به بعد هم رادیوهای بیگانه را گوش می کردند؛ رادیو اسرائیل و آمریکا. بعد از ظهر یک ورزش سبک مثل پیاده روی داشتند. بعدش هم که نماز بود و یک شام مختصر. ساعت هشت و نیم به بعد هم خانواده و نوه ها می آمدند. ده و نیم به بعد تا قبل از نماز شبشان هم یکی دو ساعت می خوابیدند. نماز شبشان به نماز صبح وصل بود. تا قبل از نماز صبحشان هم ریتم قبلی شان کمی دچار افت می شد؛ ولی به محض اینکه از خواب بیدار می شدند، ریتم قلبی به حالت عادی برمی گشت. خیلی کنجکاو بودم بدانم عطری که امام می زنند، چه مارکی است؟ وقتی نیمه های شب برای نماز شب بیدار میشدن و عطر میزدند، ما از بوی عطری که به طبقه دوم می آمد، می فهمیدیم بیدار شدند و دارن آماده میشن برای خوندن نماز شب. چند روز امام در بیمارستان بودند و کمی حالشان رو به راه شد و مرخص شدند؛ اما بدنشان ضعیف شده بود و مراقیت ماهم چندین برابر. یک شب نزدیک نماز صبح، ریتم قلبی امام تغییر کرد. بلند داد زدم: ضربان قلب امام داره افت می کنه! دکتر کشیک! خودت رو برسون. دکتر صدر عاملی بلافاصله آمد نگاهی به مانیتورینگ کرد و بدون معطلی رفت. گفت: دستگاه کنترل ریتم رو بردارید و بیاید پایین. من سیم های دستگاه را جدا کردم و برداشتم و با سرعت خودم را به اتاق امام رساندم. امام خوابیده بودند و آقای دکتر هم بهشان سرم وصل کرده و برای درد قلبشان به ایشان دارو داده بود. مانیتورینگ را وصل کردم و نشستم پایش. همه نگران بودیم و زیر لب ذکر می گفتیم؛ اما امام آرام خوابیده بود؛ گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. پای مانیتورینگ می ترسیدم حتی پلک بزنم! حال امام هیچ تغییری نکرده بود. صدای الله اکبر اذان صبح در حیاط خانه و اتاق پیچید. دکتر و پرستار و یکی دو نفر از بیت بودند، آستین بالا زدند تا وضو بگیرند و نمازشان را بخوانند. امام تا صدا را شنیدند، چشمانشان را باز کردند و به زحمت از جایشان بلند شدند؛ می خواستند برای گرفتن وضو به حیاط بروند؛ اما دکتر نگذاشت که تنها بروند. آقای رنجبر که پرستار هم شیفت من بود و یکی از بچه های بیت، دستان امام را گرفتند و کمکش کردند تا از جایشان بلند شوند.ایشان را آرام آرام به بیرون بردند چند دقیقه طول کشید تا امام با کمک آن دو نفر به اتاق برگشتند. می خواستند به نماز بایستند که دکتر جلو آمد و با احترام گفت: آقا! میشه ایستاده نماز نخونید؟ حالتون خوب نیست! خواهش می کنم بنشینید و نماز بخونید! امام نگاه معناداری به دکتر کرد: نمیشه بایستم و بخونم؟ دکتر نمی خواست روی حرف امام حرفی بزند،اما نگرانی در چشمان و صدایش موج می زد.گفت: قلبتون درد می کنه، ریتم هنوز درست نشده، اگه بشینید،برای خودتون بهتره امام با دست اشاره به حیاط کردند و گفتند: اندازه همین قدر که رفتم وضو گرفتم و برگشتم، نمازم رو طول میدم. دکتر با این حرف قانع شد.خندید وگفت: اگه به همون میزانه که ایستاده بخونید نمازشان را خواندند و مجدد خوابیدند تا سرم را وصل کنیم.تا یکی دو ساعت بعد هم ریتم قلبشان نامنظم بود و بعدش حالشان روبه‌راه شد کانال دفاع مقدس ادامه👇👇
🌷 شهید بزرگوار دربارۀ «جهاد سازندگی قدیم» دل نوشته‌ای دارد که متنش حاوی مفاهیم بلند و بسیار تأثیرگذار است. به این شرح👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ "این سنگرسازان بی‌سنگر دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس، و این شیرمردان گمنامی که حضورشان در دفاع مقدس «طوفان معنویت» بود. از «جهادی» نوشتن، یعنی تفسیر بر آیات جهاد نوشتن، بنابراین برای امثال من بسی سخت است دسترسی بر آن قله رفیعی که به بلندای آسمان است. شیرمردان گمنامی که حضورشان طوفان معنویت بود. هرچه بر قلم فشار می‌آورم تا بتوانم او را که بر بلندای لودر و بلدوزرش بر مرگ می‌خندید و ده‌ها تانک که او را نشان گرفته بود و باران گلوله‌هایی که بر او باریدن گرفته بود ترسیم کنم، خود را عاجز و ناتوان می‌یابم. من او را در عبور از «هور» دیدم؛ گردآلود، چون ماه مستتر در زیر ابر سفید، از باتلاق‌ها عبور کرده بود؛ نیزارها را درنوردیده بود؛ و در کنار دجله خود را به محبوبش بسیجی رسانده بود، و حجله می‌ساخت. «حجلۀ عشق» ــ «حجلۀ دفاع» ــ «حجلۀ شهادت». فراوان او را دیدم درحالی‌که خون سرخش بر زین مرکب آهنینش ریزان بود. او را کنار پل خیبر دیدم؛ او را در اروند دیدم، درحالی‌که شط را از خون خود گلگون کرده بود. او را در مجنون دیدم؛ او را در دریاچۀ نمک دیدم، درحالی‌که دوده‌های باروت بر چهرۀ چون ماهش نشسته بود؛ او را در وسط میدان مین دیدم درحالی‌که زمین را از خون خود پر از شقایق کرده بود. او را در کوه‌های سخت و سرد کردستان در سورن دیدم. او جلودار بود؛ آری او همیشه جلودار بود. همۀ خاکریزهای جبهه بوی او را می‌دهد، زیرا هر کیلومتر آن با خون ده‌ها جهادی احداث‌ شده است. به کجا بنگرم تو را ببینم ای اسطورۀ جهاد و شهادت؟ همه‌جای جبهه، نشان از تو دارد. و هر کجا تو بودی آنجا مقاومت را دیدم. ایثار را ملاقات کردم، و شهادت آنجا میهمان بود. تو با «صفا» همراه بودی، و محبت «طنین» تو بود. راستی! میدانی چرا شهدای تو همه از ناحیۀ سر به شهادت رسیدند؟ چون ایستاده‌ترین بودند. درود بر تو ای «سنگرساز بی‌سنگر»! ای همۀ معنای آیات جهاد! ای از شط خون عبور کرده و خرمن آتش درنوردیده! ای شهادت در آغوش‌گرفتگان و ای خاکیان خاک در هم نوردیده! تو سنگرم بودی، تو تکیه‌گاه سلاحم بودی، تو مقاومتم را تداوم بدادی، با تو من دشمن را به تمسخر گرفتم، و با حضور و کمک تو هشت سال افتخار ساخته شد. چه بگویم که قلم عاجز و زبانم الکن است؟ بهتر است دم فروبندم و خاضعانه و خاشعانه بگویم: «السّلام علیک یا خاصّه اولیاء اللّه»" ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 📆 ۲۷ خرداد ۵٨ - سالروز صدور فرمان تشکیل توسط امام خمینی ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است