سربازان روحالله
همچون فرزندان علی
با اسیرشان مدارا کردند ...
بهمن ۱۳۶۲ ایلام ، چنگوله
منطقه عملیاتی والفجر پنج
عکاس : شهید سعید دوروزی
#اسرای_عراقی
#نحن_ابناء_الحیدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم |حرکت آمبولانس ها در شب دوم عملیات والفجر 5
⏳ دوران #جنگ_تحمیلی
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۲۷ بهمن ۱۳۶۲
سالروز عملیات والفجر ۵ گرامی باد
🎞 ویدیو مستند:
اورژانس تیپ نبی اکرم
در عملیات والفجر پنج
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
#عملیات_والفجر_پنج
در ۲۷ بهمن ۱۳۶۲ با رمز « یا زهرا » (س)
با هدف آزادسازی ارتفاعات منطقه چنگوله حدفاصل شهرهای مهران و دهلران و فریب دشمـن بعثی در خروج از هورالهویزه در آستانه نبرد بزرگ عملیات خیبر آغاز شد و ۴ تیپ کوهستانی عراق بطور ۱۰۰ درصد و تیپ ۵۰ زرهی لشکر۱۲ بیش از ۵۰ درصد منهدم شد و دشمن با دادن تـعداد زیادی کشته ؛ زخمی و اسیر در طی ۶ پاتک سنگین عقب نشینی کرد تا رزمندگان اسلام فاتح این عملیات غرورانگیز باشند.
-------------------------------------------
کانال دقاع مقدس (ایتا، تلگرام، روبیکا)
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
اینجا بیت شهداست👆
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
21.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 سالروز شهادت شهید علی ویله پور
✍️شهید "علی ویله پور" اهل سرپل ذهاب روستای داربلوط دهستان قلعه شاهین می باشد که در تاریخ ٣٠ بهمن ماه سال ۶٢ در عملیات والفجر ۵ با رمز یا زهرا(س) در منطقه #چنگوله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🗒📌بخشی از وصیتنامه شهید والامقام:
✍️من تا جان در بدن دارم و خون در رگ دارم از اسلام عزیز دفاع می کنم. هیچ وقت از مبارزه دست برندارید.
🕊 اگر شهید شدم، دعا کنید که خداوند مرا در زمره ی شهیدان درگاهش قرار دهد.
🤲 خدایا! تو شاهدی که عزیزتر از جان چیز دیگری ندارم فدای تو و اسلام تو کنم.
🌷شادی روحش«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»🌷
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🗓 ۲۷ بهمن ۱۳۶۲ سالروز عملیات والفجر ۵ گرامی باد 🎞 ویدیو مستند: اورژانس تیپ نبی اکرم در عملیات وال
.
📌 عمليات والفجر ۵
🔹 #عمليات_والفجر۵ در تاریخ ۱۳۶۲/۱۱/۲۷ و در ساعت ۲۴ نیمه شب با رمز مقدس «یا زهرا سلام الله» در منطقه عملیاتی چنگوله؛ حد فاصل مهران و دهلران، با اهداف آزادسازی ارتفاعات منطقه و گمراه کردن دشمن بعثی از #عملیات_خیبر و پاسخ به حملات دشمن به مناطق مسکونی آغاز میشود.
🔹 رزمندگان سپاه و ارتش تحت امر قرارگاه خاتم الانبیا (ص) با عبور از میدانهای مین و موانع ایذایی و با حمایت آتش شدید توپخانه، خود را به مواضع دشمن میرسانند و پس از نبردی سخت موفق میشوند در همان مراحل مقدماتی، ارتفاعات پیزولی، آزادخان کشته و تنگه چنگوله و دهها کیلومتر از خاک میهن اسلامی را از چنگ دشمن آزاد کنند و بر جاده بدر - طيب عراق مسلط شوند.
🔹 رزمندگان اسلام با یورش بی امان خود، ارتفاعات تقی مرده و کوه تونل و پاسگاه شهابی را هم از دست بعثیان خارج و همچنین مواضع خمپاره انداز و دیدبانان عراق را منهدم میکنند. دشمن شکست خورده با روشن شدن هوا به جمع آوری افراد از هم پاشیده خود اقدام میکند و به دنبال آن دست به شش پاتک میزند که با مقاومت شجاعانه رزمندگان تمامی پاتکها دفع میشوند و نیروهای دشمن هربار با به جا گذاشتن تعداد زیادی کشته و زخمی و نیز ادوات زرهی راه فرار را در پیش میگیرند.
🔹 رزمندگان اسلام شب هنگام پیروزمندانه از رودخانه بنی خان و سرخار عبور کرده و ده ارتفاع دیگر را آزاد میکنند. رزمندگان در ۳۵ کیلومتری شاهراه بغداد - بصره مستقر میشوند و بدین ترتیب این جاده بسیار مهم زیر آتش ارتش اسلام قرار میگیرد. همچنین رزمندگان با دفع پاتکهای سنگین دشمن به تثبیت موقعیت خود می پردازند و با اجرای آتش سنگین حرکات و جابجایی دشمن را دچار اختلال میکنند. دشمن بعثی برای باز پس گیری مناطق از دست رفته مجموعاً اقدام به شش پاتک میکند که با دریافت ضربات سخت وادار به عقب نشینی میشود.
🏅 نتایج عمليات
🔘 مناطق آزاد شده:
● مناطق آزاد شده ۱۱۰ کیلومتر
● ارتفاعات بند پیر علی، تنگه چنگوله، تونل چغا عسگر و عباس عظیم
● پاسگاههای شمالی، عین عبد، طارق و الرباغی عراق
● شهرکهای یک سایه، آل یاسین و روستای شیخ احمر
● تسلط بر جاده طيب - بدره عراق
🔘 تجهیزات منهدم شده دشمن:
● ۴۰ دستگاه تانک و نفربر
● مقدار زیادی سلاح سبک و نیمه سنگین
● دو فروند هلیکوپتر
● دهها دستگاه خودرو نظامی
● ده انبار مهمات
🔘 تلفات دشمن:
● بیش از ۳۶۰۰ نفر کشته و زخمی
● تعداد ۱۷۰ نفر اسیر
🔘 غنائم:
● دهها دستگاه تانک و تفربر
● تعدادی خودرو نظامی
● مقدار زیادی سلاح سبک و نیمه سنگین
📚 منبع: کتاب کارنامه توصیفی عملیاتهای ۸ سال دفاع مقدس از ص ۱۶۳ ؛ علی سمیعی | نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه ۱۳۷۶.
🔺27 بهمن سالروز شهادت عارف واصل شهید احمدعلی نیری گرامی باد🌷
✍️او یکی ازشاگردان خاص آیت الله حق شناس(ره) بود.آن هنگام که این استاد برجسته اخلاق ،برای تشییع پیکرشهید احمد علی به مسجد امین الدوله آمده بودند کرامات وخاطرات #عجیبی از این #بندهمخلص خدا بیان کرده ودر باره ایشان اظهار داشتند:
“آه آه ،آقا،در این تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟!”
#شهیدعارفاحمدعلینیری❤️
#ولادت: 29 #تیر 1345
#شهادت: 27 #بهمن 1364
دفاع مقدس
🔺27 بهمن سالروز شهادت عارف واصل شهید احمدعلی نیری گرامی باد🌷 ✍️او یکی ازشاگردان خاص آیت الله حق شنا
🔺27 بهمن سالروز شهادت عارف واصل شهید احمدعلی نیری گرامی باد🌷
✍️او یکی ازشاگردان خاص آیت الله حق شناس(ره) بود.آن هنگام که این استاد برجسته اخلاق ،برای تشییع پیکرشهید احمد علی به مسجد امین الدوله آمده بودند کرامات وخاطرات #عجیبی از این #بندهمخلص خدا بیان کرده ودر باره ایشان اظهار داشتند:
“آه آه ،آقا،در این تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟!”
#شهیدعارفاحمدعلینیری❤️
#ولادت: 29 #تیر 1345
#شهادت: 27 #بهمن 1364
🚩🌷🚩🌷🚩🌷🚩🌷
♻️ وصیت نامه عارف شهید
احمد علی نیری:
🌷شکر پروردگار عالمیان که ما را برانگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد. و رسولان متعددی بالاخص رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهما السّلام) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم رهگشای خوبی در این جهان، در مقابل شیاطین باشیم.
خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا، و عمل میکنند به وظایف خود، به امید تزکیهی نفس و ترفیع درجه و لذّت عبادت و خشوع قلب!
🔹 کسی به آن میرسد که مراقبتهای سخت بر اعمال و گفتار خود داشته باشد.
🌷قرآن، قرآن را فراموش نکنید.
بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.
🌷اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید.
🌷رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اَهم واجبات است را یاری کند.
إن شاءالله خداوند عز و جل جزای خیر به شما عنایت فرماید!
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
#شهید_احمد_علی_نیری(1)
💥شهیدی که با صحنه شنا کردن دختران روبرو شد... دکتر محسن نوری دوست و همراز شهید احمد علی نیری می گوید :👇
🔸 یکبار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من…لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
🔹نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم!
🔸بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم.
من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند.
من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.
🔸یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:
«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به
بعد برای خدا گریه میکنم... حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم:
«یاالله یا الله…»
🔹به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند...
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: 👈 از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت:
تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.
#شهید_احمد_علی_نیری (2)👇
🍂🍃پرواز به سبک شهدا🍂🍃👇
👈آیت الله حق شناس👳♂️، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی👼 داشتند بین دونماز، سخنرانیشان 🗣را به این شهید بزرگوار🌹 اختصاص داده و با آهی😞 از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند:👌
🌺“این شهید را دیشب🌚 در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است💥. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند.😰😰
🔥رفقا! آیت الله بروجردی 👳♂️حساب و کتاب داشتند👁 اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"😳
سپس در همان شب 🌑ایشان به همراه چند نفر👨👨👦👦 از دوستان به سمت منزل احمدآقا 🏡که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله 🕌در چهار راه مولوی بود، رهسپار شدند. در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش🌷 اظهار داشتند: "من یک نیمه شب🌑 زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم.🕌 به جز بنده وخادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت🗝🔑 به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی🙇♂️ در حال سجده است. اما نه روی زمین ! بلکه بین زمین وآسمان🌏 مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...."🌺🌼
#شهید_احمد_نیری(3)👇
💥تشرف_به_محضر_امام_زمان
🍃یک بار با احمد آقا و بچّه های مسجد رفتیم زیارت قم و جمکران. در مسجد جمکران پس از اقامهی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. راننده گفت: اگر میخواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و…، یک ساعت وقت دارید. ما هم رفتیم سمت مغازه ها، که یک دفعه دیدم احمد آقا رفت سمت بیابان . من و رفیقم دنبالش راه افتادیم. یک دفعه احمد آقا برگشت و گفت:
چرا دنبال من می آیید!؟
☘️جا خوردیم. گفتیم: شما پشت سرت رو می بینی؟ چطور متوجّه شدی؟ احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید برگرد. گفتم: نمی شه، ما با شما رفیقیم. هر جا بری ما هم مییایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنه…
☘️گفت: خواهش میکنم برگردید. دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی… سرش را انداخت پایین و گفت: #طاقتش_رو_دارید؟ می تونید با من بیایید!؟ ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم: طاقت چی رو، مگه کجا می خوای بری؟!
🌟نفسی کشید و گفت: دارم میرم #دست_بوسی_مولا باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله.
🌿نمیدانید چه حالی بود، آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود مجبور شدیم با ترس و لرز برگردیم.ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس میآید. چهرهاش برافروخته بود. با کسی حرف نزد و سر جایش نشست.