eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
950 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
📢 صوت| حسن ظهراب در قرارگاه، کنار محسن رضایی (فرمانده سپاه) است و رحیم صفوی را پیج می کند تا او با
📷 حسن ظهراب در کنار فرماندهان قرارگاه مرکزی خاتم - عزیز جعفری و احمد غلامپور – راوی جنگ نیز در عکس دیده می‌شود 🌴 دوران 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🍉 ماجرای آن هندوانه 💠 خاطره ای از یک رزمنده قدیمی ⏳ تیر یا مرداد سال 60 در جبهه جنوب بودیم. بچه‌های گروه ما در روستای بردیه یا ده ماویه مستقر بودند و هوا هم به شدت گرم به خصوص پشه ها که دائم نیش می زدند و امان را از ما بریده بودند. در آن زمان یکی از برادران اعزامی به نام فتاحیان بما ملحق شده بود. در یکی از روزهای گرم دم غروب بود که من و شهید نجم السادات دیدیم فتاحیان یک هندوانه تقریبا ده کیلویی را داخل تانکر آب در حیاط گذاشت و آجری هم رویش قرار داد که ته تانکر بماند و صبح که خنک شد بخورد. ناگفته نماند ما شبها از بس پشه ها نیش می زدند بیدار می ماندیم و روزها در گرمای آفتاب می خوابیدیم. تقریبا نزدیک اذان صبح که همه خواب بودند، هوس کردیم شیطنتی بکنیم که یادگار بماند. من و نجم السادات به سراغ هندوانه رفتیم و دستی به سر و رویش کشیدیم. هندوانه خنک شده بود و نمی شد ازش گذشت. آن را به دو قسمت مساوی تقسیم كردیم تا عدالت را هم رعایت کرده باشیم. مظلومانه و در تنهایی آن را خوردیم و به همان صورت قبل در تانکر قرار دادیم. 😅 فتاحیان برای نماز صبح بیدار شد و بعد از خواندن نماز با سرعت به طرف تانکر آب رفت و با عجله هندوانه را در آورد که آب تمام هیکلش را خیس کرد. آنقدر عصبانی شده بود که ژ 3 را برداشت و شروع به تیراندازی هوایی کرد تا عصبانیتش فروکش کند. همه وحشت زده از خواب پریدند و فکر می کردند عراقی ها حمله کرده اند فتاحیان تا دو هفته پیگیر قضیه بود و ما هم وقتی او را می دیدیم جرأت اعتراف پیدا نمی کردیم. هیجده سال بعد، یعنی در سال 78 در سالن غذاخوری نیروی زمینی ناهار می خوردم که دیدم یک چهره آشنا توی صف ایستاده، او را شناختم. همان فتاحیان بود. جلو رفتم و برای باز کردن سر صحبت گفتم، شما فلانی نیستی؟ نگاهی به من کرد و گفت بله خودمم و بعد در آغوش گرفتم و کنار هم نشستیم. بعد از احوالپرسی گفتم یادت هست 18 سال پیش در سوسنگرد هندونه تو را خوردند و دم برنیاوردند. گفت راستش را بخواهی هنوز هم تو فکرم که چه کسی آن را خورد!🤔 سر و سینه را بالا گرفته و نفس عمیقی کشیدم و با اعتماد به نفسی که کسب کردم، گفتم، راستش من بودم و شهید نجم السادات که این کار را کردیم. ابتدا کمی نگاهم کرد و در حالی که منتظر هر عکس العملی بودم بلند بلند زد زیر خنده و گفت حلالتون، حلالتون نفس راحتی کشیدم و بعد از 18 سال خواب آن شب راحتی رفتم. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💠 نوجوانی که می خواست حاج قاسم سلیمانی را فریب دهد‼️ ✍️بخشی از کتاب "آن بیست و سه نفر"؛ کتابی که مورد تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت و خواندن آن را توصیه کردند: ▫️ روز اعزام رسیده بود و قاسم سلیمانی که جوانی جذاب بود و فرماندهی تیپ ثارالله را به عهده داشت، دستور داده بود همه نیروها روی زمین فوتبال جمع شوند... قاسم میان نیروها قدم می زد و یک به یک آنها را برانداز می کرد. او آمده بود نیروها را غربال کند. کوچکترها از غربال او فرو می افتادند. فرمانده تیپ نزدیک و نزدیک تر می شد و اضطراب در من بالاتر می رفت. زور بود که از صف بیرونم کند و حسرت شرکت در عملیات را بر دلم بگذارد. در آن لحظه چقدر از حاج قاسم متنفر بودم. این کیست که به جای من تصمیم می گیرد که بجنگم یا نجنگم؟ دلم می خواست حاج قاسم می فهمید من فقط کمی قدّم کوتاه است؛ وگرنه شانزده سال سنّ کمی نیست! دلم می خواست جرئت داشتم بایستم جلویش و بگویم: "آقای محترم! شما اصلا می دونید من دو ماه جبهه دارم؟.." اما جرأت نداشتم. با خودم فکر می کردم کاش ریش داشتم. به کنار دستی ام که هم ریش داشت و هم سبیل غبطه می خوردم! لعنت بر نوجوانی! که یقه مرا در آن هیری بیری گرفته بود. هیچ مویی روی صورتم نبود... باید صورت لعنتی ام را به سمتی دیگر می چرخاندم که حاج قاسم نبیندش. اما قدّم چه؟ یک سر و گردن پایین تر بودم؛ درست مثل دندانه شکسته شانه ای میان صفی از دندانه های سالم. باید برای آن دندانه شکستی فکری می کردم... از کوله پشتی ام برای رسیدن به مطلوب، که فریب حاج قاسم بود، کمک گرفتم... سخت بود، اما روی زانوهایم کمی بلند شدم؛ نه آن قدر که حاج قاسم فکر کند ایستاده‌ام و نه آنقدر که ببیند نشسته‌ام. حالتی میان نشسته و ایستاده بود؛ نیم‌خیز. از کوله‌پشتی‌ام برای رسیدن به مطلوب که فریب حاج قاسم بود، کمک گرفتم. باید آن را همان سمتی می‌گذاشتم که محل عبور فرمانده بود و گردنم را به سمتی مخالف نگاه حاج قاسم می‌چرخاندم. کلاه آهنی هم بی‌تأثیر نبود. کلاه آهنی بزرگ و کوچک ندارد. تک‌سایز است. این امتیاز بزرگی بود که من در آن لحظه داشتم. ⭕️با اجرای این نقشه هم مشکل قدم و هم مشکل بی‌ریشی‌ام حل شد. مانده بود دقت حاج قاسم؛ که دقت نکرد. رفت و نام من در لیست نهایی اعزام ماند؛ لیستی که به افراد اجازه می‌داد در ایستگاه راه‌آهن پا روی پله‌های قطار بگذارند و با افتخار سوار شوند. 🌴 به گروه واتساپ بپیوندید👇 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنرانی رهبر انقلاب در مجمع عمومی سازمان ملل و اعتراض به نحوه مدیریت سازمان ملل در قضیه دفاع مقدس ... و خروج نمایندگان آمریکا در حین سخنرانی آیت الله خامنه‌ای ۶۶/۶/۳۱ ⏳ دوران 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏳ دوران دفاع مقدس 🎥 فیلم | منطقه عملیاتی لشکر 5 نصر_ استان‌های خراسان 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
شهید زین الدین-دعای کمیل.mp3
1.21M
🌷 شهیدمهدی زین الدین: 🌓 هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند. شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 📢 | بخشی از مناجات و دعای کمیل با صدای شهید زین الدین ، فرمانده لشکر علی بن ابی طالب(ع) در جمع رزمندگان و فرماندهان 🍀 دوران 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
.... 🌷شب جمعه بود که بچه‌ها به خط زدند و جمعه صبح در ماووت عراق بودند. حین پیشروی به جنازه‌ی قطعه قطعه‌ی چند تا از بچه‌ها رسیدیم. در جیب یکی از آن‌ها کاغذ یادداشتی خونین به چشم می‌خورد که در بالای آن نوشته بود: «این حرف‌ها را با خدا می‌زنم: خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟ خدایا می‌شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟ خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟ خدایا می‌شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟ 🌷....آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت، آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد، برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر، وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد، فکر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوخت، یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد به امید دیدار- ارادتمند «مهدی رضایی» 🌷دعای مهدی در آن شب مستجاب شد. او فاصله‌ی ماووت تا بهشت را در یک لحظه پیمود. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مهدی رضایی راوی: رزمنده دلاور مسعود تاج آبادی 📚 کتاب "تیپ ۸۳" ص ۱۰۷ 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
17.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زیارت عاشورا را با صدای حاج قاسم سلیمانی بشنوید. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
هدایت شده از دفاع مقدس
صادق_آهنگران_شب_است_و_سکوت_است_و.wma
964.8K
📢 صوت | حاج 🍀 شب است و سکوت است و ماه است و من 🌸 فغان و غم و اشک و آه است و من 🌼 شب و خلوت و بُغضِ نشکُفته‌ام 🌿 شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌗 شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم و اشک و آه است و من شب و خلوت و بغض نشکفته‌ام شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام شب و ناله‌های نهان در گلو شب و ماندن استخوان در گلو من امشب خبر می‌کنم درد را که آتش زند این دل سرد را بگو بشکفد بغض پنهان من که گل سر زند از گریبان من مرا کشت خاموشی ناله‌ها دریغ از فراموشی لاله‌ها کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟ کجایند مردان بی‌ادّعا؟ کجایند شور‌آفرینان عشق؟ علمدارمردان میدان عشق... همانان که از وادی دیگرند همانان که گمنام و نام‌آورند هلا، پیر هشیار درد آشنا! بریز از می صبر، در جام ما من از شرمساران روی توام ز دُردی‌کشان سبوی توام غرورم نمی‌خواست این‌سان مرا پریشان و سردرگریبان مرا غرورم نمی‌دید این روز را چنان ناله‌های جگر‌سوز را غرورم برای خدا بود و عشق پل محکمی بین ما بود و عشق نه، این دل سزاوار ماندن نبود سزاوار ماندن، دل من نبود من از انتهای جنون آمدم من از زیر باران خون آمدم از آن‌جا که پرواز یعنی خدا سرانجام و آغاز یعنی خدا هلا، دین‌فروشان دنیا‌پرست! سکوت شما پشت ما را شکست چرا ره نبستید بر دشنه‌ها؟ ندادید آبی به لب تشنه‌ها؟ نرفتید گامی به فرمان عشق نبردید راهی به میدان عشق اگر داغ دین بر جبین می‌زنید چرا دشنه بر پشت دین می‌زنید؟ خموشید و آتش به جان می‌زنید زبونید و زخم زبان می‌زنید کنون صبر باید بر این داغ‌ها که پر گل شود کوچه‌ها، باغ‌ها ─ َ 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
صادق_آهنگران_شب_است_و_سکوت_است_و.wma
964.8K
📢 صوت | حاج 🍀 شب است و سکوت است و ماه است و من 🌸 فغان و غم و اشک و آه است و من 🌼 شب و خلوت و بُغضِ نشکُفته‌ام 🌿 شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk