خوشا شیراز و وضعِ بیمثالش
خداوندا نگه دار از زَوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمرِ خضر میبخشد زلالش
میانِ جعفرآباد و مُصَلّا
عبیرآمیز میآید شِمالش
به شیراز آی و فیضِ روحِ قدسی
بجوی از مردمِ صاحب کمالش
که نامِ قند مصری برد آنجا؟
که شیرینان ندادند اِنفِعالش
صبا زان لولیِ شنگولِ سرمست
چه داری آگهی؟ چون است حالش؟
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیرِ مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو میترسیدی از هجر
نکردی شُکرِ ایامِ وصالش؟
#شعر #حافظ #شیراز #روز_شیراز
15اردیبهشت روز شیراز
مردِ خدا و عاشقِ قرآنمان رفت
پرواز کرد از بین ما تا آسمان رفت
آتش فتاده در میانِ جانِ ملّت
از این تنِ زخمی دوباره جانمان رفت
یکبار در هجرانِ جانِ حاج قاسم
یکبارِ دیگر در غمِ یارانمان رفت
باور نمی کردم فراقِ عاشقان را
یک یاور دیگر از این دورانمان رفت
یاری که در راهِ ولایت کرد خدمت
با شاهدانِ پاک و جاویدانمان رفت
روحِ شهیدان رفت تا عرش الهی
با همرهانِ مکتب و ایمانمان رفت
قالوا بلی' آیینه ی اعمالشان شد
این جانشان تا محضر جانانمان رفت
#محمدصادق_ربانی #شعر #شهید_جمهور
📜
امشب می درد آسمان بی غش باد
در خرمن صبح این شب ما آتش باد
خورشید اگر ز رشک امشب سوزد
نوروز جهان تویی که روزت خوش باد
شبتون در پناه حق🌙
#شعر #فصیحی_هروی
ای عمر تو در خدمت اسلام، تمام
همسایهٔ دیوار به دیوارِ امام!
آنان که به پابوسِ رضا میآیند
گویند سلام بر تو، در «دارِ سلام»
#محمدجواد_غفورزاده #شعر #شهید_جمهور
ای هـوای گـریـه در بــاران بــگـو کـی مـیـرسـی
ای به جانت جانِ من قربان بگـو کـی مـیـرسـی
خـلـقـتِ عـالم شگفـت اسـت یـا خـمِ ابـروی تـو
ای بــرای عـاقـلان بُــرهان بــگـو کـی مـیـرسـی
روی زیـبـای تــو از زیــبــا رخـان دل مـی بـــرد
ای مـریـدت یـوسـفِ کنعـان بگـو کی مـیـرسـی
در هـوای چـشـمِ مستـت میرسد جانـم بـه لـب
ای تـو جـانِ این تنِ بی جان بگو کی مـیـرسـی
دردِ مــن بـا دیــدنِ روی تــو درمـان مــیـشــود
ای طـبـیـبِ دردِ بـی درمـان بـگو کی مـیـرسـی
در کـجـا جـویــم شــرابِ نـاب چـشـمـان تــو را
ای شــرابِ جــام ســرمـسـتـان بگو کی میرسی
در خـیـالــم بــا دوچـشـمانت نــظـر بـازی کـنـم
ای درونِ قـلـبِ مـن پـنـهان بـگو کـی مـیـرسـی
در کـجـا جـویـم تـو را ای آشــنـای بـی نــشــان
ای تـو را مـن دست بر دامان بگو کی میـرسـی
تا ســرت باشـد سلامت حـضـرت والای عـشـق
ای بـرایـت مـن بـلا گـردان بـگـو کـی مـیـرسـی
نـیـمـه جــانی مـانـده در شـوقِ قـدم های تـوام
ای به شوقت دیده ام گریان بگو کی مـیـرسـی
مـــن تــمــنــا مـی کــنــم امــا نـمــی آیـی چــرا
ای مــرا از دوری ات تـرسـان بگو کی مـیـرسـی
هـر چـه مـیـگـیـری بگیر اما دل از دستم نگـیـر
ای خــریـدارِ مــنِ ارزان بــگــو کــی مـیــرســی
مـن به مـردن راضی ام اصلا تو جانم را بـگـیـر
ای تـو را من گوش بر فرمان بـگو کی مـیرسـی
ای به شوق وصل کویت بی سر و سامان امین
ای بـرای مــن سـر و سـامان بگـو کـی مـیرسـی
#امین_خلیل_زاده #شعر #ارسالی_مخاطب #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
کبوترانه بیا در هوا پری بزنیم
به آستان بلند وفا سری بزنیم
بیا به خانۀ فیض جواد اهلالبیت
به این امید که در وا کند، دری بزنیم
سفر کنیم به پابوس چشمۀ خورشید
نفس در آینۀ ذرهپروری بزنیم
به شوق زمزم او تشنگی به دست آریم
ز کوثر کرمش نیز ساغری بزنیم
به پیشگاه گل زود پرپر زهرا
ز اشک دیده گلاب معطری بزنیم
به آستانۀ بابالمراد آن معصوم
سرشک عاطفه از دیدۀ تری بزنیم
صدای زمزمه آمد، چه میشود آبی
بر آتش دلِ سوزانِ مادری بزنیم
به بوی آن که شود سایهبان پیکر ماه
گلی به گوشۀ بال کبوتری بزنیم
#محمدجواد_غفورزاده #شعر #امام_جواد #شهادت_امام_جواد
🏴شهادت حضرت جواد الائمه سلام الله علیه بر عموم اهل ایمان تسلیت باد
ای شوق بی کرانۀ شب های جمعه ام
تنهاترین بهانۀ شب های جمعه ام
از لطف آفتاب نگاهت هنوز هم
گرم است آشیانۀ شب های جمعه ام
هر هفته التماس تو را دارم از خدا
با نالۀ شبانۀ شب های جمعه ام
سنگینی گناه مرا می کشد به دوش
دریای عفو شانۀ شب های جمعه ام
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
نجوای عاشقانۀ شب های جمعه ام
در کربلا؟ مدینه؟ کجا گریه می کنی
آقای بی نشانۀ شب های جمعه ام
انگار بی مقدمه کرب و بلاییم
وقتی گدای خانۀ شب های جمعه ام
از سفرۀ حسین بلندم نکن که من
محتاج آب و دانۀ شب های جمعه ام
#شعر #امام_زمان #امام_حسین
چقدر خاطره از رنجهای قافله داری
گمان کنم که به پایت هنوز آبله داری
اگر به هلهله سر بردهاند از تو در آن دشت
ولی هنوز صبوری، هنوز حوصله داری
تویی که کودکیَات را به پای نیزه دویدی
تویی که تا سر نی یک نگاه فاصله داری
پی که میرود آن دل، دل شکسته و خونت
به شوق کیست که دستی به دست سلسله داری؟!
هنوز تیر سه شعبه نرفته است ز یادت
هنوز دلهره از خندههای حرمله داری
به شور و شوق کشیدی به بر هر آنچه بلا را
که گفته است که از درد و داغها گله داری...
#حسن_زرنقی #شهادت_امام_محمدباقر #امام_محمدباقر #شعر
شهادت امام محمدباقر (علیه السلام) خدمت شما تسلیت میگوییم
بر خط شده ارتش خدایی
صف بسته سپاه کربلایی
لعنت به تو شمر صهیونیستی
یا بر تو یزید مو طلایی
#مهتا_صانعی #شعر #مرگ_بر_اسرائیل #مرگ_بر_آمریکا
📜
به نال ای دل که دیگر ماتم آمد
بگری ای دیده ایام غم آمد
گل غم سرزد از باغ مصیبت
جهان را تازه شد داغ مصیبت
جهان گردید از ماتم دگرگون
لباس تعزیت پوشیده گردون
ز باغ غصه کوه از پا فتاده
زمین را لرزه بر اعضا فتاده
فلک تیغ ملامت بر کشیده
ز ماه نو الف بر سر شیده
ازین غم آفتاب از قصر افلاک
فکنده خویش را چون سایه بر خاک
عروس مه گسسته موی خود را
خراشیده به ناخن روی خود را
خروش بحر از گردون گذشته
سرشک ابر از جیحون گذشته
تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری
به بار از دیده هر اشگی که داری
که روز ماتم آل رسول است
عزای گلبن باغ بتول است
عزای سید دنیا و دین است
عزای سبط خیرالمرسلین است
عزای شاه مظلومان حسین است
که ذاتش عین نور و نور عین است
دمی کز دست چرخ فتنه پرداز
ز پا افتاد آن سرو سرافراز
غبار از عرصهٔ غبرا برآمد
غریو از گنبد خضرا برآمد
ملایک بیخود از گردون فتادند
میان کشتگان در خون فتادند
مسلمانان خروش از جان برآرید
محبان از جگر افغان برآرید
درین ماتم بسوز و درد باشید
به اشگ سرخ و رنگ زرد باشید
بسان غنچه دلها چاک سازید
چو نرگس دیدهها نمناک سازید
ز خون دیده در جیحون نشینید
چو شاخ ارغوان در خون نشینید
به ماتم بیخ عیش از جان برآرید
به زاری تخم غم در دل بکارید
که در دل این زمان تخم ملامت
برشادی دهد روز قیامت
خداوندا به حق آل حیدر
به حق عترت پاک پیامبر
که سوی محتشم چشم عطا کن
شفیعش را شهید کربلا کن
#شعر #محتشم_کاشانی #امام_حسین #محرم
6تیر روز بزرگداشت محتشم کاشانی
دیر آمد و زود برفت و ما را بگذاشت
آری سر ما مگر ازین بیش نذاشت
یار از بر ما رفت و کم انگاشت مرا
زین به نظری کند دلم می پنداشت
#شعر #حکیم_نزاری
📜
نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی
در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟
گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
دل در آن چاه زنخ مرد و به مویی کارش
بر نمیآوری، ای یوسف از آن چاه چرا؟
نیکخواه توام و روی تو، دلخواه من است
میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
پادشاه منی و من، ز گدایان توام
از گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟
در ازل، خواند به خود حضرت تو سلمان را
«حاش لله» که بود، رانده درگاه چرا؟
#سلمان_ساوجی #شعر