eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 زمانے ڪہ اعزام شدہ بود سوریہ ؛ مراقب چشماش بود میخواست با چشمانش امام زمان(عج) رو ببینہ . . 🍃 ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 💔 اينجوری‌ تمومش‌ كن‌ دورت‌ بگردم‌ :) ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌻 #سلام_بر_ابراهیم 🌻 برخورد با دزد راوے : عباس هادے نشستہ بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايے ا
🌻 🌻 شروع جنگ 1️⃣ راوے : تقے مسگرها صبح روز دوشنبہ سے و يكم شهريور 1359 بود. ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشے بودند. سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يڪ ماشين تداركات ميرہ كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرسيد: خبريہ؟! گفتم: ممكنہ دوبارہ درگیرے بشہ. جواب داد: باشہ اگر شد من هم مييام. ظهر همان روز با حملہ هواپيماهاے عراق جنگ شروع شد. همہ در خيابان بہ سمت آسمان نگاہ مے كردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشڪرے با يڪ جيپ آهو، پر از وسايل تدارڪاتے آمد. علے خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگہ اثاث كشے نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونہ جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختے بسيار و عبور از چندين جادہ خاڪے رسيديم سرپل ذهاب. هيچكس نمے توانست آنچہ را مے بيند باور كند. مردم دستہ دستہ از شهر فرار مے كردند.از داخل شهر صداے انفجار گلولہ هاے توپ و خمپارہ شنيدہ مے شد. ماندہ بوديم چہ كنيم. در ورودے شهر از يڪ گردنہ رد شديم. از دور بچہ هاے سپاہ را ديديم كہ دست تكان مے دادند! گفتم: قاسم، بچہ ها اشارہ مے كنند كہ سريعتر بياييد! يكدفعہ ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. از پشت تپہ تانكهاے عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليڪ مے كردند. چند گلولہ بہ اطراف ماشين اصابت كرد. ولے خدا را شكر بہ خير گذشت. از گردنہ رد شديم. يكي از بچہ هاے سپاہ جلو آمد و گفت: شما كے هستيد!؟ من مرتب اشارہ مے كردم كہ نياييد، اما شما گاز مے داديد! قاسم پرسيد: اينجا چہ خبرہ؟ فرماندہ كيہ؟! آن رزمندہ هم جواب داد: آقاي بروجردے تو شهر پيش بچہ هاست. امروز صبح عراقے ها بيشتر شهر را گرفتہ بودند. اما با حملہ بچہ ها عقب رفتند. حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يڪ جاے امن ماشين را پارڪ كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت نماز خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چے بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشہ از خدا مے خواستم كہ وقتے با دشمنان اسلام و انقلاب مے جنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعہ از خدا خواستم كہ شهادت رو نصيبم كنہ! ديگہ تحمل دنيا رو ندارم! ابراهيم خيلے دقيق بہ حرفهاے او گوش مے كرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردے، ايشان از قبل قاسم را مے شناخت. خيلي خوشحال شد. بعد از كمے صحبت، جایے را بہ ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرماندہ ندارند. قاسم جان، برو ببين میتونے اونها رو بیارے تو شهر. با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همہ مسلح و آمادہ، ولے خيلے ترسيدہ بودند. اصلاً آمادگے چنين حملہ اے را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع بہ صحبت كردند. طورے با آنها حرف زدند كہ خيلي از آنها غیرتے شدند. آخر صحبتها هم گفتند: هر كے مَردہ و غيرت دارہ و نمے خواد دست اين بعثے ها بہ ناموسش برسہ با ما بياد. سخنان آنها باعث شد كہ تقريباً همہ سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم بہ سنگربندے. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم. قاسم هم منطقہ خوبے را پيدا كرد و نشان داد. توپها را بہ آنجا انتقال دادند و شروع بہ شليڪ ڪردند. با شليڪ چند گلولہ توپ، تانكهاے عراقے عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچہ هاے ما خيلے روحيہ گرفتند. غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانہ اے را بہ عنوان مقر انتخاب كرد كہ بہ سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد بہ من گفت: برو بہ ابراهيم بگو بيا دعاے توسل بخوانيم. شب چهارشنبہ بود. من راہ افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشدہ بودم كہ يك گلولہ خمپارہ جلوے درب همان خانہ منفجر شد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كہ صداے انفجار را شنيدہ بود سريع بہ طرف ما آمد. وارد اتاق شديم. چیزے كہ مے ديديم باورمان نمے شد. يك تركش بہ اندازہ دانہ عدس از پنجرہ رد شدہ و بہ سينہ قاسم خوردہ بود. قاسم در حال نماز بہ آرزويش رسيد! محمد بروجردے با شنيدن اين خبر خيلے ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاے توسل را خوانديم. ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 💜 بوے سجادہ خونین علے ع می‌آید ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 🌼 🍃تولد آقا رسول بود و همہ سر مزارش دور هم جمع شدہ بودیم... یڪ دفعہ خود آقا رسول اومد و ڪیڪ ها رو بہ همہ تعارف ڪرد... انقدر زیبا شدہ بود ڪہ محو و خیرہ شدہ بودم..بعد از یڪ مدت گفت ڪار دارم و رفت...🚶🏻‍♂ ما هم رفتیم چیذر،امامزادہ علے اڪبر (ع)... یهو چشمم خورد بہ آقا رسول! دیدم ڪنار مزار محمدرضا سجادہ پهن ڪردہ و دارہ نماز میخونہ... بر اساس خواب یڪے از دوستداران شهید ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 🍁 سورہ ضحے، آیہ. 5: وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ بزودے پروردگارت آنقدر بہ تو عطا خواهد ڪرد ڪہ راضے و خشنود شوے ... ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ اگر روزے آمدے ڪہ من نبودم بدان ڪہ خیلے این لحظہ را آرزو مے ڪردم... 💔✨ اللهم عجل لولیڪ الفرج ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان و همراهان عزیز طاعات و عباداتتون مورد قبول حق این شبهاے عزیزدعا براے ظهور و سلامتے مهدے موعود (عج) و سلامتے و طول عمر رهبر (مدظلہ العالی) فراموش نڪنید گوشہ و ڪنار دعاهاتون خادم هاے ڪانال و من حقیر رو هم دعا ڪنید... ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 🔅 شرڪت در ختم قرآن براے فرج صفحه:532 ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜 💜 . راهے بہ سوے ملڪوت هم اگر باشد آن راہ ست ... . . . 🖤 تهدّمت واللہ ارڪان الهدے 🖤 ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 🌼 در رہ منزل لیلے ڪ خطر هاست در آن شرط اول قدم آن است ڪ مجنون باشی✨🪴 ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😱 پس ڪہ اینطوریاست 😱 بلہ ! 👈 بہ دین و مذهب ڪہ میرسہ ، میگن پول رو بدین فقرا ، جشن محفلے ها رو مسخرہ میڪنن و فقرا رو واجب تر میدونن 👆 اما بہ خودشون ڪہ میرسہ براے سگهاشون مراسم ازدواج با سرویس طلا برگزار میڪنن و فقرا فراموش میشن ❌ حتے عرب جاهلے هم باندازہ شما جاهل و عقب موندہ نبود ❌ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌻 #سلام_بر_ابراهیم 🌻 شروع جنگ 1️⃣ راوے : تقے مسگرها صبح روز دوشنبہ سے و يكم شهريور 1359 بود. ابرا
🌻 🌻 شروع جنگ 2️⃣ راوے : تقے مسگر ها فردا جنازہ قاسم را بہ سمت تهران راهے كرديم. روز بعد رفتيم مقر فرماندهے. بہ ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات باشيد. بعد يڪ مدرسہ را كہ تقريباً پر از مهمات بود بہ ما تحويل دادند. يڪ روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج كردند. ابراهيم بہ شوخے مے گفت: بچہ ها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگہ خمپارہ بياد، هيچے از ما نمے مونہ! وقتے انبار مهمات تخليہ شد، بہ سمت خط مقدم درگیرے رفتيم. سنگرها در غرب سرپل ذهاب تشكيل شدہ بود. چند تن از فرماندهان دورہ ديدہ نظير اصغر وصالے و علے قربانے مسئول نیروهاے رزمندہ شدہ بودند. آنها در منطقہ پاوہ گروہ چريكے بہ نام دستمال سرخها داشتند. حالا با همان نيروها بہ سرپل آمدہ بودند. داخل شهر گشتے زديم. چند نفر از رفقا را پيدا كرديم. محمد شاهرودے، مجيد فريدوند و... با هم رفتيم بہ سمت محل درگیرے با نیروهاے عراقے. در سنگر بالاے تپہ، فرماندہ نيروها بہ ما گفت: تپہ مقابل محل درگیرے ما با نیروهاے عراقي است. از تپہ هاے بعدے هم عراقے ها قرار دارند. چند دقيقہ بعد، از دور يك سرباز عراقے ديدہ شد. همہ رزمندہ ها شروع بہ شليڪ كردند. ابراهيم داد زد: چيكار مے كنيد! شما كہ گلولہ ها رو تموم كرديد! بچہ ها همہ ساكت شدند. ابراهيم كہ مدتے در كردستان بود و آموزشهاے نظامے را بہ خوبے فرا گرفتہ بود گفت: صبر كنيد دشمن خوب بہ شما نزديڪ بشہ، بعد شليڪ كنيد. در همين حين عراقے ها از پايين تپہ، شروع بہ شليڪ كردند. گلولہ هاے آرپيجے و خمپارہ مرتب بہ سمت ما شليڪ مے شد. بعد هم بہ سوے سنگر هاے ما حركت كردند. رزمندہ هايے كہ براے اولين بار اسلحہ بہ دست مے گرفتند با ديدن اين صحنہ بہ سمت سنگر هاے عقب دويدند. خيلے ترسيدہ بوديم. فرماندہ داد زد: صبركنيد. نترسيد! لحظاتے بعد صداے شليڪ عراقے ها كمتر شد. نگاهے بہ بيرون سنگر انداختم. عراقے ها خوب بہ سنگر هاے ما نزديڪ شدہ بودند. يكدفعہ ابراهيم بہ همراہ چند نفر از دوستان بہ سمت عراقس ها حملہ كردند! آنها در حالے كہ از سنگر بيرون مے دويدند فرياد زدند: اللہ اكبر شايد چند دقيقہ اے نگذشت كہ چندين عراقے كشتہ و مجروح شدند. يازدہ نفر از عراقے ها توسط ابراهيم و دوستانش بہ اسارت درآمدند . بقيہ هم فرار كردند. ابراهيم سريع آنها را بہ طرف داخل شهر حركت داد. تمام بچہ ها از اين حركت ابراهيم روحيہ گرفتند. چند نفر مرتب از اسرا عكس مي انداختند. بعضے ها هم با ابراهيم عكس يادگارے مے گرفتند! ساعتے بعد وارد شهر سرپل شديم. آنجا بود كہ خبر دادند: چون راہ بستہ بودہ، پيكر قاسم هنوز در پادگان ماندہ. ما هم حركت كرديم و در روز پنجم جنگ بہ همراہ پيكر قاسم و با اتومبيل خودش بہ تهران آمديم. در تهران تشييع جنازہ باشكوهے برگزار شد و اولين شهيد دفاع مقدس در محل، تشييع شد. جمعيت بسيار زیادے هم آمدہ بودند. علے خرّمدل فرياد ميزد : فرماندہ شهيدم راهت ادامہ دارد. ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 💜 حالا ڪہ علی‌علیست بر لب ما را بہ علے ببخش یارب🖤 ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 🌼 ساعت هشت شب از دانشگاہ می‌آمد و سریع لباسش را عوض می‌ڪرد تا خودش را بہ باشگاہ برساند و ساعت دوازدہ شب بہ خانہ باز می‌گشت.آن قدر خستہ بود ڪہ ڪولہ پشتی‌اش را روے زمین می‌ڪشاند و همان جا روے زمین دراز می‌ڪشید و می‌خوابید،تا براے فردا آمادگے داشتہ باشد ڪہ بہ باشگاہ برود.براے ڪارهایش برنامہ ریزے داشت ڪ هدفش را تعریف ڪردہ بود.دو سال سختے هاے دورہ آموزشے و باشگاہ رفتن را بہ جان خریدہ بود تا خودش را براے سربازے امام زمان(عج)آمادہ ڪند،می‌گفت سرباز آقا باید سالم باشد و بدنے قوے داشتہ باشد. وقتے آقا ظهور ڪند براے سپاهش بهترین ها را انتخاب می‌ڪند.من هم باید بہ آن درجہ برسم‌،اعتقادش این بود...🌷☘ نقل از مادر بزرگوار شهید ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈ ☘️ @dehghan_amiri20 ☘️ ┈•••••✾•••🌿🌸🌿•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا