eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
2.9هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧 🌧 ختم قرآن براے تعجیل در ظہور بہ نیابت از: شہید محمدرضا دهقان‌ امیرے صفحہ : 41 ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈ @dehghan_amiri20 ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ از من سؤال شد: « امام‌زمان غایب است یعنے چہ؟ » گفتم: « غایب؟ ڪدام غایب؟ آیا بچہ اے ڪہ دست پدرش را رها ڪردہ و گم شدہ ، مے گوید پدرم گم شدہ؟ » ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈ @dehghan_amiri20 ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 💔 مرتضے امینے تبار؛ بازیگر رخم ڪاری: مے خوان بہ من بگن تو رفتے گفتے حــــســــیــــــن ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈ @dehghan_amiri20 ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 آیت اللہ بہجت(ره): هرشب در عواملے از برزخ مے رویم ڪہ هیچ اختیارش دست ما نیست... با این همہ، این گونہ از مرگ غافل هستیم! ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈ @dehghan_amiri20 ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💎 #قصہ_ننہ_علے 💎 فصل چہارم : تولد یڪ پروانہ قسمت هفتم روزهاے باردارے به‌سختے مے گذشت. بے بے خانم د
💎 💎 فصل چہارم : تولد یڪ پروانہ قسمت هشتم عید سال 46 بود و مردم مشغول عید دیدنے. بعد از شام دردهاے زایمانم شروع شد و بہ خودم پیچیدم. چند وقت پیش یڪ بستہ گل گاو زبان براے مریم بردم و گفتم: «هروقت رجب رو فرستادم دنبال این بستہ، وقت زایمانم رسیدہ؛ فورے خودت رو برسون.» آن شب رجب سر ڪار نرفتہ بود. گفتم: «برو بہ مریم خانوم بگو گل گاو زبون زهرا رو بدہ.» گفت: «گل گاو زبون؟! مے خواے چی‌ڪار این موقع شب؟!» حال خراب من را مے دید و افتادہ بود سر لج و یڪے بہ دو ڪردن. گفتم: «نپرس رجب! فقط برو ڪہ دارم مے میرم!» رجب تا پیغامم را رساند، مریم فورے آمادہ شد. زنے ڪہ جرئت نمے ڪرد نزدیڪ شوهرش شود، آن شب به‌خاطر من سر تا پاے آقاے ترابے را ماچ و بوسہ ڪرد تا اجازہ بدهد شب را ڪنار من بماند. رجب و وجیہ اللہ رفتند دنبال قابلہ. هر لحظہ حالم بدتر می‌شد. فہمیدم تا قابلہ خودش را برساند، ڪار تمام است. مریم آب گرم و حولہ تمیز آمادہ ڪرد. از شدت درد بہ دستان مریم چنگ مے انداختم. بندہ خدا صدایش درنمے آمد. یا زهرا (علیہا‌السلام) گفتم و از حال رفتم. علے، سحر دهمین روز از فروردین 46 بہ دنیا آمد. بند ناف دور گردنش پیچیدہ بود؛ صدایش درنمےآمد! چشم ڪہ باز ڪردم، در آغوش مریم بود. بند ناف را از دور گردنش باز ڪرد و با یڪے دو ضربہ گریہ اش را درآورد. ذوق‌زدہ شدہ بود و قربان‌صدقہ علے می‌رفت. بی‌حال گفتم: «ناف... نافش رو ببُر.» - چہ جورے زهرا؟! من فقط بلدم ناف گوسفند رو ببرم! تو دهات یہ وجب مے ذاشتیم و قیچے مے ڪردیم. - هر جور ڪہ بلدے ببر. ناف علے را قیچے ڪرد و درد دوبارہ در جانم پیچید؛ از حال رفتم. روایت زندگے زهرا همایونی: مادر شہیدان امیر و علے شاہ آبادے ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈ @dehghan_amiri20 ┈•••••✾•••❀🖤❀•••✾•••••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا