🌼🍂بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ...
- تو که میتونی بنویسی، وقتت رو حرومِ روزمره نکن.
- خب چیکار کنم؟
- بیا زندگینامه ی شهدا رو بنویس!
- شهدا نویسنده زیاد دارن.
- نه بابا! آقارسول چند وقته شهید شده؟ یا آقا محمودرضا! هیچی راجع بهشون نیست.
می دونی من چقدر تلاش میکنم تا راجع به آقارسول بیشتر بدونم؟ بیا من ارتباط می گیرم با رفقای آقا رسول، تو فقط شروع کن. اگر هم معذبی، من سر مصاحبه ها میام!
🌸با کمک محمدرضا شروع کردم اما یه سنگی افتاد جلو پام و کار متوقف شد.
برای شکایت رفتم مزار آقارسول. وقتی ناراحتی منو دید، گفت: "پاشو! تو هم بالاخره یه روزی به درد شهدا میخوری."
دقیقا پنج ماه بعد به درد خوردم! نه به درد آقارسول یا آقامحمودرضا. به درد آقامحمدرضا. شدم روایتگر برادرم...
#بهنقلاز_خواهرِ_بزرگوارِ_شهید✨
#شہید_محمدرضا_دهقان_امیرے🌷🕊
💜🌾|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خاطره...
محمدرصا هشت ساله بود که پدر بستری شد بیمارستان.🚨
مادر مارا دور هم جمع کرد تا ختم صلوات بگیریم برای سلامتی پدر. سهم محمدرضا هم هزار صلوات بود. تسبیح 📿را برداشت و شروع کرد.
پنج دقیقه⏰ نگذشته بود که گفت: تموم شد!😳فرستادم.
زنگ بزنید بیمارستان اگه هنوز خوب نشده، باز بفرسم.
تعجب کردیم :چطوری انقدر زود فرستادی؟🤔
جلوی ما بفرست ببینیم!
گفت: فرستادم دیگه اینجوری: یه صلوات، دو صلوات، سه صلوات،...😐😄
کلا استعداد داشت در کاشتن لبخند بر لب دیگران!!!☺️
#بهنقلاز_خواهرِ_بزرگوارِ_شهید🌸
💌🍃°| @dehghan_amiri20
🍃بسم الرب الشهداء و الصدیقین🍃
🎈✨| #تفریحات_شهید_دهقانامیری🕊
دوسال پیش باهم رفته بودیم بهشت زهرا، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانههایش با شهدا، تمیز کردن سنگهاے مزار و چیدن گل روی آن بود.
رسیدیم به مزار شهید محرم ترک،
رفت نشست کنار مزار و گفت: "سریع اینجا از من عکس بنداز!! "
با تعجب گفتم : "چرا اینجا؟ پاشو کنار آقارسول ازت عکس بگیرم! "
گفت :" نه! شهید ترک کلید فتح شهداے ایران توے سوریهست! آقارسول و آقامحمودرضا هم اینجا عکس دارن! ازم عکس بنداز که بعد از شهادتم پخش کنے..." عکس انداختم اما به او خندیدم و گفتم: اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران شهید بودند!!
گاهی فکر مےکنم چقدر لحظه پروازش را دور مےدیدم.
حالا سه شهید کنار مزار محرم ترک عکس دارند...
#خـاطـره📝✨
#شهید_محمدرضادهقانامیرے 🌷🕊
#بهنقلاز_خواهرِ_بزرگوارِ_شهید🌸
💌🍃|• @dehgan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
💕🍃شهید محمدرضا دهقانامیرے😍😇🌈
🦋🍃|بِسْمِ رَبِّ الْشُّهَداء...
#شـہودِ_عـشق♥️✌️
🌾🌈از آنجایی که اختلاف سنی من و محمدرضا زیاد نبود جدای از فضای خواهر و برادری, فضای بین ما فضایی حمایتگرانه بود. از دوران کودکی تا بزرگسالی هر جا من نیاز به کمک داشتم محمدرضا واقعا کم نمیگذاشت و این موضوع دو طرفه بود و چون اختلاف سنی ما کم بود خیلی همدیگر را درک میکردیم.
دو سال قبل از شهادت محمدرضا که هنوز آموزشهای نظامی شروع نشده بود سر مزار شهید جهانآرا بودیم و محمدرضا عادت داشت روی مزار شهدا را با گل تزئین کند. در همین حین من در حال فیلمبرداری از محمدرضا بودم. به من گفت این فیلمها را بعد از شهادتم پخشکن. من هم مثل همیشه شروع به خندیدن کردم و به او گفتم «حالا کو تا شهادت یک چیزی بگو اندازهات باشه». در همین حین به او گفتم «حالا قرار است کجا شهید بشی»، گفت «دمشق»، گفتم «تو بروی دمشق دمشق کجا میره؟ یک چیزی بگو واقعا بشه». گفت «اگر دمشق نشد حلب شهید میشوم». همان موقع این صحبتها به نظرم شوخی آمد الان وقتی به شوخیهای محمدرضا نگاه میکنم میبینم یا میدانسته و این حرفها را میزده و یا خدا شوخیهایش را خریده است...
#بهنقلاز_خواهرِ_بزرگوارِ_شهید🌸🌱
🌺🍃|• @dehghan_amiri20