eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌟پسرک فلافل فروش 🌟
🌟پسرک فلافل فروش 🌟 « زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذولفقاری » 🌸 روزگار جوانی 🌸 🌺 @Dehghan_amiri20 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣🍃نـوجـوانِ آرپـیـجـی‌زن در والـفـجـر ۸ 🎥🌸بـه روایـتِ حـاج حـسـیـن یـکـتـا #بـرشـی_از_شـب‌هـای_بـلـه‌بـرون #قـسـمـت_سـوم 📻۱۳۹۷\۱۲\۱۶ 💚💫•••| @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
❤️🌷 #شـهـیـد_عـبـاس_بـابـایـی
🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸 💚🌸💚🌸💚🌸💚 🌸💚🌸💚🌸 💚🌸💚 🌸💚 ❣🍃بـِـسْـمِ رَبِّ الْـشُّـهَـداءِ وَالْـصِّـدّیـقـیـنْ🍃❣ 💌✏️آرامــــــــش بــــــا قــــــــ❤️ــــرآن... یـکـی از دوسـتـانِ بـابـایـی، او و هـمـسـرش را بـه مـیـهـمـانـی دعـوت مـی‌کـنـد و بـا تـوجـه بـه شـنـاخـت و روحـیـاتِ او بـه دروغ مـی‌گـویـد کـه مـیـهـمـانـی سـاده و مـخـتـصـر اسـت، درحـالـی کـه آن مـیـهـمـانـی بـه مـنـاسـبـت سـالـگـرد ازدواجِ مـیـزبـان فـراهـم شـده بـود. هـمـسـرِ بـابـایـی نـقـل مـی‌کـنـد:« پـس از ورود بـه مـجـلـس و مـشـاهـده‌ی وضـعِ زنـنـده‌ی حـاکـم بـر آن، یـک لـحـظـه عـبـاس را دیـدم کـه صـورتـش سـرخ شـده بـود. او کـم کـم تـحـمـلِ خـود را از دسـت داد و بـا عـذرخـواهـی از دوسـتـش، مـجـلـس را تـرک و بـه طـرف خـانـه حـرکـت کـردیـم. وقـتـی وارد خـانـه شـدیـم، بـغـضِ عـبـاس تـرکـیـد و دائـم خـود را سـرزنـش مـی‌کـرد. بـعـد از چـنـد لـحـظـه وضـو گـرفـت و شـروع بـه خـوانـدنِ قـرآن کـرد. بـا گـریـه قـرآن مـی‌خـوانـد. نـاراحـت بـود کـه چـرا در آن مـیـهـمـانـی شـرکـت کـرده و بـا خـوانـدنِ قـرآن مـی‌خـواسـت قـلـب و روحِ خـود را آرام کـنـد و تـسـلـی بـخـشـد ». ❤️🕊 🌹💫•••| @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
❤️🍃بـسـم رب الـشـهـداء والـصـدیـقـیـن 💌✨جـامـعـه‌ای کـه در آن گـروهـی سـیـر گـروهـی گـرسـنـه بـاش
❤️🍃بـسـم رب الـشـهـداء والـصـدیـقـیـن 💌✨مـا در زیـرِ بـارِ سـخـتـی‌هـا و مـشـکـلات و دشـواری‌هـا قـد خـم نـمـی‌کـنـیـم. مـا راسـت‌قـامـتـان جـاودانـه‌ی تـاریـخ خـواهـیـم مـانـد. تـنـهـا مـوقـعـی سـرِ پـا نـیـسـتـیـم کـه یـا کـشـتـه شـویـم و یـا زخـم بـخـوریـم و بـه خـاک بـیـفـتـیـم و الاّ هـیـچ قـدرتـی پـشـتِ مـا را نـمـی‌تـوانـد خـم کـنـد... 🌸💫•••| @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💚🍃بـسـم رب الـشـهـداء والـصـدیـقـیـن 💌✨مـا بـایـد بـابِ تـوجـه خـطـا و اشـتـبـاه را بـه روی خـود ب
💚🍃بـسـم رب الـشـهـداء والـصـدیـقـیـن 💌✨اگـر وظـیـفـه‌ی خـود را بـدانـیـم راحـتـیـم و بـه وظـیـفـه‌ی خـود عـمـل مـی‌کـنـیـم هـرچـنـد اگـر وظـیـفـه‌ی مـا ایـن بـاشـد کـه بـا نـاراحـتـی‌هـا بـسـازیـم. 🌸💫•••| @dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🍃مستند `` از پارکوا تا حرم `` "شهید محمدرضا دهقان امیری"🕊به روایت مادر ... 🌷✨|• @dehghan_amiri20
🍃📽| ... مصاحبه تفصیلی خبرگزاری تسنیم با ✨🦋 👇🌱💜
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💠✨‍ #مثل_هیچکس #قسمت_دوم بلاخره دلم را به دریا زدم و دنبال اسمم گشتم. الف... ح... احمدی... احمدی ا
بعد از یک مکث کوتاه جلوی در، وارد دانشگاه شدم. و این آغازی بود برای آنچه که هرگز فکرش را هم نمیکردم... ترم اول هر روز صبح تا عصر کلاس داشتم. احساس میکردم فرق چندانی با دوران مدرسه ندارد فقط قید و بندهایش کمی متفاوت تر است. مثلا مثل دوران مدرسه جای نشستن روی نیمکت ها به ترتیب حروف الفبا مشخص نمی شد تا من مجبور باشم همیشه نیمکت اول یا دوم بنشینم و تمام کارها و شیطنت هایم لو برود. میتوانستم آزادانه ته کلاس باشم و کلاس و استاد را زیر نظر بگیرم. میتوانستم به بهانه ای نامشخص از کلاس بیرون بروم و احتیاج نبود حتما دستشویی رفتن را بهانه کنم و برای ترک کلاس اجازه بگیرم. چند هفته ای گذشت. کم کم با همکلاسی هایم آشنا شدم. اما هنوز انتخاب دوست برایم سخت بود. بچه ها از شهرهای مختلف با فرهنگ های متفاوت و عقاید گوناگون بودند. سه شنبه ها کلاس معارف داشتیم. نمیدانم احساسم چقدر درست بود اما هر جلسه که از کلاس میگذشت چند دستگی بین بچه ها بیشتر میشد. شاید دلیل این اتفاق به چالش کشیدن بچه ها توسط استاد بود. این اختلاف عقاید در روابط بچه ها هم بی تاثیر نبود. تقریبا اواخر ترم کل کلاس به سه دسته تقسیم شد؛ بچه مذهبی هایی که با قاطعیت از تفکرات مذهبی و سیاسی شان دفاع میکردند، بچه روشن فکرهایی که با جدیت و تندی با دسته ی اول مخالفت میکردند و گروه سوم هم چند نفری مثل من که سکوت میکردند و این وسط سرگردان بودند. پاسخ هیچ کدام از این دو دسته برایم قانع کننده نبود، همه شان گاهی درست میگفتند و گاهی هم کاملا بی منطق جواب های تندی به هم میدادند. دلم میخواست برای روشن شدن حقایق و سوالاتی که برایم پیش آمده بود جستجو کنم اما حجم زیاد درس های دانشگاه تمام وقتم را پر می کرد. از طرفی هرچه فکر میکردم هیچ فرد آشنا به چنین مسائلی را اطرافم نمی یافتم. میدانستم که اگر با پدر هم در میان بگذارم از پرداختن به این مسائل منع می شوم و تلاشم نتیجه ای نخواهد داشت. در خانه ی ما همیشه نسبت به مسائل دینی نوعی سکوت مبهم وجود داشت... ✍به قلم خانم فائزه ریاضی .... 💟|• @Dehghan_amiri20