eitaa logo
❲‌ژنرال بدون سایه❳
1.9هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
34 فایل
‹بِسمِ اللهِ‌قاصمِ‌الجَّبارینَ‌📻✨› . گر پدر نیست ... تفنگ پدری هست هنوز..👊🏽 ‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ • ارتباط‌با‌ادمین‌ڪانال↶ |‹ @Qasim120› تبلیغات،تبادل،کپی‌و..↶ |‹ @Qassem1_20
مشاهده در ایتا
دانلود
❲‌ژنرال بدون سایه❳
- 💕🌸 - ..🌸تَسـْـ🖇️ـکـٖین . . !🤍💕.. #پارت_سوم شهرزاد و سامیار با دیدن مهناز بلند شدند و با خوش رو
- 💕🌸 - ..🌸تَسـْـ🖇️ـکـٖین . . !🤍💕.. تاکسی گرفت و سوار شد و به سمت خونه جدید مادرجون و بابا روانه شد.. پنجره رو پایین کشید تا هوای تازه استشمام کنه و تنها چیزی که بدست آورد دود ماشن های ترافیک بود.. -اه گندش بزنن بعد مدتی به محله جدیدی که قبلا فقط یکبار برای دیدن خونه به اونجا رفته بود رسید -آقا مرسی چقد شد؟ بفرمایید خدافظ نگاهی به اطراف کرد محله زیبایی بود که در کوچه ای دلنشین قرار داشت که روبه روی اون فضا سبز بزرگی هم بود -خب خونه کجا بود؟ تو محله قدم میزد و بی توجه به اینکه کجا میره به در تک تک خونه ها نگاه میکرد که با برخورد محکم به چیزی که احساس کرد داغه دستش سوخت و روی زمین افتاد صداشو انداخت تو سرش و شروع کرد نرسیده، عربده زدن چرخ زد و با دیدن یه پسر بسیجیه یقه بسته که ظرف شله زردی که دستش بود حالا نیست و نابود شده ، صداش بلند شد.. -یارووو مگه کوری؟ جلوتو نگااا پسره که عین بیخیالی و با آرامش چشماشو دوخته بود به زمین خم شد و ظرف شله زرد و برداشت -معذرت میخام.. ولی شما منو ندیدید -خب تو که دیدی چرا صاف اومدی بعدم یه نگاه چپ چپ بهش انداخت و لباس هاشو تکوند به دست سرخ شدش نگاه کرد و اروم زمزمه کرد -آخ دستمم.. خو اون چشاتو از زمین بیار بالا که نخوری به من دمار منو در بیاری جوجه شیخ کمی جلو رفت و وقتی دید خونه رو پیدا نمیکنه برگشت سمت همون پسری که داشت شله زرد هارو از وسط خیابون برای گنجشک ها توی کناره های پارک میریخت و به مهنازی که عین جاخالی زل زده بهش، توجهی نمیکنه -خو چی بگم بهش همین الان با جیغ و دادم بنده خدا رو تیکه پاره کردم -اِهم.. عه چیزه آقا بدون اینکه سرش رو برگردونه پاسخ داد -بفرمایید -منزل آقای پیمانی کجاست؟ پسره با دست به انتهای کوچه اشاره کرد -آها ممنون به سمت همون جایی که بهش اشاره کرده بود رفت و دید در خونه بازه سرک کشید و بعد وارد خونه شد و به محض وارد شدن داد کشید -سلااااااااااامممم من برگشتمممم ولی کمی به حیاط خونه نگاه کرد.. چرا اصلا آشنا نبود این خونه؟ -یاخدا اینجا کجاس من اومدم پا تند کرد سمت در و خواست بیرون بره که یهو همون جوان رو توی چارچوب در دید و هینی کشید پسر جوان هم با دیدن اون چشماش گرد شد -واییی ببخشید اینجا خونه شماس؟ -منزل خودتونه -خونه ما؟ -نه اینجا منزل ماست که شما تشریف آوردید منزل آقای پیمانی کناری هستش -خاک به گورم مهناز هول هولکی از خونه بیرون رفت و نفس عمیقی کشید -نرسیده آبروم رف... پسر جوان بعد از رفتن مهناز خندید و در رو بست -مهدیار مادر جان کی بود جیغ کشید تو خونه سلام من اومدم؟ پسر جوان لبخندش عمیق تر شد -فکر میکنم همسایه جدیدمون.. اومده بود استقبال از ما! ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ ➜|..@Deldadeh_Sardar↫′ ‌