.
حدیثی از آقا امام رضا علیه السلام داریم که میفرمایند:
🌸 عطر زدن از اخلاق پیامبران است 🌸
پ.ن:
برای آقایون که همیشه و همه جا سفارش شده
اما نکته اش برای خانوم ها اینه که جلوی نامحرم نباید باشه☝️ و در دستورات دینی منع شده ! اما برای شوهرتون بسیار بسیار سفارش و تاکید شده ✅
❤️ @delbarkade
.
1.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#عاشقانه برای همسرم ...💌
❤️ @delbarkade
.
.
💗 ارتباط با خانواده همسر 👨👩👦👦
🎀وقتی نسبت به خانواده همسرتان رفتاری سرد و بیروح دارید، مستقیما در حال لطمه زدن به همسرتان هستید.
🎀خانواده همسرتان هرچه که باشند خانواده او بوده و او در کنار آنها احساس بهتری دارد. در مقابل رفتار گرم و صمیمی شما با خانواده همسرتان نشاندهنده عشق و علاقه شما به همسرتان است.
🎀بهتر است رفتار دوستانهای داشته باشید و مشکلاتتان با آنها را در طول زمان و با درایت حل کنید.
#خانواده_همسر
❤️ @delbarkade
.
♨️ چالش ♨️
⭕️ وقتتون بخیر و خوشی ان شاءالله..🌱
🔰 تجربیاتتون رو از دیدگاه خودتون در مورد ارتباط با خانواده ی همسر و مادر شوهر گرامی برامون بفرستید ..
و بگید که نظرتون در مورد بهبودِ هر چه بیشتر ارتباط با خانواده ی همسر چیه ⁉️
ارسال نظرات:
👩🏻💻 @admin_delbarkade
.
⭕️ در پاسخ به تشکر دیگران چی بگیم:
اغلب اوقات که دیگران از ما تعریف و تمجید یا تشکر میکنند تعریف یا تشکرشون رو نمیپذیریم:
به عنوان مثال مهمون مون از دستپخت مون تعریف میکنه در جواب بهش میگیم:
❌ نه بابا چیز قابل داری نبوده، به دستپخت شما که نمیرسه
بهتره اینجوری پاسخ بدیم👇
✔️گوارای وجودتون، خوشحالم که دوست داشتید
✔️ من از شما ممنونم که تشریف آوردین
✔️همه تلاشم رو کردم که غذا رو دوست داشته باشید، خوشحالم که اینو میشنوم
#مهارت_های_کلامی
❤️ @delbarkade
.
⭕️ مصرف لیدوکائین در زمان زناشویی
لیدوکائین، گزینه مناسبی برای درمان زودانزالی نیست❗️
👈مصرف زیاد لیدوکائین میتواند موجب بروز مشکلات زیر در طرفین شود:
🔸عفونت واژن
🔹اختلال نعوظ
🔸حساسیت پوستی
🔹از بین رفتن لذت جنسی
#زناشویی
❤️ @delbarkade
دلبرکده
#داستان #فیروزهی_خاکستری25 #بشکاف برای اینکه تنها باشیم به ایوان رفتیم. خنکای دلچسبی صورتم را نوا
#داستان
#فیروزهی_خاکستری26
#بغض_و_عشق_و_فسنجان
هیچکس تصور نظر منفی من را نداشت. فرانک اولین کسی بود که هاج و واج به اتاق آمد.
_فیروزه واقعا؟!
چشمانم را از او گرفتم. موقع گفتن نظر منفیام به مامان هم نگاهش نکردم.
_وای نمیدونی امیر چه حالی شد! اصلاً کُپ کرد!
از پنجره، انبوه درختان پرتقال و کیوی همسایهها دیدنی بود. دلم برای امیر سوخت اما زندگی من توپی نبود که بازیچهی دیگران شود.
_خاله میخواست خودش بیاد باهات حرف بزنه...
عرق سردی روی تنم نشست.
_اما مامان گفت بذاره تا خودش دوباره باهات حرف بزنه.
هرچه مامان تلاش کرد نتوانست دلیل نظر منفیام را از زیر زبانم بیرون بکشد.
_ امیر هم بلند شد و رفت بیرون.
بدون اینکه صورتم را برگردانم پرسیدم:
_بابا چی گفت؟
_بابا... هیچی...
یعنی بابا چه فکری در مورد من کرده بود؟! بیشتر از هر کسی نظر بابا برایم مهم بود.
بوی فسنجان خانه را برداشته بود که بالاخره مامان به اتاق آمد. کتابی گرفته بودم تا خودم را مشغول نشان دهم. از لای در گفت:
_نمیای ناهار؟! سفره رو کشیدیم زشته.
نگاهش کردم و گفتم:
_گرسنه نیستم.
دلم میخواست از چشمانم بفهمد که خجالت میکشم اما نفس عمیقی کشید و رفت. حس اسیری را داشتم که اعتصاب کرده و پشیمان است. چیزی روی دلم سنگینی کرد. چشمانم بیتفاوت از آن گذشت. من ماندم و یک دل بغضدار. دراز کشیدم. سرم را روی دستانم گذاشتم. التماس کردم اما چشمانم راضی به یک قطره اشک نشد. انگار میخواست به من بفماند که «خود کرده را تدبیر نیست.» صدای باز شدن در آمد. سرم را بلند نکردم. مطمئن بودم فرانک است. بدون اینکه ببینم متوجه شدم که یک سینی کنارم گذاشت و نشست. لب پایینم را به دندان گرفتم. مغزم هیچ فرمانی نمیداد.
_ته نازه بخرم...
با صدای خاله سودی در یک ثانیه از جا بلند شدم. قفسهی سینهام بالا و پایین شد.
_امروز کمکم نکردی ناهار بپزم امیر هم لب به غذا نزد.
چشم از زمین برنداشتم.
_این چند وقت فهمیدم دست پخت تو رو بیشتر دوست داره.
عرق کردم. قاشق را به طرفم گرفت.
_تو که دست پخت خاله رو دوست داری هان؟!
لبم را از زیر فشار دندانم آزاد کردم. صدایم نصف و نیمه بیرون آمد:
_ ...ـَـــله
دندانهای خاله معلوم شد.
_فقط اجازه بده امیر باهات حرف بزنه بعدش هر چی گفتی بی چون و چرا قبول.
کلمهای برای گفتن نداشتم. خاله بلند شد.
_غذاتو بخور ته فدا. بعد از غذا میگم مامانت بیاد هر چی گفتی همون.
لای در برگشت.
_امیر خیلی وقته دلش باهاته. این مدت که دختری کردی برام؛ دل منم بردی.
بیشتر از دو قاشق غذا نتوانستم پایین بدهم. همه چیز در گلویم سفت شده بود. بغض و عشق و فسنجان.
❤️ @delbarkade