بعضی وقتها اتفاقاتی در زندگی میافتد که اثرش تا سالها و گاهی آخر عمر باقی میماند؛ به عبارت دیگر، آدم بعد از آن اتفاق، یک آدم دیگر میشود.
@Delnegar313
پرسیده بود؛ «حناناً من لدنا» که خدا در وصف یحیی گفته، یعنی چه؟
جواب داده بودند: یعنی «تحنن الله» یعنی خدا دوستش میداشت.
پرسیده بود؛ از تحننِ خدا به یحیی چه رسیده بود؟
گفته بودند: هر وقت صدا میزد: «یا رب»، جواب میرسید: «لبیک یا یحیی». یعنی خدا زود جوابش را میداد.
لطفا با من چنان باش که یک عمر با یحیی بودی ...
@Delnegar313
بزرگترین فریب یک زن این است که به او گفته شود تو مثل یک مرد هستی!
اتفاقا مزیت و جذابیت زن "متفاوت" بودنش با مرد است.
مگر مرد معیار است که زن باید مثل او شود تا ارزش پیدا کند؟
گمان نمیکنم در طول تاریخ کسی به اندازهی فمنیستها به زنان ظلم کرده باشد
#امیرحسین_ثابتی
@Delnegar313
زمونه یه طوری پیش رفت و روزگار یه جورِ ناجوری با من ساخت که دیگه هیچی شرح پریشانی من و داستان غمِ پنهونِ من و توصیف نمیکنه.
#آبادم_و_خراب
@Delnegar313
آرزو خاصیتش اینه زمان که بهش بخوره میشه امکان...
دیگه از چشم هم نیفته از دهن میفته...
@Delnegar313
- من تا حالا آدم ضعیفی بودم؟
+ صحبت ضعف نیست، صحبت طاقته (:
@Delnegar313
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُـم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم "مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً"
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّـرُونَ(روم/۲۱)
تمام امروزم را غرق این آیه شده ام!
آن هم روی دو کلمه "مَّوَدَّةً وَ رَحْمَة"
داشتم فکر میکردم که
این "واو" بین "مَّوَدَّةً وَ رَحْمَة"
میخواهد یک چیزی بگوید ...!
مثلا آمده که بگوید مَّوَدَّةً با رَحْمَة یکی نیست
میخواهد بگوید که رَحْمَة از مهربانی سرچشمه میگیرد
اما مَّوَدَّةً خیلی عمیق تر است ...
اما چرا کلمه ای نیست که جای مَّوَدَّةً را پر کند؟
میرسم به :
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّـرُون
برای آنها که فکر می کنند ...؟؟
انگار کلمه خودش جور شد!!!
من فکر میکنم که خدا میگوید:
میان شما " غش کردن " و مهربانی قرار داد ...
میان شما ...
@Delnegar313
وَ الدَّلِيلَ عَلَي اللَّهِ ...
دستم را
گذاشتی
توی دست خدا!
@Delnegar313
و کل یوم يأتي یُثبت أنه
لیس لَنا إلا الله
هر روزی که آغاز میشه به ما ثابت میکنه که به جز خدا کسی رو نداریم ♥️
@Delnegar313
حَتَّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ ...
دم صبحی یا کریم بیچاره آمده بود توی راهرو
و هی خودش را میکوبید به شیشههای پاگرد
که برگردد به آسمان ...
راه بازی را که آمده بود
از شیشهٔ پنجره تشخیص نمیداد
محکم میخورد به شیشه و میافتاد و
نفس نفس میزد و دوباره میپرید و ...
شیشه را نمیدید انگار
فقط آسمان را میدید ...
به ذوق آسمانی که جلوی چشمش بود
نفس نفس زنان دوباره پر و بال باز میکرد
اما یک چیزی بین او و آسمان مانع بود ...
یک چیزی که نمیفهمید چیست ...
یک چیزی که نمیدید چیست ...
سرعت میگرفت برای یک آسمان دور
اما خیلی زود میخورد به مانع نامرئی ...
توقع نداشت انگار ...
پاگرد پر شده بود از پرهای ریخته ...
یک بار که محکم به شیشه خورد و افتاد زمین،
سریع گرفتمش ...
یاکریم ترسیده بود ...
یا کریم آنقدر قلبش تند میزد
که انگار میخواست سینهاش بشکافد ...
نازش کردم ، بوسیدمش ...
بردمش توی حیاط ...
تا دستهایم را باز کردم پر کشید...
قلبم داشت تند تند میزد
آنقدر که سینهام ...
#یاکریم_حکایت_من_بود …
@Delnegar313
صحیفهٔ سجادیه که بخوانی
تازه میفهمی هرچه غصههایت بزرگتر باشد٬
یـاد خـدا آرامتـرت میکنـد ...!
@Delnegar313
رزمنـدگانِ بدر،
در فتنه سقیفه
مـردود شـدنـد
این درسی بود
که در فتنه ۸۸
گـرفـتـیـم .....
@Delnegar313