قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا ۹۲
(موسى در حالى كه موى سر و صورت برادر را گرفته بود به او) گفت: اى هارون! زمانى كه ديدى آنان گمراه شدند، چه چيز تو را بازداشت؟
أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي ۹۳
از اينكه مرا پيروى نكنى؟ (چرا براى نجات مردم فوراً به سراغ من نيامدى؟) آيا دستور مرا نافرمانى كردى؟
قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ۹۴
(هارون در جواب) گفت: (اى برادر و) اى فرزند مادرم! (موى) ريش و سر مرا (به مؤاخذه) مگير، همانا من ترسيدم (با برخورد تند من، آنها متفرّق شوند و) تو بگويى ميان بنىاسرائيل تفرقه انداختى و كلام مرا مراقبت نكردى!
.
سلیم گوید: در اطراف امیرالمؤمنین (نشسته بودیم و گروهی از اصحاب نزد آن حضرت بودند. یک نفر عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین، چه خوب است مردم را برای رفتن به جنگ ترغیب فرمایی». حضرت برخاست و خطبهای ایراد کرد ... اشعثبنقیس درحالیکه از سخن حضرت به غضب آمده بود. گفت: «ای پسر ابیطالب!
چه مانعی داشتی هنگامیکه با ابوبکر و عمر و بعد از آنها با عثمان بیعت شد، جنگ کنی و شمشیر بزنی»؟!
تو از روزی که به عراق آمدهای برای ما خطبهای نخواندهای مگر اینکه در آن قبل از اینکه از منبر پایین بیایی. گفتهای: «به خدا قسم من سزاوارترین مردم نسبت به آنان هستم و از هنگامیکه خداوند محمّد (را قبض روح کرده همچنان مظلوم بودهام». چه چیزی تو را مانع شده که با شمشیرت از مظلومیّت خود دفاع کنی»؟ امیرالمؤمنین (فرمود: «ای پسر قیس! سخنت را گفتی جواب را بشنو: ترس و یا کراهت از لقای پروردگار مرا از این اقدام مانع نبوده، و نه اینکه نمیدانستم آنچه نزد خداست از دنیا و بقاء در آن برای من بهتر است. آنچه مرا از این کار مانع شد امر پیامبر (و پیمان او با من بود. پیامبر (به من خبر داد که امّت بعد از او با من چه خواهند کرد». بنابراین هنگامیکه کارهایشان را با چشم میدیدم علم من و یقینم قویتر از قبل نبود، بلکه من به سخن پیامبر (بیشتر از آنچه با چشم دیدم و شاهد بودم یقین داشتم. عرض کردم: «ای رسول خدا (وقتی چنین کارهایی به وقوع پیوست چه سفارشی به من میفرمایی»؟ فرمود: «اگر یارانی پیدا کردی به آنان اعلان جنگ کن و با ایشان جهاد کن، و اگر یارانی نیافتی دست نگهدار و خون خود را حفظ کن تا زمانیکه برای برپایی دین و کتاب خدا و سنّت من یارانی پیدا کنی». و پیامبر (به من خبر داد که بهزودی امّت مرا خوار کرده و با غیر من بیعت میکنند و تابع دیگری میشوند. و پیامبر (به من خبر داد که من نسبت به او همچون هارون نسبت به موسی (هستم، و امّت بعد از او بهمنزلهی هارون و پیروانش و گوساله و پیروانش خواهند شد،
آنجا که موسی (گفت: «یا هارُونُ، ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی؛ و فرمود: گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند. (اعراف/۱۵۰). و فرمود: إِبْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی؛ ای هارون! چرا وقتی دیدی مردم گمراه میشوند دست از متابعت من برداشتی؟ آیا با فرمان من مخالفت کردی؟ گفت: «ای پسر مادرم! این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند». و گفت: «ای پسر مادرم، گریبان مرا مگیر و دست از سرم بردار، من ترسیدم بگویی أیْنَ بَنِیإِسْرائِیلَ اختلاف انداختی و گفتار مرا مراعات نکردی مقصود پیامبر) ص (این بود که موسی (وقتی هارون را جانشین خود در میان آنان قرار داد به او دستور داد که اگر گمراه شدند و یارانی پیدا کرد با آنان جهاد نماید، و اگر یارانی پیدا نکرد خودداری کند و خون خود را حفظ کند و بین آنان تفرقه نیندازد.
من هم ترسیدم برادرم پیامبر (همین سخن را به من بگوید: «چرا بین امّت تفرقه انداختی و مراعات سخن مرا نکردی، درحالیکه با تو عهد کرده بودم که اگر یارانی نیافتی دست نگهداری و خون خود و اهل بیت و شیعیانت را حفظ کنی»؟
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۶۸ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۴۶۷/ إرشادالقلوب؛ ج۲، ص۳۹۵؛ «بتفاوت»/ کتاب سلیم بن قیس؛ ص۶۶۴/ مستدرک الوسایل؛ ج۱۱، ص۷۴
.
آمده بودند که بیعت کنند.
او هم بیعت کرد و گفت: یاعلی؛
از زمانی که اسم مرا شنیدی
از حضورم ناراحت شدی.
_ در حالی که به خدا قسم!
من ماندن با تو و جهاد برای تو را
دوست دارم و قلب من دوستدار توست
و من حتی دوستداران تو را
دوست دارم و با دشمنان تو دشمنم.
حضرت تبسمی کرد و فرمود:
ای برادر؛ اگر سؤالی بپرسم
صادقانه جواب می دهی؟!
گفت: بله امیرالمؤمنین.
حضرت فرمود:
تو دایهای یهودی داشتی
که هر گاه گریه میکردی
تو را کتک میزد و به صورتت سیلی میزد
و میگفت ساکت شو که تو
از کُشنده ناقه صالح شقی تری!
و بزودی جنایت عظیمی را
مرتکب خواهی شد که خداوند
به خاطر آن بر تو غضب میکند
و سرنوشت تو آتش جهنم است.
درست است؟!
ابنملجم گفت: درست است!
اما به خدا قسم؛ تو در نزد من
از هر کسی محبوبتری....
#محبوبدوستودشمن
| بحارالانوار،ج۴۲،ص۲۹۵
﷽
💠 مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ
آنچه [از ثروت و مال] نزد شماست، فانی می شود و آنچه [از پاداش و ثواب] نزد خداست، باقی می ماند...
سوره نحل...آیه ﴿۹۶﴾
(بخشی از آیه)
پس اموالت رو جوری خرج کن که برات ثواب بشه و تا ابد بمونه🌱
#شنبه_های_قرآنی
✍ @Shanbehay_ghorani
کانال پویش شنبه های قرآنی
🌱@Delnevesht_mohebAli
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان حضرت امام حسن عسکری
از وقایع پس از شهادت آن حضرت
استاد#حامد_کاشانی
@Delnevesht_mohebAli
هدایت شده از دل نوشت
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاءالله فرج امضا میشه...
این آقا منجی دنیا میشه....
#آغاز_ولایت_امام_زمان
@Delnevesht_mohebAli
پسر خلیفهی دوم؛ عمر، میگوید:
زمانی که مرگ پدرم نزدیک شد؛
گاهی بیهوش میشد و گاهی
به هوش میآمد.
به هوش که آمد گفت: پسرم!
علی بن ابیطالبعلیهالسلام
را به نزد من بیاور.
وقتی مولای متقیان رسید.
عمربنخطاب با پُررویی تمام
و بدون توجه به ظلمهایش
در حق اهل بیتﷺ؛
خطاب به امیرالمومنینﷺ گفت:
ای پسر عموی رسول خدا!
آیا نمیخواهی مرا ببخشی؟!
من از شما و از همسرت فاطمهعلیها السلام
حلالیت میطلبم و خلافت را
تسلیم شما میکنم!
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: بله!
به شرط اینکه تو مهاجرین و انصار را
جمع کنی و هرچه از حق ما که
از مالکیت ما خارج کردهای
به ما برگردانی و در بین همه
اقرار به حق ولایت ما بکنی؛
در این صورت تو را حلال میکنم.
و ضمانت تو را پیش فاطمهعلیها السلام
مینمایم.
عمربنخطاب وقتی صحبتهای
امیرالمومنین را شنید
چهرهاش در اثر تکبّر دگرگون شد
روی خود را به سمت دیوار کرد
میگویند پردهها کنار رفت
ومولای متقین جایگاه عمر را
در آتش به او نشان داد.
عمر گفت: ای علی؛ "النار ولا العار"
آتش جهنم را میپذیرم
اما عار گفتن و اقرار به #ولایت تو را
نخواهم پذیرفت.
| مدينهالمعاجز،جلد۲، صفحه۹۵