#تلنگرانه|💛|
#استغفار 🍃
روزِ حساب کتاب کهِ برسه...😟😔
بعضی از گُناهات رو کهِ بهت نِشون میدن،
میبینی براشون استغفار نکردی، 😞💔
اصلاً یادت نبوده !😔😔😭
امّا زیرِ هر گُناهت یه استغفار نوشته
شده..!🙁💔
اونجاست کهِ تازه میفهمی
یکی به جات توبه کرده....😳😳
یکی که حواسش بهت بوده؟😳
یه #پدر دلسوز...😳
یکی مثلِ #مهدی....😭😭😭
[ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...]🥀✨
همینجوری که بابامون مهدی به یادمون بوده ماهم به یادشون باشیم باکمتر گناه کردنمون♥️😭♥️😭♥️
__________
#حرف_حساب
@Emame_zamanam
#تلنگرانه|💛|
#استغفار 🍃
روزِ حساب کتاب کهِ برسه...
بعضی از گُناهات رو کهِ بهت نِشون میدن،
میبینی براشون استغفار نکردی، 😞💔
اصلاً یادت نبوده !😞
امّا زیرِ هر گُناهت یه استغفار نوشته
شده..!
اونجاست کهِ تازه میفهمی
یکی به جات توبه کرده....
یکی که حواسش بهت بوده؟
یه #پدر دلسوز...
یکی مثلِ #مهدی...😥
[ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...]🥀✨
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
@Akharinzakhirehh
📚زائری که امام حسین (ع) با تبسم جواب سلامش را داد
عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود:
در عالم رؤيا ديدم در #حرم مطهر حضرت #اباعبدالله عليه السلام مشرف هستم و آن حضرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر #جوان #عرب معدي (دهاتي) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با #لبخند جوابش دادند.
فرداي آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السلام مشرف شدم و در گوشه ي حرم توقف کردم. ناگهان آن جوان عرب معدي را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد، با لبخند به آن حضرت سلام کرد! ولي حضرت سيدالشهداء عليه السلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از #حرم خارج شد.
به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده اي که امام عليه السلام با لبخند به تو جواب مي دهند؟
جوان گفت: من#پدر و #مادر پيري دارم و در چند فرسخي #کربلا زندگي مي کنيم.
شبهاي جمعه که براي زيارت مي آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ مي کردم و مي آوردم و يک هفته هم مادرم را مي آوردم.
تا اينکه شب جمعه اي نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببري! شايد تا هفته ي ديگر زنده نباشم!
به مادرم گفتم: امشب باران مي بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السلام رسانيدم.
چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هر شب جمعه که به کربلا مشرف مي شوم، حضرت امام حسين عليه السلام را مي بينم و ايشان با تبسم جوابم را مي دهند.
📚منبع : داستانهاي شگفت ص 255 - کرامات الحسينيه ج 1، ص 97.
@delneveshtteh
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🌹کانال #پدر یعنی ... در ایتا 😍
▪️کلیپهای خاص #پدرانه
▪️دلنوشته ها در توصیف پدر
▪️آهنگهایی زیبا در وصفِ پدر
▪️محفل گرم فرزندانِ شهید
به عشق بابا پیوستن به کانال #پدر_یعنی اجباری🏃🤗🥺
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1793262236C97fd165f36
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🌹کانال #پدر یعنی ... در ایتا 😍
▪️کلیپهای خاص #پدرانه
▪️دلنوشته ها در توصیف پدر
▪️آهنگهایی زیبا در وصفِ پدر
▪️محفل گرم فرزندانِ شهید
به عشق بابا پیوستن به کانال #پدر_یعنی اجباری🏃🤗🥺
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1793262236C97fd165f36
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🌹کانال #پدر یعنی ... در ایتا 😍
▪️کلیپهای خاص #پدرانه
▪️دلنوشته ها در توصیف پدر
▪️آهنگهایی زیبا در وصفِ پدر
▪️محفل گرم فرزندانِ شهید
به عشق بابا پیوستن به کانال #پدر_یعنی اجباری🏃🤗🥺
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1793262236C97fd165f36