دلوارگونه♡
🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚 #من_زنده_ام🌿 #قسمت_1 🔻فصل اول: کودکی به روزهای دور نگاه میکنم ؛ به اولین لحظ
لطفا برای انتشار رمان ها حتما "نام نویسنده" و "لینک کانال" همراهش باشه😊🌹
انگار که یک کوه سفر کرده ازاین دشت
اینقدر که خالی شده بعداز تو جهانم...🍃
#فاضل_نظری
〰️〰️〰️〰️♥️〰️〰️〰️〰️
•||• @Delvargooneh •||•
°•°•°
{ و يهديك الله شخصاً،
كأنه الشطر الآخر من روحك و
كأن الله خلقك أنت في روح أخرى... }
°•| خداوند فردی را به تو عطا مي کند
•°| گویی که نیمه ی دیگر توست
°•| و گویی که خداوند تورا در روحی دیگر خلق کرده است ...
#عربیات🌿
〰️〰️〰️〰️♥️〰️〰️〰️〰️
•||• @Delvargooneh •||•
من از حاشا کردنِ این عشق بیزارم
الا یا ایها الناس دوستش دارم...🌱
〰️〰️〰️〰️♥️〰️〰️〰️〰️
•||• @Delvargooneh •||•
هدایت شده از جایے میان دل...
کاش «خواب»بودی،
هوایت با استکانی چای،
بوی گل
یا چند قطره آب،
از چشم می پرید!
#سید_طه_صداقت
#جایی_میان_دل
#کافه_دل
┄┅┅❅♥️❅┅┅┄
@kafe_del_channel
دلوارگونه♡
🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚 #من_زنده_ام🌿 #قسمت_1 🔻فصل اول: کودکی به روزهای دور نگاه میکنم ؛ به اولین لحظ
🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚
#من_زنده_ام🌿
#قسمت_2
همه ی خانه ها دو در داشتند؛ یکی در ورودی که از کوچه وارد آن میشدی و دیگری در پشتی که مشرف به باغ بود. باغها روبه روی شانزده خانه ی دیگر قرار داشتند که کوچه ی بعدی را شکل میدادند. داخل هر خانه دو باغ بود؛ یکی داخل حیاط که هر کسی به فراخور سلیقه اش در آن درخت و گل و چمن میکاشت. دیگری باغ پشتی بود که بعد از طارمه* شروع میشد؛ خانه ها با دیوارهای کوتاه از هم جدا شده بود و این دیوارهای کوتاه مرز همسایگی را به فامیلی و خویشاوندی تبدیل کرده بود. مردهای همسایه همه عمو و زن های همسایه همه خاله بودند. وقتی پیر میشدی میفهمیدی که این همه عمو و خاله، واقعی نیستند. بین باغها دیواری نبود. خانه ها را درختان شمشاد با گلهای سفید ریز همیشه بهار از هم جدا میکردند. اگر به این گلها دست میزدی، دستت مثل زهرمار تلخ میشد. توی این باغها درختی پرگل به نام خرزهره بود با گل هایی بی اندازه تلخ. مادرم میگفت: گول قشنگی کسی یا چیزی را نخورید. بعضیها مثل گل خرزهره قشنگ هستند اما با ده من عسل هم نمیشود آنها را بخوری. درخت دیگری هم بود با گلهای قرمز و درشت مخملی که از وسط آن یک پرچم بلند مثل زبان آدمیزاد آویزان بود. نمیدانم چرا این درخت و گل زیبا را زبان مادر شوهر می گفتند. خلاصه ی کلام، ما توی این کوچه باغها به دنیا آمدیم ، پا گرفتیم و قد کشیدیم. همه چیز توی محله تعریف شده بود؛ از مسجد و منبر و مدرسه گرفته تا مغازه و سینما و باشگاه. خانه ی ما نزدیک مسجد مهدی موعود بود و از در خانه، گلدسته های مسجد را میشد دید و از همه مهم تر در همسایگی آرامگاه سیدعباس بودی... هر خانه سه اتاق داشت. در هر اتاق یک فرش شش متری توی اتاق بزرگتر یعنی در مهمان خانه که نظم و انضباط مخصوص به خودش را داشت، یک فرش دوازده متری پهن بود...
* اتاقی که سقف داشت اما در و پیكر نداشت و به روی باغ باز میشد تقریبا شبیه بهار خواب ها یا تراسهای امروزی...
🔻ادامه دارد...
{معصومه آباد🍃}
#انتشارفقطبانامنویسندهولینککانال✅
〰️〰️〰️〰️♥️〰️〰️〰️〰️
•||• @Delvargooneh •||•
🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚
•| به مسائل بزرگ بیندیشید
اما از خوشیهای کوچک لذت ببرید✔️ |•
〰️〰️〰️〰️♥️〰️〰️〰️〰️
•||• @Delvargooneh •||•