بگذاردر آغوش
"تو" آرام بگیرم
دلچسب ترین شیوه ی
جان باختن است این ...
|#سعید_بیابانکی|
سینیِ چای و گل و مردی که مانند تو نیست
یک دلِ مُرده که دیگر گیر و پابندِ تو نیست
بین جمعیت صدای خنده ات پیچید و بعد...
تا سرم چرخید دیدم حیف! لبخندِ تو نیست
الـنـّکـاحُ سـنـتـی! آیـا وکــیـلم مـن؟! بـلـه
زیر لب با بغض گفتم این که پیوندِ تو نیست
با عسل کام منِ بیچاره شیرین تر نشد
تلخ می بوسم لبی را که لبِ قندِ تو نیست
تو قسم ها خورده بودی می رسی روزی به من
آاای این کابوسِ واضح مثلِ سوگند تو نیست
بعد از این باید فراموشت کنم، از این به بعد...
شاعر این شعرِ غمگین آرزومند تو نیست
کودکی آشفته را هم چند سالی بعد از این،
می فشارم سخت در آغوش و فرزندِ تو نیست
می پرم از خواب و یادم نیست چیزی را به جز...
سینیِ چای و گل و مردی که مانند تو نیست
|#طاهره_اباذری_هریس|
- آینه آفتاب ؛
《و او به شیوه ی باران پر از طراوت و تکرار بود》
《سخت جانیم و قُماشِ خاطرِ ما نازک است.》
"یَا کَهفِی حِینَ تُعیِینِی المَذَاهِب"
ای پناه من!
وقتی که همه ی راههای گوناگون و بی ربط،مرا خسته کنند...
|صحیفه سجادیه|
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم.
یک بوسه.
یک نگاه حتی حرامم باد!
اگر تو عاشق من نباشی.
|#احمد_شاملو|
در من کوچهایست
که با تو در آن نگشتهام...
سفریست
که با تو
هنوز نرفتهام...
روزها و شبهاییست
که با تو به سر نکردهام...
و عاشقانههاییست
که با تو
هنوز
نگفتهام...
در من حرفاییست که
هنوز نفس میکشند...
آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیدهاند
در من
و در کعبهی من،
سجدهایست برای قامت تو
در من پارهای از تو میتپد
و این جان نیمهجانم از او زنده است
در من
و در رگهای من
خونی از احساس سبز تو جاریست
و شکوفه میزند همچون گلی سرخ
در من...
در من
تو و حس تو
هست هنوز و هنوز...
|#افشین_یداللهی|
کلماتم را
غلاف میکنم...
تو نباشی، هیچچیزی...
برای نوشتن نیست...
|#علی_سید_صالحی|
تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر میکنی که نیستی
من میدانم به کجای قلبت شلیک کرده ام
تو دیگر خوب نخواهی شد.
_