- آینه آفتاب ؛
گیرم که حرام است لبی تر کنم از تو پیش نظرت تشنه بمیرم چه؟ حلال است؟
هنوز میپرستمت، هنوز ماه من تویی
هنوز مؤمنم به این، تنها گناه من تویی
- آینه آفتاب ؛
《به رسوا کردنِ ایوب مشغولم، صبورم من !》
《یادِمنکن؛یادِمنزهرهلاهلنیست!》
تجربهی دوست داشتن، یک خوشبختی است. گاهی حتی فراق، خوش است. خصوصا اگر از تبوتاب اولیه عبور کرده باشی. اجازه دهی غبارها بخوابند. آرام بگیری و قبول کنی.
عشق به قلب آدم غَنا میبخشد. تجربهی این رنجها خوب است و یک گنجینه در ته قلبِ تو پُر میکند، اگر درست شناساییاش کنی.
آلبر کامو در زمانهی دوری از یار نوشت: "حتی جدا از تو، چیزی در من سکونت داشت."
در غیبت معشوق، چیزی از او در تو ساکن میشود.
چیزی حتی بهتر از او.
| معین دهاز |
پنج گوزن تشنه،
پنج گنجشکِ بی سرپناه،
و شاید
پنج مسافر مانده در راه...
انگشتان
روی صورتت..
| #حمید_جدیدی |
خیری
ندیدم
از
هیجانی به نام عشق
یک
عمر
شعر
بود که دست مرا گرفت
|#زهرا_موسی_پور|
- آینه آفتاب ؛
هنوز میپرستمت، هنوز ماه من تویی هنوز مؤمنم به این، تنها گناه من تویی
قبله ام دیوارِ عشق و آیه هایم نامِ توست
خاطرم اندیشه ء تو حاجتم دیدارِ توست 🌝
لبی قرمزتر از ماتیک داری
دو تا چشم دراماتیک داری
چه شد بانو ! نفهمیدم عزیزم
بگو چشمک زدی یا تیک داری؟!
_
ای لحظاتِ خوش که هنوز از راه نرسیدهاید
آیا نمیشود راهِ کوتاهتری در پیش بگیرید؟
قبل از اینکه دل هایمان فرتوت شوند...
|#نزار_قبانی|