کجا این حسن بی اندازه در تصویر می گنجد
تو از عکس خودت زیباتری امّا نمی بینی!
`🎈
در غلغلهی جمعی و تنها شدهای باز
آنقدر کهدر پیرهنت نیز غریبی
|#فاضل_نظری|
در پریشانیِ دل
موی تو
بی تقصیر نیست
قایق بی سرنشین را
موج هر سو می برد
|#رضا_هاشمی|
شانزده سالم بود که از "مرضیه" خوشم اومد؛
چند خونه اونورتر از ما زندگی می کردن؛
اونوقتا مثل حالا نبود بشه بری جلو
و اقرار کنی ... که عاشق شدی؛
عشق رو باید ذره ذره میریختی تو خودت؛
شب ها باهاش گریه میکردی
صبح ها باهاش بیدار میشدی
و گاهی می بردیش سرکلاس؛
"مرضیه" دو سال بعدش شوهر کرد
۲۰ سالم که شد از همکلاسیم خوشم اومد
خیلی شبیه "مرضیه" بود
رفتم جلو و بهش گفتم دوسش دارم؛
ولی قبل از من یکی تو زندگیش بود
تو ۲۵ سالگی از همکارم خوشم اومد؛
تن صداش عجیب شبیه "مرضیه" بود
تو ۳۰ سالگی از دختر مستاجرمون؛ که شبیه "مرضیه" می خندید
تو ۴۰ سالگی از کارمند بانک اونطرف خیابان
که موهاشو مثل "مرضیه" ...
از یه طرف میریخت تو صورتش
.
می ترسم "مرضیه"
خیلی می ترسم
هشتاد یا صد سال ام بشه
همش تو رو ببینم
که هر بار یجوری داری دست به سرم میکنی.
من همه رو شبیه تو میبینم...
|#حميد_جدیدی|
- آینه آفتاب ؛
گر تماس لب من با لب تو شرعى نيست از همين فاصله لبخند تو را میبوسم!
عشق مثل؛ نماز می مونہ!
+وقتی نیت کردی دیگہ نباید اطراف رو نگاه کنی!
مگو خود را کنار دیگران تنها نمی بینی
تو تنهایی،فقط تنهایی خودرا نمی بینی
|#فاضل_نظری|
وقتی کسی بهم میگه «دوست دارم»
انگار یک هفت تیر توی صورتم نگهداشتن، آخه آدم توی همچین شرایطی چه جوابی میتونه بده جز اینکه به اون هفت تیر بهدست بگه «منم دوست دارم»
«هر دوست داشتنی که عشق نیست»
|کورت ونه گات|