ديريست كه دل ، آن دلِ دلتنگ شدنها
بیدغدغه تن داده به اين سنگ شدنها
آه ای نفسِ از نفس افتاده ! كجایی ؟
در نایِ نی افتادن و آهنگ شدنها
كو ذوق چكيدن ز سرانگشت جنون ؟ كو
جاری به رگِ سوختهی چنگ شدنها ؟
زين رفتنِ كاهل ، چه تمنای فتوحی ؟
تيمور نخواهی شد از اين لنگ شدنها
پای طلبم بود و به منزل نرسيدم
من ماندم و فرسودهی فرسنگ شدنها
|#ساعد_باقری|
ما که خودمان را پنهان می کنیم؛
در تابستان،
در چمدان های نقره ای،
در سفرهایی به سمت شمال،
در عکس های دسته جمعی،
در باران،
در شادی مرطوب دریایی در رامسر،
رنج
چگونه آدرس ها را پیدا می کند... !؟
|#محسن_بیدوازی|
در انتظار تو چشمم سپید گشتُ غمی نیست
اگر قبول تو افتد ، فدای چشم سیاهت .
-
ای دلبریات دلهرۀ حضرت آدم
پلکی بزن و دلهرهام باش دمادم
پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسۀ تنبور و سه تاری بتراشم
هر ماه ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکرهای هم نشود حضرت مریم
گاهی غزلم! گمشدنِ رخش بهانه است
تهمینه شود همدمِ تنهاییِ رستم
تهمینه شود بسترِ لالاییِ سهراب
تهمینه شود یک غمِ تاریخیِ مبهم
تهمینۀ من ترس من این است نباشد
بابِ دلت این رستمِ بیرخشِ پر از غم
این رستمِ معمولیِ ساده که غریب است
حتا وسطِ ایلِ خودش در وطنش، بم
دلگیرم از این فاصلههایی که زیادند
ناچارم از این مردنِ تدریجیِ کم کم
هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم... که فدایِ تو بگردم
من نارونِ صاعقهخورده، تو گل سرخ
تو سبز بمان، من بدرک، من به جهنم
|#حامد_عسکری|
وضوی عشق همین دست شستن از دنیاست
به آبرو بود آن کس که این وضو دارد!
|#صائب_تبریزی|
رویم سیه کز سادگی، شرمنده کردم دوست را
او تیغ پنهان زد بهدل، من زخم رسوا دوختم!
"من"
درختی خسته ام
"تو"
از تبار تیشه ای
حاصل پیوند ما
هیزم برای کوره هاست...
|#مهتاب_بهشتی|
پا کشیدن مشکل است از خاکِ دامنگیر عشق
هر که را چون سرو ، این جا پای در گِل ماند ،ماند؛
|#صائب_تبریزی|
- آینه آفتاب ؛
بازآ ک در فراق تُ چشم امیدوار چون گوشِ روزه دار بر الله ُاکبر است .
در نمازم چون رسیدم به صراط المستقیم
جان و دل فریاد میزد چشمِ یار است آن صراط . .
- حسین شفیعزادہ