و چقدر غمانگیز است
این که آدم بخواهد تمامِ وقت
مراقبِ خود باشد
تا آنچه را احساس میکند
به زبان نیاورد . . .
| جین وبستر |
همیشه شاعران آوارهی شعرند اما من
به دنبال توام! وقتی تو باشی شعر میآید:)
|#مجتبی_سپید|
خستهی راهم، غریبم، میزبانم میشوی؟
جانم آشوبِ غم است، آرامِ جانم میشوی؟
استراحت میدهی دلتنگیام را در صدات؟
یک دو ساعت مینشینی؟ هم زبانم میشوی؟
دستهایم خالی و سرمایهام این واژه هاست
چند بیتی شعرِ تازه میهمانم میشوی؟
آسمانی پرستاره بی تو میخواهم چه کار؟
یک ستاره در شبِ بیآسمانم میشوی؟
اضطراب خاطر از یک سوختن تسکین نیافت
آب بر آتش فشاندیم و مکرر سوختیم
|#طالب_آملی|
باز آی، که از جان اثری نیست مرا
مدهوشم و از خود خبری نیست مرا
خواهم که به جانب تو پرواز کنم
اما چه کنم ، بال و پری نیست مرا
|#هلالی_جغتایی|
هدایت شده از روح کوچولو؛
شب ، همهمان همینیم !
تنها، غمگین ، رنجیده و بیپناه اما شبیه به هم . هرچند جنس اندوه و طاقتمان فرق میکند . .
کلمات هميشه اين قدرت را ندارند که آدمهاي خيلي خوشحال يا خيلي غمناک را ارضا کنند، زيرا آخرين بيان خوشحالي و غم زياد سکوت است!
|آنتوانچخوف|
و ای معشوق کنکوری هجده سالهام، حالا
تراز عشقبازی تو بالا می شود یا من؟
|#امیرحسین_مهدی_زاده|