هدایت شده از پرازهیچ'؛
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم؛
کافهها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بیهدف با تو پرسه بزنم؛
خیابانها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بیهراس نامت را در گلو بگردانم کلمات به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم "دوستت دارم" دهانم به چه کار میآید؟
-سعادالصباح!
مشروط شدم درس تورا چون منِ تنبل
هم عاشقتان گشته و هم پایهٔ منقل
گفتند بدنساز شوی دل ببری زود
یک دوره که رفتم شده عالی همه هیکل
از شانس بدم یک نفرم عاشق او گشت
این اهل فلافل،سُسِ آن فلفل و خردل
من شعر سرودم که دلش را ببرم آه
مغلوب شدم چون که حریفم زده جنبل
من اهل نمازم بخدا آیهٔ عشقی
با چشم تو عقلم شده مختل شده مختل:/!
هدایت شده از Kalbod
دلم میخواست چیزِ محکمی بهش بگویم که بداند چقدر دوستش دارم؛ گفتم: تو مسیحِ منی.
°
قرارمان فصل انگور
شراب که شدم بیا
تو جام بیاور و من جان
هراسی نیست
فقط تو خوش باش !
همین مرا کافیست .
-رحمان عباسی