«ماذا أكتُب لكِ؟
وَ أنا كَلَما حاوَلَت أن أكتُب؛ شِعرت بِأن قَلبي سَيَقلَع مَن مَكانَه ليَسكَنَ صَدرُكَ...
چه برایت بنویسم؟!
که هرگاه خواستم برایت بنویسم، احساس کردم که قلبم از جایش کنده خواهد شد تا در سینه تو بنشیند...»🤍
هدایت شده از 𝒎𝒐𝒃𝒉𝒂𝒎|ܩࡅߺ߲ܣܩܢ
ما برایش جان فدا کردیم و او با طعنه گفت:
چیزِ دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر؟!
پارسال این موقع ها بود داشتیم اسکوییدگیم میدیدیم ، الان خودمون داریم اسکوییدگیم بازی میکنیم
شب شد .
نگاهم از پنجره به آسمان افتاد.
منظره عجیبی چشمانم را همراهی میکرد
تناقص ماه و سیاهی شب .
عجیب چشمانت را یادآوری میکرد...
گویی آسمان نیز خبر شب بخیرم را همراهت خاهد کرد بی آنکه بگویم :)
شبتون به آرامش صداش خوش...
غم، فرستاده ی عشق است
عزیزش دارید . .
‹شب ها دلتنگی به مرحلهی هشدار میرسد !›
وگفت تو کیستی؟
خودت را در یک جمله توصیف کن!
پاسخ دادم:
«أنا مِن اولئِکَ الَذينَ تَبكيهِم قَصيدةٌ!»
-من از آنانی هستم که
از خواندنِ شعری به گریه میافتند.
هدایت شده از ایما | شخصیت شناسی MBTI