من از اینکه موهای فِری داشتم همیشه متنفر بودم ، اصلأ این موج های ناهموارو حلقه های کَج و مَعوَج هیچ جوره توی کَتَم نمیرفت ، دلم موی صاف میخواست که پَر بکشد توی هوا و دلبری بلد باشد ... موهای فر را چه به دلبری ، اصلأ پرواز بلد نیستند که بخواهند دلبری کنند.
گاهی از دم اسبی های پٌر فرازو نشیب موهای فرفری أم کلافه میشدم و حسادت یکجوری می افتاد به جانم که ساعت ها برای صاف کردنشان وقت میگذاشتم اما فایده ای نداشت ، فوق فوقش یک ساعت دوام می آورد و بعد مثل سیم تلفن درهم میپیچید و مثل اولش میشد...
خواهرم اما موهای صاف و پٌرپشتی داشت ، از آنهایی که وقتی دست رویش میکشیدی حس لمس ابریشم به دستانت هدیه میشد ، بافتن موهای مرتب و صافَش هم خیلی لذت بخش بود... اما موهای خودم، دلم برای موهای خودم میسوخت ، با اینکه انواع و اقسام نرم کننده ها را به موهایم میزدم ، بازهم نه آنقدر نرم بود که حس لمس ابریشم را داشته باشد نه آنقدر صاف که کسی دلش بخواهد بنشیند و باحوصله و عشق ببافدشان ، برایم سخت بود که فرفری های حجیم زیر مقنعه را جمع و جور کنم و موج های طولانی را از دریای خٌروشانَش بگیرم، برای همین همیشه دلم میخواست موهایم کوتاه باشد ،
اما از یک جایی به بعد آنقدر بزرگ شده بودم که به بلند بودنشان احتیاج داشته باشم ، فرفری بودنش از همان جا بیشتر به چشم آمد که بلندی أش به کمرم رسید ، دیگر دوست داشتنشان برایم محال بود...سخت جمع و جورشان میکردم...
دلم میخواست مثل خیلی ها از زیر چتری موهایم ، دنیا را ببینم و باد را دوست خود بدانم، میخواستم اما نمیشد این فرفری های خشن نمیخواستند چتر باشند و زیباترم کنند!! اما یک روز بارانی
از لا به لای پیچ و تاب موهای باران خورده أم تو را پیدا کردم...
تویی که میگفتی همیشه توی خیالت عاشق یک دختر مو فرفری بودی ای ،
کسی که توی شعرهایت با موی باز قدم بزند و پیچ و تاب موهایش باد را گمراه کند ،
دختری شبیه من که با دست مهربانت به موج های خروشان موهایش آرامش ببخشی....
میدانی من حالا موهایم را خیلی دوست دارم
و فکر میکنم چقدر خوشبختم که مرا از موهای فرفری أم شناختی و عاشقم شدی!!
دختران مو فرفری
شاعران زیادی
برای خودشان دارند...
| نازنین عابدین پور |
شب بودو می بودو مستی بودو یادت
من در همین مستی تو را میجویم هر شب
صبحم همان شبست فقط نور شب کم است
دوری زه تو درد است ،آری میسوزم از تب
یاد تو افتاد چشمم ،خیس خیس است
تمساح نیستم که، این اشک ها میریزد هر دم
در فکر این بودم که براندازی کنمزودترعشقت را
آتش در دست قلبم هست دارد میپوسد از عمد
اینجا همه مردم مرا از تو میشناسند
روزی فرار خواهد کرد این دیوانه از بند
_
پسر چه شاعری شدم
https://harfeto.timefriend.net/16767986567725
از علت علاقتون به معشوق بگین
- آینه آفتاب ؛
https://harfeto.timefriend.net/16767986567725 از علت علاقتون به معشوق بگین
معشوقی ندارم که بخوام علاقه ای داشته باشم🌚
بالاخره هر کی یکیو دوست داشته تا حالا
البته جدا از من که جز خانواده و اعتقاداتم چیز مهم دیگه ای تو دنیا نمیبینم
دوست داشتم برای سالیانی که با تو بودهام،
به احترام تمام حادثههایی که در ولیعصر قهقهه زدیم،
به خاطر ایستگاه تئاتر شهر و سرودهها و آواز خوانیات،
بخاطر اولین قرارمان در پارک ساعی،
به احترام دستانی که موهایت را نوازش کرد
و گوشی که صدای تپش قلبت را شنید،
بخاطر آن پیرمرد که بهمان گفت "خوشبخت شوید"،
به احترام اشک شوقی که بخاطر این جمله در چشمانم حلقه زده بود،
برای تمامی داستان خوانیام در شب های تاریکت،
برای چشمهایی که در طولِ فیلم سراسر تو را تماشا میکرد،
برای آن بعد از ظهر بارانی تهران و عطر موهایی که مستت کرده بود
و آن چاییِ روضه حتی...
به احترام واژههای شعرم
و برای دوست داشتنی که یک زمان همه غبطهاش را میخوردند،
مرا عاشقانهتر ترک میکردی....همین.
| حمید سلیمی |
هدایت شده از شاید در رویاها...
عیدتون مبارک باشه:)
دعاگوی تک تک عزیزان بودم
برای چنل گشت قم،رنگ ولایت، حق گوی بزرگ،کافه پسرخاله،مومن،ساقی ها، حقوق کاربردی،آقای نویسنده،ذهن خسته، آقای ۱۲۸، برادر کوچک،مهموم، گمشده،حرف های نگفته افضل، خسته از خسته های غمگین،مون استراک، درون من، نداشته هایم،شاید ماه ،شاید اگه، مهجوری، حیان،دخترکی آرام در هیاهوی شهر، کافه پیانو، نمیدونم، خرمگس، هرآنچه نگفتم، آشفتگیه باید ببخشید، طوفان احساسات،سبزیشمی،سبز زیتونی، روحاء،تالار اسرار، لواشک خسته،من یه موزم،لبخندشکلاتی، قشاع،نوتلا،بیمار اتاق۷۷،دور نزدیک، ن مثل نبودت، رز سفید من، ماهی تو تنگ و به یاد بقیه دوستان...