#کودک_و_نوجوان_اهل_مطالعه
#معرفی_کتاب🔻
#احتیاط_خطر_حمله_موشهاودیگران ...
📔 کتاب «احتیاط خطر حمله موشها و دیگران ...» یک داستان تمثیلی است که مفاهیمی چون خیانت، نفوذ، وابستگی و غیره را با زبانی ساده و در قالب داستانی روان برای کودک و نوجوان بازگو میکند.
💬 مردم یک روستا در برابر حمله موشها بنا به مشورت کدخدا ناچار میشوند که از گربهها کمک بگیرند، که این خود آغاز ماجراست.
⬅️ آثاری این چنین که جنبه تمثیلی و نماد گونه آنها پر رنگ است، در انتقال مفهوم به مخاطب، خصوصاً مخاطب کودک و نوجوان موفقتر عمل مینمایند.
💠 «سید علی شجاعی» در این کتاب و مجموعه آثاری که در حوزه «فلسفه برای کودکان» به نگارش در آورده است، تلاش کرده تا با بیان هنرمندانه و شیوهای روان و ساده، مفاهیم اجتماعی و جامعهشناسانه را برای خواننده این آثار قابل فهم نماید و امکان تفکر در باب مسائل مختلف را برای ایشان فراهم آورد.
#جامعه_سازی #قدرت #کتاب_نیستان #علی_شجاعی #داستان #ادبیات_کودک #عبرت #قصه #تفکر #فلسفه_برای_کودکان
🍃دیدبان هنر و رسانه🍃
@Didban_Art_Media
📌📌📌📌📌📌
✂️ #برشی_از_کتاب
#احتیاط_خطر_حمله_موشهاودیگران
پسر فاطمه لبخندی زد. صندلهایش را بیرون آورد و با خنده گفت: «امروز میخواهم مثل خود پدربزرگ حرف بزنم. میخواهم بروم بالای منبر.» فاطمه با تبسم گفت: «ما که منبر نداریم.» وقتی نگاه پسرش را روی بالشهای پُر از لیف خرما دید، برخاست و بالشها را روی هم گذاشت. کناری نشست و منتظر ماند تا ببیند پسرش چه میکند. حسن آهسته به طرف بالشها رفت، خم شد و پارچهای را که روی بالش کوچک بود، مرتب کرد و روی آن نشست. گلویش را صاف کرد. میخواست مثل پدربزرگ دستش را بالا ببرد. احساس کرد نمیتواند. چیزهایی را که شنیده بود، نوک زبانش بود؛ ولی نمیتوانست سخن بگوید. جا به جا شد. وقتی متوجه نگاه منتظر مادر شد، تبسمی کرد، مشت کوچکش را گره کرد و دوباره شروع کرد؛ ولی نتوانست راحت حرف بزند.
📕 احتیاط خطر حمله موشها و دیگران
📖 صفحه ١٠
🍃دیدبان هنر و رسانه🍃
@Didban_Art_Media