eitaa logo
مرکز اسناد دفاع مقدس
1.8هزار دنبال‌کننده
575 عکس
478 ویدیو
42 فایل
📬 ارتباط مستقیم جهت پاسخگویی به سوالات و تبلیغات موضوعات خاص: 👇 📱 @doc_admin 🔄 لینک عضویت در کانال: 👇 📱 eitaa.com/Doc_d_moghadas 📱http://t.me/Doc_d_moghadas .
مشاهده در ایتا
دانلود
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📌 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن [ ۰۵ ] 🌸 امام خامنه‌ای مُدظله‌العالی: ● موسمی نیست «تعهد» ، گاه گاهی نیست «تعهد» ؛ نسبت به زمانی و زمان دیگر نیست! ● نسبت به شخصی و شخص دیگر نیست! «تعهد» ؛ همگانی، همه جایی و همیشگی است! ... ● آن کسانی که آنجا که پای منافعشان در میان است؛ دین را نمیخواهند، اینها مؤمن نیستند! 📱 @Doc_d_moghadas .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📌 آیا ارتباط با «شهدا» امکان دارد و میتوان با آنها سخن گفت؟ 1⃣ تا به حال با کسی رفیق بوده‌اید یا نه، اما طبیعی است که هر کسی در طول زندگی با افراد زیادی ارتباط برقرار میکند؛ خواه این ارتباط قوی و صمیمی باشد، خواه ضعیف و در حد یک سلام و احوال پرسی. جالب است و شاید هم باور کردنش سخت باشد، اما واقعیت دارد و آن اینکه هیچ کسی نیست که به «شهدا» سلام بدهد و آنها را دوست داشته باشد و آنها با او «رفیق» نشوند. این که لفظ «رفیق» به کار میرود به این دلیل است که آنها خودشان را آن قدر به آدم نزدیک میکنند که دیگر از مرحله آشنایی و دوستی فراتر میرود و واقعاً با آدم رفیق رفیق میشوند. حال اگر کسی بخواهد قدم پیش گذارد و با آنها رفیق بشود، این مرحله فراتر هم میرود شهدا با او میشوند «اخوی» و به اصطلاح «داداش». 2⃣ بدون شک ارتباط صمیمی و تنگاتنگ با «شهدا» در گرو سنخیت پیدا کردن با آنها و تشابه پیدا کردن با آنها در گرایش و اعتقاد و هدف و رفتار و عمل است و هرچه تشابه و همگرایی در این امور بیشتر باشد رابطه با آنها عمیق‌تر و ریشه دارتر است. 3⃣ در رابطه با «شهدا» آنچه مهم و با ارزش است گرفتن پیام شهیدان والا مقام و عمل به پیام آنها و ادامه راه آنهاست. پیام شهیدان واضح و روشن است پیام آنها، پیام دفاع از دین و اصول و ارزش‌های اسلامی و جانبازی و ایثار در راه حقُ حقیقت پایبندی به احکام الهی و دستورات دین است. آنها در زمان حیاتشان نصیحتها داشته‌اند و قبل از شهادت وصایای داشته‌اند و حجت را بر ما تمام کرده‌اند و پیام خود را به ما رسانده‌اند، این بستگی دارد که تا چه اندازه دلمان برای «شهدا» بتپد و با آنها صمیمی باشیم. خیلی‌ها مدعی‌اند که سالهای سال با «شهدا» بوده‌اند و روزگاری، تمام فکر و ذکرشان با آنها سپری شده، اما امروز که در سرمای دنیازدگی همه چیز یخ زده است، حتی اندک حرارتی از گرمای خاطرات آنها را حس نمیکنند. چرا که دنیای «شهدا» دنیای یخ زده نیست. 🌸 امام صادق علیهم‌السلام: سه گروهند که روز قیامت شفاعت میکنند و شفاعت آنها مورد پذیرش خداوند قرار میگیرد: انبیاء، علما و شهدا. | بحارالانوار ج ۹۷ ص ۱۴ ح ۲۴. 📿 شادی روح «شهدا» صلوات ... 📆 ۲۲ اسفند؛ روز بزرگداشت «شهدا» و روز تاسیس «بنیاد شهید» گرامی باد. 📱 @Doc_d_moghadas .
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📌 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن [ ۰۶ ] 🌸 امام خامنه‌ای مُدظله‌العالی: ● آن کسانی که امیدوار نیستند که تلاششان و حرکتشان به نتیجه‌ای منتهی خواهد شد؛ مُسَلَّم به سر منزل خوشبختی و رستگاری نمیرسند. [باید] مطمئن باشه که تلاششان ثمر بخشه. بداند هر کاری که میکنه یک اثر مثبتی به جا میگذاره؛ بدونه هر گامی که بر میداره یک قدم به مقصد نزدیک میشه. ● اما اگر راه رو گم کردید نمیدونید از این طرف باید رفت یا از آن طرف باید رفت! به هر طرف که راه میوفتید قدم بر میدارید میبینید سُست‌اید ... 📱 @Doc_d_moghadas .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ☫ بسمه تعالی ● به: فرماندهی ● از: فرماندهی منطقه ۴ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - دفتر تحقیق و بازرسی ● تاریخ: ۱۳۶۳/۰۴/۰۸ ● موضوع: معرفی برادر عبدالحسین برونسی 📝 سلام علیکم، ❁ با توجه به هماهنگی‌های بعمل آمده بدینوسیله برادر فوق در سمت فرماندهی تیپ جواد الائمه (ع) معرفی میگردند. ❁ امید است با نصب العین قرار دادن تقوا و پیروی از ولایت فقیه و عنایت کامل به موازین و معیارهای شرع مقدس و توجه دقیق به ضوابط و رعایت سلسله مراتب بتوانند گام‌های مفید و موثری در جهت رضای خدا و خدمت به اسلام و مسلمین تا رسیدن به اهداف عالیه انقلاب اسلام بردارند، انشاءا... | فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه ۴ ، حسین غزالی 📄 رونوشت: قرارگاه نجف اشرف جهت اطلاع 🥀 ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ سالروز؛ شهادت شهید «عبدالحسین برونسی» فرمانده (ع) در گرامی باد. 📱 @Doc_d_moghadas .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📌 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن [ ۰۷ ] 🌸 امام خامنه‌ای مُدظله‌العالی: ● آن کسی میتواند راه خدا را تا آخر بپیماید به سر منزل و هدف منظور و مقصود نائل آید که؛ «مطمئن» باشد! حالت اطمینان و سکون در او باشد. ● اطمینان به این معناست؛ یعنی جاذبه‌ای او را بِکشاند؛ «جاذبه ایمان» ، «جاذبه علاقه به خدا» ، «جاذبه علاقه به هدف» آنچنان او را مجذوب کند و به سوی خود بِکشاند که همه جاذبه‌های دیگر برای او «هیچ» و «پوچ» و «مسخره» بیایند ... 📱 @Doc_d_moghadas .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✊ شهدا زنده‌اند الله اکبر [ ۱۸ ] 🇮🇷 📌 شیعه شدن مسیحی؛ ❁ همان زمان هم که مسیحی بودم، نسبت به شهدا ارادت خاصی داشتم. خیلی به آنها که برای دفاع از کشور شهید شده بودند علاقه داشتم. هر وقت جایی نمایشگاه عکس جنگ بود، میرفتم و خوب تماشا میکردم. شهید از نظر من یک گل پرپر است. اواخر سال ۱۳۷۷ بود که برای سفر به جنوب ثبت نام میکردند. مریم خیلی اصرار کرد که همراه آنها به منطقه جنگی بروم. به پدر و مادر گفتم، ولی آنها مخالفت کردند. دو روز با آنها قهر کردم و لب به غذا نزدم. ضعف بدنی شدیدی پیدا کرده بودم. ❁ روز ۲۸ اسفند ساعت ۳ نصف شب بود که یادم افتاد خوب است دعای توسل بخوانم! کتاب دعایی را که داشتم باز کردم و شروع کردم به خواندن. هرچه که بیشتر در دعا غرق میشدم، احساس میکردم حالم عوض میشود. نمیدانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در خواب دیدم که در بیابانی برهوت ایستاده‌ام، دم غروب بود. مردی به طرفم آمد و رو به من گفت: «زهرا بیا، زهرا بیا، میخواهم چیزی نشانت بدهم.» ● با تعجب گفتم: «آقا، ببخشید من زهرا نیستم! اسم من ژاکلینه.» ● ولی گوشش بدهکار نبود و مدام مرا زهرا خطاب میکرد. دیدم چاره‌ای نیست، راه افتادم دنبالش. در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود که اشاره کرد به آن داخل شوم. گفتم: «این چاله کوچک است.» ❁ ولی او گفت که وقتی دستم را بر زمین بگذارم، سُر میخورم و میروم پایین. جای خیلی عجیبی بود. یک سالن بزرگ با دیوارهای بلند و سفید که از عکس شهدا نور آبی رنگ متصاعد میشد. آخر آنها هم یک عکس از آقا سید علی خامنه‌ای، مولا و سرورم، بود. به عکس‌ها که نگاه میکردم احساس میکردم دارند با من حرف میزنند، ولی من چیزی نمیفهمیدم، تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا هم شروع کرد به حرف زدن. ❁ این جمله را خوب یادم هست که گفت: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آنها را به مقام شهادت رساند. مثل شهید جهان‌آرا، همت، باکری، علمدار و...» ❁ همین که آقا اسم شهید علمدار را آوردند، پرسیدم که او کیست؟ چون اسم آن شهدا را شنیده بودم، ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی انداختند و گفتند: «علمدار همانی است که نزد تو بود، همانی که ضمانت تو را کرد که بتوانی به جنوب بیایی.» ❁ به یکباره از خواب پریدم، خیلی آشفته بودم، نمیدانستم چکار کنم. هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه میخورم که بگذاری بروم جنوب. او هم گفت به این شرط میگذارم بروی که بار اول و آخرت باشد. خیلی خوشحال شدم، پدرم را خوب میشناسم، او کسی نبود که به این سادگی چنین اجازه‌ای بدهد. ❁ ساعت ۱۰ صبح بود که به مریم زنگ زدم و این مژده را به او هم دادم. مریم خیلی خوشحال شد. هنگامی که خواستیم برای سفر ثبت نام کنیم، با اسم مستعار «زهرا علمدار» خودم را معرفی کردم. اول فروردین سال ۷۸ بود که بعد از نماز مغرب و عشا همراه بچه‌های بسیجی عازم جنوب شدیم. در آن کاروان کسی نمیدانست که من مسیحی هستم جز مریم. در راه به خوابی که دیده بودم، خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم، ولی کسی چیز زیادی از او نمیدانست. وقتی اتوبوس‌ها به حرم امام خمینی ره رسیدند، از نوار فروشی‌ای که آنجا بود سراغ نوار شهید علمدار را گرفتم که داشت. هر چه بیشتر نوار شهید علمدار را گوش میدادم بیشتر متوجه میشدم که آقا چی میگفتند. در طی ده روز سفری که به جنوب داشتیم، تازه فهمیدم که اسلام چه دین شیرینی است. چقدر قشنگ است! وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خواندند، من یک کناری می‌نشستم، زانوهایم را بغل میگرفتم و گریه میکردم، گریه به حال بد خودم. به اینکه آنها آدم بودند و من هم آدم، ولی با آنها زمین تا آسمان فرق داشتم. ⬆️ ادامه در فِرسته‌ی بعد: ⬇️ .
. ⬆️ ادامه از فِرسته‌ی قبل: ⬇️ ❁ به شلمچه که رسیدیم خیلی با صفا بود. مریم خواهر سه تا شهید بود. دو تا از برادرهایش در شلمچه و در عملیات کربلای پنج شهید شده‌اند. آنجا بود که احساس کردم خاک شلمچه دارد با او حرف میزند. مریم صدای خوبی داشت. با هم رفتیم گوشه‌ای نشستیم و او شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. ❁ انگار توی یک عالم دیگری بودم که وجود خارجی ندارد. یک لحظه احساس کردم که شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا میخوانند. آنجا بود که حالم خیلی منقلب شد، به حدی که از هوش رفتم و با آمبولانس به بیمارستانی در خرمشهر منتقل شدم. نیمه‌های شب بود که سُرمم تمام شد و به اردوگاه برگشتم. ❁ بعد از اذان صبح، مسئول کاروان گفت: «امروز دوباره به شلمچه می‌رویم، قرار است مقام معظم رهبری تشریف بیاورند شلمچه و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم.» ❁ از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم. به همه چیز رسیده بودم. شهدا، جنوب، شلمچه، شهید علمدار و حالا آقا. ساعت ۹ صبح بود که راهی شلمچه شدیم. آنجا بود که مزه انتظار را فهمیدم. فهمیدم که انتظار چقدر سخت است و شیرین، بهترین و بدترین لحظه‌های عمرم بود. بدتر از این لحاظ که هر لحظه‌اش برایم یک سال میگذشت و شیرین از این لحاظ که امید داشتم پس از این انتظار، آقا را از نزدیک میبینم. ساعت حدود ۱۱/۵ بود که آقا آمدند، چه خبر شد شلمچه! همه بی اختیار گریه میکردند. باورم نمیشد که چشمانم دارد ایشان را میبیند. با دیدن آقا، تمام تشویش و اضطرابم به آرامش تبدیل شد. هنگامی که سخنرانی میکردند، چشمانم به لبان و سیمای نورانی‌اش دوخته بود. هنگامی که خواستند بروند، دوباره همه غم‌های عالم بر جانم نشست. آقا داشت میرفت و دل‌های ما را هم با خود میبرد. ❁ خاک شلمچه باید به خودش می‌بالید از اینکه آقا بر آن قدم گذاشته است. ای کاش من به جای خاک شلمچه بودم که خاک پای آقا را با اشک چشمان می‌شستم. بعد از رفتن آقا، بچه‌ها خاک‌های قدمگاه ایشان را به عنوان تبرک برداشتند. خلاصه پس از اینکه شهادتین را گفتم یک حال دیگری داشتم، احساس میکردم مثل مریم و دوستانش شده‌ام. 📚 منبع: کتاب «ما زِنده‌ایم» ص ۱۱۵ ؛ به نقل از کتاب «روایت راویان» ص ۳۷۰. | راوی: ژاکلین زکریاثانی. 📱 @Doc_d_moghadas .
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📌 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن [ ۰۸ ] 🌸 امام خامنه‌ای مُدظله‌العالی: ● اسلام معتقد است که همه این مجموعه‌ای که نامش «جهان» است؛ از بالا تا پایین، از موجودات ناچیز و حقیر تا موجودات بزرگ و چشمگیر، از پست ترین جاندار یا بی جان تا شریف ترین و پر قدرت ترین موجوداتِ جاندار و دارای خِرَد یعنی «انسان» ، همه و همه. همه جای این عالم بنده، برده، آفریده و وابسته‌ی به یک قدرت بسیار عظیم است. ● ماورای این ظاهری که من و شما می‌بینیم، ماورای آنچه که عینک تیز بین دانش تجربی میتواند به او برسد، ماورای همه‌ی پدیده‌های قابل حس و قابل لمس، یک حقیقتی هست از همه حقیقت‌ها؛ برتر، بالاتر، شریف‌تر، عزیزتر و همه‌ی این پدیده‌های عالم؛ ساخته و پرداخته و درست شده‌ی دست قدرت اوست ... 📱 @Doc_d_moghadas .