☑️#خاطرات_شهدا
🌨⚡️#شهید_دفاع_مقدس
🥀🕊شهید محمود کاوه
محمود گفت: «تو پادگان خیلیا میدونن که او برادر خانم منه.» 💦
گفتم: «اینکه دلیل نمیشه چون برادر خانم فرمانده تیپه، مرخصی اضطراری نره!»😕
گفت: «چند روز دیگه عملیات داریم. اگر رفت و کارش طول کشید و به عملیات نرسید، ممکنه تو ذهن بعضیا این پیش بیاد که کاوه، موقع عملیات، برادر خانمش رو فرستاد مرخصی تا سالم بمونه. 🤭»
خواستم یه جوری راضیش کنم تا اجازه بده حسن بره و زود برگرده. برای همین گفتم: خودم ضمانتشو می کنم که به عملیات برسه.
ناراحت گفت: «من با کسی عقد اخوت نبستم! دوست هم ندارم که اعتقاداتم به خاطر همچین کارهایی دچار لغزش بشه.» ✋🏻⛔️
📚کتاب حماسه کاوه
『 @Dokhtarane_parva 』