eitaa logo
دخترانِ‌ پرواツ
902 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
24 فایل
🌱بښمِـ اللّهـ... ☺دختران پروا مِصداق دُختر خانوماییه که: • ⌠پـــیـــرو آقــاݩ⌡• پَروا ←پِیرواݩِ آقـا ✅فَقط در ایتاییم وشُعبہ دیگه اے نداریم💚 کپی از پست ها ؟ حلالتون😍😁 😁خادممون↶ ≫⋙ @Fezeh114 👀کانال دوممون ↶ ≫⋙ @Toktam_gallery_13
مشاهده در ایتا
دانلود
...📕 🌺 رفت و با یه پرس غذا برگشت. ساعت حوالی شش بود! با اینکه روم نمیشد اما به خاطر ضعفم غذا رو گرفتم. معدم درد می کرد! خیلی کم تونستم بخورم. _ حالتون بهتره؟؟ _ خوبم! _ نمی خواید برید خونتون؟؟ _ نه! _ میشه بپرسم چرا بیمارستان بودین؟؟ _ چه فرقی داره!؟ _ ببینید... من میخوام کمکتون کنم! _ هه! پس منو ببر یه جهنم دره ای که هیچکس نباشه! _ باشه. امشب می برمتون جایی که هیچکس نباشه اما لااقل یه خبر به خانوادتون بدین، حتماً الان خیلی نگرانن!! _ نگران آبروشونن نه من! الان دیگه به خونمم تشنه ان!! _ چرا؟؟ _ چون به همه برچسبای قبلی، دختر فراری هم اضافه شد! _ مگه چه کار دیگه ای کردین؟؟ _ مهم نیست! _ هست! بگید تا بتونم کمکتون کنم! دیگه چیزی نگفتم و خیابون رو نگاه کردم. ماشین رو روشن کرد و راه افتاد. بارون شدید و شدید تر میشد و هوا به سمت گرگ و میش می رفت. دلم داشت می ترکید! " باید چیکار کنم...؟ دیگه نمی خوام نفس بکشم... انگار تموم این شهر برام شبیه زندن شده! " پلکام رو روهم گذاشتم و چشمام رو دست خواب سپردم... _ خانوم؟؟ صدای گرم و مردونه ای، خواب رو از سرم پروند! گیج و منگ اطرافم رو نگاه کردم! _ اینجا کجاست؟؟ _ جایی که می خواستید. یه جا که هیچکس نیست! فقط با گیجی نگاهش کردم و سرم رو برگردوندم سمت در کوچیک و سفید آهنی که آجرای قهوه ای اطرافش نم گرفته بودن و از چراغ قاب گرفته بالاش آب می چکید. _ نگران نباشید، خونه ی خودمه! با نفرت سرم رو برگردوندم سمتش. قبل از اینکه حرفی بزنم، دستش رو آورد جلو و یه کلید گرفت جلوی صورتم. _ برید تو و در رو از پشت قفل کنید. هیچ کس نیست. هر کسی هم در زد باز نکنید. ✍️ادامه دارد... •|محدثه افشاری|• ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva