فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر💕
-میگفتشبقبلازخواب..؛
باامامزمانحرفبـزنیدتـااگھتوخواب
حضرتِعزرائیلاومدسراغتـون..؛😥
آخریناعمـالتونحرفزدنبـاامامزمان باشه (:
#الحقکھزيباگفت
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨همه بدانند که امروز دشمنان نظام جمهوری اسلامی از برکندن این بنیان مستحکم، احساس عجز میکنند؛ سعیشان این است که به وسائل گوناگون، به دست خودِ کسانی که تو این انقلاب بودند و هستند، از این محتوا ذره ذره بکنند. جمهوری اسلامی، اسمش جمهوری اسلامی باشد، اسمش نظام انقلابی باشد، اما از محتوای اسلام، از محتوای انقلاب در آن خبری نباشد. اسم چه ارزشی دارد؟ محتوا لازم است؛ محتوا مهم است. وظیفهی من، وظیفهی شما این است که از محتوای انقلابی، از اصول باارزشِ انقلاب دفاع کنیم و نگذاریم این مبانی باارزش و این ارزشهای والا نادیده گرفته بشود؛ این وظیفهی ماست.
۱۳۸۷/۱۱/۲۸
🖤>> #آقامونه
🖤>> #انقلاب
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
🔸 ڪـاهش بسترے بیماران ڪرونایے
باغرغره آب نمڪ 🔸
🔹طبق تحقیقات جدید توسط پزشڪان دانشگاه آگوستا در آمریڪا، شستوشوے بینے و حلق دو مرتبہ در روز با محلول سدیم ڪلراید (آبنمک)، باعث ڪاهش ۱۹ برابرے بسترے بیماران مبتلا بہ ویروس ڪرونا میشود.
#کرونا
#واکسن
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
_خدایا مرا از خودم رها ڪن
هیچڪس بہ اندازه خودم مرا ازار نمےدهد🙃💔
#خداجونم
#دلِشکسته
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨ارزش انقلاب از اين جهت است كه ايران را از سلطهى قدرتهاى مستكبر جهانى نجات داد.
۱۳۸۲/۱۱/۱۵
🖤 >> #انقلاب
🖤 >> #آقامونه
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از حصلمون سرنرهہ🌝💆🏻♀️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مسیحاےعشق
#پارت_نود_ششم
به پشتی صندلی تکیه میدهم و زیر لب میگویم
:+مااامااان
:_چیزی گفتی؟
:+هیچی ولش کن... ببین من بعدازظهر نیستم،یه کم کار دارم
مصطفوی میخواد بیاد اینجا،نقشه اش انگار ایراد داره.. خودت حل و فصلش کن..
:_باشه تو برو به کارات برس،خیالت راحت.
فکری به ذهنم میرسد
:+فرزاد خانم نیازی هم در جریان هست؟
:_فکر نمیکنم...چون کارت بچه های شرکتو قراره امروز مانی بیاره اینجا.. مال من رو فقط آورد
خونه..کاری با من نداری؟
سرمـ را تکان میدهم.
فرزاد از اتاق بیرون میرود..
چند لحظه که میگذرد بلند میشوم و به طرف میز نیازی میروم.
:_خانم نیازی؟
سرش را بلند میکند.
:+بله؟
:_مانی هنوز نیومده؟
:+نه هنوز نیومدن..
کمی آرام تر م،زیر لب،طوری که او هم بشنود میگویم
:_ای بابا...
:+ مشکلی پیش اومده؟؟
:_آخه قرار بود کارت ها رو بیاره... کارت های عروسی رو..
لبخند میزند :عه به سلامتی... آقامانی ازدواج کردن؟
لبخند میزنم.
:_عروسی مانی نیست...
مردد میپرسد
:+پس عروسی کیه؟
:_عروسی من...
رنگش میپرد...
بی توجه به طرف اتاقم میروم،یک لحظه برمیگردم تا تیر خالص را بزنم.
:_خوشحال میشیم تشریف بیارید.. هم من،هم خانمم!
صبر نمیکنم تا واکنشش را ببینم.
این از اولین خیر نیکی !
باید با مامان صحبت کنم،بی خبر کارت پخش کرده اند...چقدر هم سریع ترتیب همه چیز را
ظرف دو روز داده اند!
فکر نمیکردم اینقدر ماجرا داشته باشد،این بازی!
*نیکی*
قدم هایم را روی یک خط برمیدارم،خط میان دو موزاییک.
در خانه باز میشود و فاطمه بیرون میآید.
:_سلام
جلو میروم و دست میدهم
:+سلام
:_چرا نیومدی تو؟
:+نه،بیرون بهتره. قدم بزنیم...
کنارم راه میافتد
:_خوبی نیکی؟
لبخند میزنم
:+آره خوبم،خیلی خوبم.
بغضم را پشت صدایم پنهان میکنم.
:_رفتین آزمایش؟
سرم را تکان میدهم،باد سردی از روبه رو میوزد.
صورتم را برابرش میگیرم شاید التهاب درونم را بهبود بخشد.
:_ببین این پدرروحانی نیومده،تو رو به چه حالی انداخته...
:+خوبم فاطمه،فقط یه کم ... استرس دارم..
صدای زنگ موبایلم میآید. شماره ناشناس است.
به فاطمه،)ببخشید( میگویم و جواب میدهم
:_بله؟
:+سلام زنداداش
زنداداش؟چقدر صدای پشت خط آشناست..
:_ببخشید؟
:+مانی ام،نشناختین؟
:_سلام آقامانی،ببخشید که نشناختم.
فاطمه آرام میگوید:بیا،موشون رو آتیش میزنی جلوت ظاهر میشن این طایفه ی مسیحیان!
خنده ام میگیرد.
:+زنداداش،مسیح سرش شلوغ بود،من الان اومدم حلقه هاتون رو بخرم... گفتم خیلی بی ادبیه
اگه نظر شما رو نپرسم.. بفرمایید چه جور حلقه ای مدنظرتونه؟
چه عروس سفیدبختی...
برادر داماد مسئول خرید حلقه ها شده!
آنقدر سرش شلوغ بوده که برادرش را...
نه... نباید بگذارم احساسات به عقلم چیره شوند،حتی اگر پای آرزوهای برباد رفته ی دخترانه ام
وسط باشد...
بلند و محکم،طوری که قلبم بشنود،میگویم
:_مهم نیست
:+چی؟
:_گفتم مهم نیست..
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』