eitaa logo
دختران سرزمین ایران زمین
90 دنبال‌کننده
464 عکس
86 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ثبت راهیان نور مهلت از امروز تا ۱ بهمن مبلغ ۲میلیون
ثبت نام راهیان نور 👆👆👆👆 از مناطق عملیاتی جنوب و قم و جمکران به مدت ۶ روز تاریخ حرکت :۱۱/۱۹ مبلغ:۲ میلیون مهلت ثبت نام تا سوم بهمن جهت ثبت به شماره ۰۹۱۵۶۲۴۶۹۸۰
فرق آرزو با نیت.mp3
7.13M
💠 هر کسی نمی‌تواند نیت‌های بزرگ کند، و در تمام خیرات تاریخ شریک شود؛ مگر به « شرطها و شروطها » @zoha38440890
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعری که شهید شد 🕊•شهیده صدیقه رودباری شهمیرزادی•🕊 🦋 متولد ۱۸ اسفند سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی. او در فعالیت های قبل از انقلاب کمک می‌کرد. بعد از انقلاب در مدرسه‌شان، انجمن اسلامی راه انداخت و به معلولان ذهنی و... کمک می‌کرد. بسیار پر دل و جرات و فعال بود. از تعلقات دنیوی فاصله می‌گرفت و می‌گفت نباید در خانه بنشینیم، باید برویم و با کارهایمان ثابت کنیم که انقلاب کرده ایم. ۵ خرداد سال ۱۳۵۹ برای انجام فعالیت های جهادی به کردستان شهر بانه اعزام شد. در آن‌جا هرکاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد، کلاس های عقیدتی و قرآن برگزار می‌کرد و هیچگاه خسته نمی‌شد. در سپاه بانه، مسئول آموزش سپاه بانه به بانوان بود. آنقدر فعال بود که دوبار منافقین برایش نامه نوشتند واو را تهدید کردند. خواهرش خواب شهادت او را دیده بود. 💠 ۲۸ مرداد ۱۳۵۹ صدیقه و دوستانش در یک اتاق مشغول استراحت بودند که یک دختر وارد اتاق می‌شود و آنها او راچندباری آنجا دیده بودند، اسلحه صدیقه را به بهانه‌ای برمی‌دارد و به سمت سینه‌اش گلوله‌ای شلیک می‌کند. 🦋 بدن بی‌جان صدیقه را به بیمارستان می‌رسانند اما پس از سه ساعت به شهادت می‌رسد. 🖋 از یادداشت های مجاهد شهیدصدیقه رودباری: خدایا به هنگام شهادت، هنگام دل کندن از زشتی ها، به گاه دل کندن از بودنها، یادم باش و به یادمان باش چرا که به یادت بودم و جانم را در راهی که گفتی نثار کردم … 🕊
16.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | ما نزدیک « قله فتح و حاکمیت » اسلام هستیم ... تبیین بسیار جالب، از دستش ندین!!! ⁉️ حصر شدید، فرار، عدم امنیت، خطر و ضعف تا کجا... ⛰ ما نزدیک به قله ها هستیم 💠 اقتضاء قله چیست؟ هم فتح و پیروزی نزدیک است هم خستگی و خطر و ضربه ی سقوط بالاست!
این دو عهد را با خدا بستم که در صورت نجات از این مهلکه، این دو برنامه را انجام دهم. یک وقت متوجه شدم یک نفر داخل برف ها به سمت من در حرکت است. احساس کردم او هم راننده ای است که ماشینش در این نزدیکی ها در برف ها گیر کرده است و حالا به دنبال کمک آمده است. به من سلام کرد و فرمود: «چرا سرگردانی؟» من هم از خاموشی ماشین و طوفان برایش گفتم. آن شخص فرمود: من ماشین را راه می اندازم.» من ندیدم دست ایشان به موتور ماشین بخورد ولی فرمود: «استارت بزن » سوئیچ ماشین را زدم، ماشین روشن شد و فرمود: «حرکت کن و برو» گفتم: «الان میروم جلوتر میمانم، راه بسته است.» فرمود: «ماشين شما در راه نمی ماند، حرکت کن.» گفتم: «ماشين شما کجاست، می خواهید به شما کمکی بدهم؟ » فرمود: «من به کمک شما احتیاج ندارم.» و تصمیم گرفتم مقدار پولی که داشتم به ایشان بدهم. شیشه پایین بود و من هم پشت فرمان گفتم: «اجازه بدهید مقداری پول به شما بدهم.» فرمود: «من به پول شما احتیاج ندارم.» ❌ ادامه در پست های بعدی... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
40M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برگزاری اعتکاف ویژه دختران با حضور ۸۱ دانش‌آموزان با پایه های ابتدایی و متوسطه با برنامه های چون : کلاس احکام خانم بابازاده کلاس تدبر در قرآن خانم محجوب کلاس کتاب شناسی آقای رضوی کلاس بهداشت و امینی خانم حسن زاده کلاس سواد رسانه خانم موسوی مهر کلاس نقد فیلم خانم موسوی مهر کلاس کاردستی کلاس قصه گویی جشن پدر و دختری ختم سوره یاسین هر روز خواندن زیارت عاشورا، حدیث کسا، دعای کمیل همراه با عزاداری اعمال ام داوود ۱۴۰۲/۱۱/۷
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪴 خودسازی به روایت شهید عباس بابایی 🪴 گزارشات عجیب در پرونده📚🤔 🕊
جای پای آقا را هم درجاده ندیدم، کامیون بدون هیچ توقفی روی برف حرکت کرد، به سلامت به خانه رسیدم، زن و بچه ام را دور خود جمع نموده موضوع مسافرت را با آنها در میان گذاشتم و از آنها نیز خواستم که این بی بند و باری را کنار بگذارند و نمازشان را اول وقت بخوانند. آن ها هم قبول کردند. یک آقای روحانی را به منزل دعوت کردم که مرتب بیاید و احکام دین را بگوید تا به وظایف دینی مان آشنا شویم. در مسافرت ها هم اول وقت، نماز را می خواندم. روزی در یکی از گاراژ ها، منتظر خالی کردن بار بودم که ظهر شد. راننده های دیگر گفتند:«برویم برای غذا و با هم باشیم.» گفتم:«من نمازم را می خوانم بعد می آیم.» همه به هم نگاه کردند و گفتند: این دیوانه شده، میخواهد نماز بخواند.» و مرا شدیدا مسخره کردند. من تا آن زمان مایل نبودم خاطره سفر مشهد را برای کسی بگویم، اما چون این ها اینگونه به نماز توهین کرده و مسخره نمودند، مجبور شدم سرگذشتم را برایشان بگویم. چنان برآنها اثر گذاشت که همه از من عذرخواهی کردند و با تمام کسانی که در گاراژ بودند به نماز ایستادیم. از تمام کسانی که از مالشان قبلا حیف و میل کرده بودم به گفته آقای روحانی حلالیت طلب کردم و همیشه هنگام اذان به یاد قولم می افتادم و با یاد امام زمان(عج) و آن خاطره شیرین، نمازم را می خواندم. ???? منبع: کتاب شفیتگان حضرت مهدی علیه السلام ، ج2، ص351 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬
♦️حلقه گروه ابتدایی ▫️با آموزش کاردستی پروانه ▫️با حضور خانم جاویدان ۱۴۰۲/۱۱/۱۲