🌀#رمان
❤️#جان_شیعه_اهل_سنت
✳️#قسمت167
از طعم تلخ حقیقتی که از زبانش می شنیدم، دلم به درد آمد. حقیقتی که می دانستم و نمی خواستم باور کنم که ملتمسانه نگاهش کردم و گفتم:
"مجید! مگه نمیگی حاضری برای راحتی من، هر کاری بکنی؟ پس اجازه بده تا زمانی که می تونم تو این خونه بمونم! اجازه بده تا وقتی می تونم، تو خونه مامانم بمونم!"
از چشمانش می خواندم که چقدر پذیرفتن این خواسته برایش سخت است و باز در مقابل چشمانم قد خم کرد و با مهربانی پاسخ داد:
"هر جور تو میخوای الهه جان!"
و من هم می خواستم ثابت کنم تا چه اندازه پای عشقش ایستاده ام و چقدر از نوریه و مسلک تکفیری اش بیزارم که نگاهش کردم و زیر لب گفتم:
"مجید! این کتاب ها روبریز دور. نمیدونم اگه اسم خدا وپیامبر (صلی الله علیه واله)توش اومده، بریز تو آب جاری که گناه نداشته باشه. فقط این کتابها رو از این خونه ببر بیرون.»
برای چند لحظه به ردیف کتاب ها خیره شد، سپس نگاهم کرد و با صدایی گرفته ِ پرسید:
"نمیخوای بخونیشون؟"
در برابر چشمان متعجبم بادل شکسته ای ادامه داد:
"مگه نمیگی عزاداری ما شیعه ها برای اهل بیت (علیه السلام ) فایده نداره ُخب اگهنداره، می خوای این کتاب ها رو هم بخون..."
که به میان حرفش آمدم و با دلخوری عتاب کردم:
"مجید! یعنی تو عقیده اهل سنت رو با این وهابی ها یکی میدونی؟!!! یعنی خیال میکنی منم مثل نوریه فکر می کنم؟!!!"
و شاید این سؤال را پرسیده بود تا همین جواب را از من بشنود که اینچنین به دهانم چشم دوخته بود تا ببیند همسر اهل سنتش چقدر با یک وهابی افراطی فاصله دارد که با اعتقادی که از اعماق قلبم ریشه می گرفت، قاطعانه اعلام کردم:
" من اگه با تو عزاداری و سینهسر زنی محرم و صفر بحث می کنم، برای اینه که اعتقاد دارم این عزاداری ها سودی نداره. من میگم به جای این همه گریه و زاری، از راه و روش اون امام پیروی کنید! من حتی روز عاشورا که می رسه از این که امام حسین(علیه السلام)و بچه هاش که اونجوری کشته شدن، دلم می سوزه، ولی نوریه روز عاشورا رو روز جشن وشادی میدونه! نوریه میگه شیعه ها کافرن، چون برای امام حسین(علیه السالم)
عزاداری می کنن! میگه شیعه ها مشرک هستن، چون میرن زیارت امام حسین (علیه الساپلام)! اینا اصلاً شیعه رو مسلمون نمی دونن، ولی من به عنوان یه دختر ُسنی،با یه مرِد شیعه ازدواج کردم و بیشتراز همه دنیا این مرد شیعه رو دوست دارم!"
@rahpouyan_nasle_panjom