eitaa logo
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
186 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
37 فایل
نظرات ناشناس شما https://harfeto.timefriend.net/16312864479249 مدیر اصلی کانال @ftop86 جهت تبادل @Jgdfvhohttps (فقط کانال مذهبی پذیرفته می‌شود) جهت ادمین شدن @ZZ8899 همسایه‌‌ کانال🌸🌸 @Khaharaneh_Chadoory1400
مشاهده در ایتا
دانلود
دختران چادری 🌹 @DokhtaranehChadoory لینک 👆👆
📿♡📿رمان-ایمان-عشق-شهادت 📿♡📿 •بسم رب شهدا • ◇فصل اول ◇ دم در امام زاده کفشامونو توی پلاستیک گذاشتیم و به داخل رفتیم بوی عطر خیلی خوبی میومد ... رفتیم نزدیک ضریح دستم رو به ضریح کشیدم نمی دونم چرا احساس می‌کردم دلم گریه میخواد و کنار ضریح نشستم انگار دلم پر بود برای همین بغضمو شکستم و شروع به حرف زدن دعا کردن وگریه کردن شدم .... فکنم یک ساعتی در همین حال بودم که دستی روی شونم کشیده شد سرمو بالا آوردم که دیدم پیر زنی کنارم نشسته چهره ی نورانی و مهربونی داشت گفت : چی شده دختر م چرا گریه میکنی لبخندی زدم و گفتم : هیچی مادر جان دلم گرفته بود بالحن مادرا نه گفت : مادر جان هرچقدر خواستی دعا کن گریه کن تا کامل خالی بشی اینجا بهترین جا برای گریه کردنه گفتم : چشم مادرجون ممنون گفت : چشمت بی بلا خدانگهدار ت عزیزم گفتم :خدا حافظ ورفت ... زهرا با یه کتاب قرآن اومد سمتم گفت : خوبی عزیزم گفتم : آره ممنون خیلی آروم شدم انگار چند سال بود به اینجا نیاز داشتم خنده کوتاهی کردو گفت : خداروشکر خوب بیا کنارمن باهم قرآن بخونیم گفتم : باشه رفتم کنار دیواری نشستیم و شروع به خوندن کردیم .... ساعت پنج بعد از ظهر بود زهرا گفت که بریم کیف و کفشامونو برداشتیم رفتیم توی حیاط کفشمو گذاشتم جلو پام سرمو آوردم بالا که دیدم.... ادامه دارد ..... ❌کپی حرام است ❌ نویسنده: مدیر کانال 📿 دختران چادری 🌹 @DokhtaranehChadoory لینک 👆👆
📿♡📿رمان-ایمان-عشق-شهادت 📿♡📿 •بسم رب شهدا • ◇فصل اول ◇ دیدم اون دوتا پسرا که هم دانشگاهی مون بودن دارن حرف میزنن و کفشاشونو میپوشن ... زدم روی شونه ی زهرا که سرشو بلا اوردو گفت : بله گفتم : زهرا اونجا رو نگاه کن زهرا رد نگاهمو گرفت که رسید به او دو تا پسر وقتی دیدشون خندیدو گفت : آره اینا هرروز میان اینجا ... باتعجب گفتم : راست میگی خندیدو گفت : کاستو بیار ماست بگیر آره بعد دوتا ایمون خندیدیم داشتیم میرفتیم که مارو دیدن سرشونو به معنی سلام تکون دادن ورفتن البته خیلیم تعجب کردن که من اینجام سوار ماشین شدیم وراه افتادم که زهرا گفت : بیا بریم خونه مون پیش بی بی الان تنهاس بابامم ساعت ۱۰میاد دلم میخواست برم ا ما گفتم براشون مزاحمت ایجاد میکنم به اندازه ی کافی کلی این بیچاره رو به حرف کشیدم تا در مورد زندگیش بهم بگه برای همین گفتم : نه مزاحم نمیشم امروزم زیادی خستت کردم خندیدو گفت : اولا که من هیچ وقت از سوال پرسیدن و جواب دادن خسته نمیشم و وقتیم که تو باشی ... مزاحم نیستی مراحمی عزیزم بیابریم دیگه بی بی خیلی مهمون دوست داره همیشه میگه مهمون حبیب خداست لبخندی زدم و گفتم : چشم انقدر از بی بی تعریف کردی دلم میخواد ببینمش به معصومه جون زنگ زدم که بهش بگم شام نمیام چون زهرا زنگ زد گفت میایم که بی بی به اسرار گفت پس شام میزارم هرچی هم گفتم نه زهرا زشته دیگه شام نمی مونم که اونم گفت : چه زشتی تو دوستمی و مهمون پس هرچی ما گفتیم بگو چشم خندیدم و گفتم : چشششمم جلوی یه در وایسادیم از ماشین پیاده شدیم وزهرا زنگ روزد در رو که باز کرد از زیبایی اونجا چشمام برق زد خیلی جای قشنگی بود وارد حیات شدم یه حیاط بزرگ نه خیلی ها ولی انگار بزرگ بود وسط حیاط حوض مستطیل شکل متوسطی بود که توی آب یه هندونه بود و فواره ی خوشگل وسطش فوران می کرد ودورو ورش گلدون های خوشگلی بود دوتا تخت چوبی اونجا بود که گلیم روش انداخته بودن خونه ی سنتی زیبایی بود تاحالا همچین خونه اونم به این زیبایی وسنتی ندیده بودم ... داشتم به همه جا نگاه میکردم که صدای پیرزنی اومد که گفت : خوش اومدی مادر بهش نگاه کردم ..... ادامه دارد .... ❌کپی حرام است ❌ نویسنده:مدیر کانال 📿 دختران چادری 🌹 @DokhtaranehChadoory لینک 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه پلاک که بیرون زده از دل خاک ....😢 خدایا مادر این دنیا جایی نداریم 😔 شهیدمان کن چون عشق شهادت داریم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 عید سعید فطر مبارک عیدتان مبارک انشالله حاجت روا بشید 🤲 برید کیف کنید دیگه تا سال دیگه روزه نمیگیرید😄 ولی روزه که بودیم بیشتر کیف میداد 😊 خدا انشالله به هممون توی زندگی هامون شادی و برکت بده 🌹 برای همه دعا کنید و مخصوصا ظهور آقامون صاحب زمان ❤️🤲 ❤️📿❤️📿❤️📿❤️📿❤️
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 اجرای "سلام فرمانده" در پردیسان قم، با حضور حاج ابوذر روحی مداح و تهیه کننده این سرود امروز ساعت ۱۱ نیم روبه روی مدرسه ی ما این سرود روخواندند ما توی کلاس بودیم سلام فرمانده رو گذاشتن خانم مون داشت درس می‌داد هیچ کس هواسش به درس نبود وقتی زنگ روزدن همه پریدن بیرون 😄🤣🤣 ماشالله جمعیت زیاد بود فکنم ۱۰۰یا۲۰۰نفر بودن انشالله دشمنامون از حرص بمیرن😁 ما سربازان امام زمانیم ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یڪبارڪہ‌جلوےدوستانم‌قیافہ‌ گرفتہ‌بودم‌😌ابراهیم‌ڪنارم‌آمدو آرام‌گفت:نعمتے‌ڪہ‌خداوند‌بہ‌تو‌ داده‌بہ‌رخ‌دیگران‌نڪش..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↵شَھیـدابـراهـیـم‌هــادی•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌