🔴لوکادیا بازیکن خارجی تیم پرسپولیس: برایم عجیب است که خارج از کشور میگویند در ایران امنیت وجود ندارد؛ من اینجا را خیلی دوست دارم
سه شنبه ۶ مهرماه ۱۴۰۱
✅به پیام کاشان بپیوندید👇
http://eitaa.com/knp_ir
⇝✿•📖•❀°✵﷽✵°❀•📖•✿⇜
💠🔹هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه
از ابتـدای قـــرآن
#ســورهتـوبـه
#صفحـه۱۹۹
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
✨فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ{۷۷}
سرانجام به دنبال آنكه با خدا در آنچه پيمان بسته بودند خلف وعده كردند و بدان سبب كه دروغ مىگفتند خداوند روح نفاق را تا روزى كه به ديدار او رسند روز مرگ يا قيامت در دلهاى آنان قرار داد(۷۷)
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
◽️⇦ نکتـــهها ↯
⓵ خلف وعده با خدا و بخل نسبت به
محرومان انسان را بدعاقبت مىكند
«بَخِلُوا بِهِ ... فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً»
⓶ نفاق درجاتى دارد:
نفاق زبانى، نفاق رفتارى و نفاق قلبى
«فِی قُلُوبِهِمْ»
⓷ نفاق گاهى موقت و گاهى دائمى
و هميشگى است «إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ»
حضرت على عليه السلام فرمودند:
مراد از «يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ» روز قيامت است
↲بحارالانوار، جلد۹۰، صفحه۱۳۲
⓸ پیمان شكنى و دروغ روحیه نفاق مىآورد
گناه، گناه مىآورد
«فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً ... بِما أَخْلَفُوا ...
وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ»
⓹ سرچشمه بدبختىهاى انسان خود اوست
«بِما أَخْلَفُوا، بِما كانُوا يَكْذِبُونَ»
↲تفسیر نور
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @ahadis14masuom
.
💠 متن و ترجمه حدیث نصب شده در حسینیهی امام خمینی(ره)،
در دیدار امروز #رهبر_معظم_انقلاب با اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام
🔅#امام_علی_علیه_السلام :
▫️ راه حق و درست با هيچ چيزى مانند مشورت كردن، به دست نمیآید.
🔸ما اُسْتُنْبِطَ اَلصَّوَابُ بِمِثْلِ اَلْمُشَاوَرَةِ. .
📚 غررالحکم، ص ۶۸۷
🗯 #رهبر_معظم_انقلاب : نفس اینکه یک مجموعهای مینشینند، فکر میکنند، کار میکنند، بررسی میکنند و به یک نتایجی میرسند، نفس این مشورتدهی خیلی مهم است؛ یعنی حالا درست است که ما آن چیزی که به مجمع میفرستیم فکر و مشورت شده است لکن خیلی فرق میکند که مشورت این جمع مهم، پای این باشد یا نباشد.
لذاست که استفاده میکنیم، ذهن ما را باز میکند، گاهی ممکن است آن چیزی که بعنوان مشورت گفته شده مورد تأیید قرار نگیرد اما خود آن یک فکر جدیدی را ایجاد و یک راه جدیدی را روی ما باز کند.
@hadithnet | معارف حدیث
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب در تحلیل حوادث اخیر: اغتشاشات خیابانی واکنشِ انفعالی دشمن در مقابل حرکتهای بزرگ اخیر ملت ایران است / ابتکار دست ملت ایران است
@HawzahNews
"وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ
⚫🔴طرف آسمان داشت با خدا نجوا میکرد آرام و مهربان همراه با تواضع و گریه .
میگفت:من دیگر کجا را باید درست کنم ؟ چه راهی هست تا به تو برسم ؟ به من سید پابرهنه بگو باید چیکار کنم؟کدوم راه را باید برم تا تو مرا بپسندی؟ تا لایق شهادت شوم؟ من دیگر تحمل دوری تورا ندارم ؟
☆خدایا خودت خوب میدانی که دیگر تحمل ندارم پس به من توجه کن صدایم را بشنو...☆
#شهید_سید_حمید_میرافضلی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
پیرمردی در دامنه کوههای دمشق هیزم
جمع میکرد و میفروخت تا مایحتاج
زندگی را برطرف کند
روزی حضرت سلیمان پیرمرد را در حال
جمع آوری هیزم دید تصمیم گرفت
تغییری در زندگی پیرمرد به وجود بیاورد
او یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد
تا شاید زندگیاش بهبود یابد
پیرمرد تشکری کرد و بسوی خانه روان شد
وقتی به خانه رسید نگین قیمتی را
به همسرش نشان داد
همسرش بسیار خوشحال شد و نگین را
در نمکدانی گذاشت اما ساعتی بعد به کلی
فراموش کرد که نگین را کجا گذاشته
زن همسایه که به نمک احتیاج پیدا کرده بود
به خانه آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما وقتی زن همسایه به خانهاش رفت
و چشمش به نگین افتاد نگین را نزد خود
مخفی کرد
پیرمرد از اینکه نگین گم شده بود بسیار
مأیوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت
و عصبانی و زن پیرمرد هم گریه میکرد
که چرا نگین را گم کردهام
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت
آنجا دوباره با حضرت سلیمان روبرو شد
و جریان گم شدن نگین را گفت
حضرت سلیمان نگین دیگری به او داد
و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد تشکر کرد و خوشحال به خانه رفت
در میانه راه نگین را از جیب خود بیرون آورد
و بالای سنگی گذاشت و خودش چند قدم
دورتر نشست تا نگین را خوب ببیند و لذت ببرد
در این وقت ناگهان پرندهای نگین را
به منقار گرفت و پرواز کرد و رفت
پیرمرد هرچه دوید و هیاهو کرد فایده
نداشت تصمیم گرفت چند روز از خانه
بیرون نرود
بعد از چند روز همسرش گفت برای خوراک
چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی؟
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت و هیزم
جمع آوری کرد که باز هم صدای حضرت
سلیمان را شنید و دید که حضرت ایستاده
و با حیرت بسوی او مینگرد
پیرمرد باز قصه نگین را تعریف کرد
که پرنده آن را ربود
حضرت سلیمان به او گفت: میدانم که تو
به من دروغ نمیگویی ایرادی ندارد
بیا این نگین از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر
است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتماً آن را بفروش تا شاید در حال و روزت
تغییری بوجود آید
پیرمرد قول داد که آن را به قیمت خوب
بفروشد پشته هیزم خود را گرفت
و بسوی خانه حرکت کرد
در مسیر خانه پیرمرد رودخانهای بود
هنگامی که به رودخانه رسید خواست تا
کمی استراحت کند و نفس تازه کند
نگین را از جیب خود بیرون آورد که در
آب بشوید، ناگهان نگین از دستش سُر خورد
به دریا افتاد اما هر چه کوشش کرد
و در آب غواصی کرد چیزی بدستش نیامد
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت و
دیگر از ترس حضرت سلیمان به کوه نمیرفت
همسرش به او اطمینان داد که صاحب نگین
هر کسی که هست تو را بسیار دوست دارد
اگر دوباره او را دیدی تمام قصه را برایش بگو
من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت
پشته هیزم را جمع آوری و به طرف خانه
روان شد که ناگهان حضرت سلیمان را دید
پشته هیزم را به زمین گذاشت و دوید
و فرار کرد
حضرت سلیمان خواست تا مانعش شود
اما فرستاده خدا جبرئیل آمد و به او گفت:
ای سلیمان خداوند میگوید که تو
چه کسی هستی که میخواهی حالت بنده
مرا تغییر دهی و مرا فراموش کردهای
حضرت سلیمان با سرعت به سجده رفت
و از اشتباه خود معذرت خواست
خداوند به واسطه جبرئیل به حضرت
سلیمان گفت: تو حال بنده مرا نتوانستی
تغییر دهی، حال ببین من چگونه اینکار را
انجام میدهم
پیرمرد که با سرعت بسوی قریه روان بود
با مرد ماهیگیری روبرو شد!
ماهیگیر به او گفت ای پیرمرد
من امروز ماهی بسیاری گرفتهام
بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهیها را گرفت و برایش
دعای خیر کرد
همسرش وقتی شکم ماهیها را پاره کرد
در شکم یکی از ماهیها نگین را یافت و به
شوهرش مژده داد که نگین پیدا شده است
شوهر با خوشحالی به او گفت تو ماهی را
نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامی که زن نام نمک را شنید
ماجرای نگین اول نیز به یادش آمد که در
نمکدان پنهان کرده بود سریع به خانه
همسایه رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد
وقتی که زن همسایه صحبتهای زن را
شنید ملتمسانه عذرخواهی کرد
و نگینش را آورد و گفت: نگینت را بگیر
من خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم
چیزی نگو چون او شخص پاک نفسی است
اگر خبردار شود مرا از خانه بیرون خواهد کرد
از آن طرف پیرمرد در جنگل که بالای
درختی رفته بود تا شاخه خشک شدهای را
قطع کند ناگهان چشمش به نگین قیمتی
در آشیانه پرنده افتاد با خوشحالی نگین را
گرفت و به خانه آمد
فردای آن روز پیرمرد به بازار رفت
و هر سه نگین را به قیمت بالایی فروخت
حضرت سلیمان علیهالسلام که تمام
ماجرا را به چشم میدید یقین یافت که
بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد
مگر آنکه خداوند بخواهد
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــڪ ڪنید ⇩
➯ @ahadis14masuom
#مسابقه_کتابخوانی_سیره #پیامبر_اکرم
به مناسبت ۱۷ ربیع الاول #مسابقه کتابخوانی در کانال بنیاد غدیر استان همدان برگزار میشود
🔟هدیه نقدی به نفرات برگزیده🎁🎁🎁
اطلاعات بیشتر در کانال زیر 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/476774485Cbca8965924
شرکت برای عموم آزاد است