آه که چقدر طعم بعضی جملات و کلمات شیرین و دلچسب است، بنظرم طعم و عطر فضای قلب نویسنده را دارند، محبوب، خواستنی و قیمتی!
نویسنده از ابتدا میداند چه چیزی را قرار است بر دل تاریخ حک کند، لذا تک تک حروفش برخاسته از تک تک سلولهایش هستند، یعنی وجود نویسنده را در متنش در آغوش میکشی و حرف به حرف صرف میکنی..
خوشا نویسندهای که پندار و گفتار، نیت و کلمات، و سخن و عملش یکی باشد، سایه توحید را بر نوشتهاش حاکم ببینی، جانش کف دستش و خونش جاری در قلمش باشد؛
نویسندهای که متونش ابتدا به نظر حضرت دلبر، سپس به چشم مولا و صاحبش بیاید و تحسین بگیرد و بفرماید "مداد العلما افضل من دماء الشهدا" یعنی خون قلم تو رنگینتر از خون شهیدان است.
نزدیک طلوع صبح صادق است و باز هم مینویسم، مینویسم از امیدبانی و روزهای قشنگ آینده، از تلخیها و نواقص و مشکلات سر راه پیشرفت، از تبلیغات زودهنگام ریاستجمهوری، از بالارفتن از گرده و شانههای دیگران، از شادی و خندههای از ته دل، از بغضهای شکسته در گلو؛
آری مینویسم از افرادی با توهم کنشگری، دوربودنشان از افق ولی جامعه، از هیچ شباهتی نداشتن به نایب امام زمان علیه السلام در عمل، از فراری دادن مشتاقان با رفتارهای تند و سرد و از دلسوزانی که میخواهند این دسته از افراد را متنبه کنند، ظرفیتشان را برای ارتقاء جامعه استفاده کنند، اما از خود میرانندشان!
آری من نویسندهام، حال خودم را روایت میکنم، گاهی دلتنگ، گاهی مشتاق، گاهی شاد، گاهی غمگین، من روایتگر تلاطم و تپشهای قلبم هستم در فراق دوست، من حکایتکنندهی رنج جدایی و حدیث غیبت و دوری از محبوبم..
آنقدر مینویسم تا راهی به کویش باز شود، تا صدای تیشهی قلمم بر بیستون اندیشه، دل شیرین را به رحم آورد و نوازشی کند، تقریظ و تاییدی روی روحم حک کند که جاودانه و ماندگار شود.
مینویسم از تک تک سلولهایم..نوشتههایم طعم و عطر دارند، گاهی شیرین و ملس و دلچسب، گاهی تند و تیز و تلخ..
من مینویسم، خواندن یا نخواندنش با تو! من کلمات را به رشتهی تحریر میکشم، هضم کردن یا اجتناب کردنش با تو! تو مخاطب خاص و دوستداشتنی من!
✍#زهرادلاوریپاریزی
#بداههنویسی
#شهودشبانه
#خون_قلم
۱۴۰۳/۱۲/۳
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology