•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
#شبهه_انتخاباتی 📨 ▪️چرا در انتخابات شرکت کنیم؟🤔 این کلیپ ۴ دقیقه ای رو از دست نده☺️👌 👤شیخ قمی
#شبهه_انتخاباتی 📨
با این وضع مملکت چرا رای بدیم؟ 🤔
۱_ حفظ امنیت ؛ بد نیست بدونی دلیل ترور
حاج قاسم این بود که بعد از وقایع دی ماه
سال ۹۸ دشمن حس کرد که وحدت ملی از
بین رفته، برای همین جرات ترور حاجی رو
پیدا کرد( وگرنه اونا رو چه به این غلطااا)😒
الانم اگه دشمن در انتخابات احساس کنه اون وحدت ملی وجود نداره باید دوباره منتظر یک ترور و یک بی امنی تو کشورمون باشیم🤦🏻🔪
+ ادامه داره 👍🏻
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
🌺شهید محمدهادی ذوالفقاری🌺 قسمت هایی از وصیت نامهٔ شهید👇 _از خواهران می خواهم که حجابشان را مثل حجاب
توصیهٔ شهید ذوالفقاری به طلاب👇
وصیت من به طلاب این است که اگر برای
رضای خدا درس می خوانند و هدف دارند، بخوانند، اگر اینطور نیست نخوانند چون می شود کار شیطانی، بعد شهریهٔ امام را هم می گیرند دیگر حرام در حرام می شود و مسئولیت دارد.
• پایان فعالیت|♡❀
• شبتونشهدایی|♡❀
• عاقبتتونامامزمانی|♡❀
• غیرتتون عَلوی|♡❀
• عشقتونزهرایی|♡❀
• التماسدعا،، یاعلی|♡❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق..
به نیابت از #ابراهیم_هادی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
『•🖤𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @EBRAHIMHADI_BAFQ
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✧🎥✧
استاد شجاعی
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
✧🕊✧
همیشه با وضو بود موقع شھادت هم با وضو بود
دقایقی قبل از شھادتش وضو گرفت و رو به دوستش گفت: ان شاءالله آخریش باشه!
و آخریش هم بود..
#شھیدمحمودرضابیضایی💗
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
رفیق، قران خوندن باید تورو به خدا نزدیکتر
کنه، پس اگه قـران خوندی و دیدی این قران
خـوندن داره خـسـتت میکنه و از خـوندن قران لـذت نمیبری، به خـونـدن روزی یک آیه قــانـع
بشو و کم کم خوندن آیه ها رو بیشترش کن😍
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #بیست_و_نهم_وسی جبهه پر از علی بود! با عجله رفتم سمتش … خیلی بی حال ش
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #سی_و_یکم
مهمانی بزرگ
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون …
علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره … اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه …
منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه … نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره …
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش …قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده …
همه چیز تا این بخشش خوب بود …
اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن …
هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد …
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت …
زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش …دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه …
مراقب پدرم و دوست های علی باشم … یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد …
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم …
و زینب و مریم رو دعوا کردم …. و یکی محکم زدم پشت دست مریم…
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن …
قهر کردن و رفتن توی اتاق … و دیگه نیومدن بیرون …
توی همین حال و هوا … و عذاب وجدان بودم …
هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد … قولش قول بود … راس ساعت زنگ خونه رو زد …
بچه ها با هم دویدن دم در … و هنوز سلام نکرده …
– بابا … بابا … مامان، مریم رو زد …
ادامه دارد...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
• پایان فعالیت|♡❀
• شبتونشهدایی|♡❀
• عاقبتتونامامزمانی|♡❀
• غیرتتون عَلوی|♡❀
• عشقتونزهرایی|♡❀
• التماسدعا،، یاعلی|♡❀