•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟! 2⃣ قسمت دوم 🍰 گیر کرده بودم توی اون خاطرهٔ آخری که انگار مثل تکهٔ آخر کیک،
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!
3⃣ قسمت سوم
💤 هنوز چشام گرمِ خواب نشده بود که سلام کرد. اونم چه سلامی! گرم و صمیمی. پشت پلکهای بستم انگار میدیدمش، حسش میکردم. سلامش، گرمم کرد. سلامش جوری بود که دوست داشتم سکوت کنم و چشامو باز نکنم، دوست داشتم فکر کنه نشنیدم، بازم سلام بده. اونم با تُنِ صدای مردونه و محکم، از جنس اون صداهایی که جون میده واسه دوبلور شدن. آروم چشامو باز کردم.
🧡 روبهروم ایستاده بود. با لباس خاکی مخصوص بچههای جنگ، با چفیه و یک لبخند خوشگل تودلبرو که به اون صورت مهربون و محاسن خوشگل میومد.
نمیدونم چرا دست و پامو گم نکردم، چرا هول نشدم. اینجور موقعها، اگه سر و کلهٔ یکی پیدا بشه، معمولاً سریع پا میشم و کلی رنگبهرنگ میشم و سریع عذرخواهی میکنم و میگم: ببخشین تو رو خدا، بیادبیه جلو شما، دراز کشیدم.
🌙 اما این خودیه، ساده و بیتکلف، مثل رفقای هیأت که آدم شوخی و جدیشون رو هیچوقت نمیفهمه، توی روضه داد میزنن و بعدش کلی بگو و بخند داریم.
آروم سرجام نشستم. با یه لبخند ملایم، سلام دادم. برعکس همیشه که اگه یهویی بلند بشم، سردرد و سرگیجه میاد سراغم، اما الان احساس کِرختی نمیکردم. نمیدونم چرا نپرسیدم: ببخشید شما؟!
اصلاً به ذهنم خطور نکرد این کیه، اینجا توی اتاق خوابم، چیکار میکنه، اونم نصف شب! البته نصفشبو مطمئن نیستم، چون همهجا روشنه، یه نور ملایم و یکدست…
📿 گرم و صمیمی میگه: هنوز که خوابی سیّد! نمیخوای پاشی؟! پاشو، کلّی کار داریم اخوی!
خمیازه ریزی کشیدمو گفتم: کجا به سلامتی؟ مگه قراره جایی بریم؟!
دونههای تسبیح از لای انگشتاش لیز میخورن و نگام رو انگشتر عقیقش میمونه که میگه: اگه زودتر پاشی، تو راه واست میگم…
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #تلنگر ۶
📖 اَللّـهُمَّ لا تَخْذُلْنى فیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ...
خدایا، در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیات، خوارم مساز.
⏳ آقای غریبم، گلایهٔ بیوفایی ما را به خدا نگویید. میدانیم از دست اعمال ما، الشَّرید (آواره) الطَّرید (رانده) و الفَرید (تک) و الوَحید (تنها) شدید.
اندکی فرصتمان دِه تا جبران کنیم که اگر چنین نشود، ننگ بیوفایی مردم کوفه، ما را تا ابدیت، خوار خواهد ساخت. ای باران رحمت، ببار تا باز به یُمن شما، به شکوفهٔ معرفت بنشینیم.
6⃣ فرازی از دعای روز ششم ماه مبارک #رمضان
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #تلنگر ۷
📖 ...بِتَوْفیقِکَ یا هادِىَ الْمُضِلّینَ...
...به توفیق خود، اى راهنماى گمراهان...
🌷 خدای من، این روزها که به مهمانیات آمدهام و مرا بر سفرهٔ کَرمت نشاندهای، دستم را رها نکن که عمری گرفتهای.
سالهاست راه را گم کردهام. جا ماندهام از قافلهٔ شهدا. اگر نفسی میآید و میرود، به عشق مهدی فاطمه است که شاید این جان بیقرار، در قربانگاه عشق، در راهش قربانی شود.
7⃣ فرازی از دعای روز هفتم ماه مبارک #رمضان
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
#یاد_خدا۱۷
✘ رفاقت با خدا، هر چه بیشتر میشود،
تداوم یاد او نیز در انسان بیشتر میشود!
یعنی:
• تعداد لحظههایی که انسان در شلوغی روز به یاد خدا هست و از او غافل نمیشود هم ذره ذره زیاد میشود.
• و این رشد آنقدر ادامه مییابد تا رویِ قلب انسان، کاملاً و بیهیچ انقطاعی متوجه خدا میگردد: «و إلیٰ ربّک فَارْغَب»
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
استوری یاد خدا 17.jpg
325.9K
فایل مناسب استوری / پوستر جهت چاپ
#یاد_خدا ۱۷
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
یاد خدا ۱۷.mp3
10.78M
مجموعه #یاد_خدا ۱۷
#استاد_انصاریان | #استاد_شجاعی
√ همهی رفیقهای صمیمیِ خدا،
از «دو تا مرحله» عبور میکنند، تا به رفاقت میرسند!
✘ این دو مرحله برای همه یکسانه،
اول باید بشناسیش،
بعد با اراده جدی، شروع کنی!
• پایان فعالیت|♡❀
• شبتونشهدایی|♡❀
• عاقبتتونامامزمانی|♡❀
• غیرتتون عَلوی|♡❀
• عشقتونزهرایی|♡❀
• التماسدعا،، یاعلی|♡❀