•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
ورزش باستاني جمعي از دوستان شهيد اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. ا
بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچهام
مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا
دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي
توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشهاي نشسته بود و گريه ميكرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت
شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟
گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد
ادامه داد: الحمدالله مشکل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب
شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن
ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال عجيب
خواند کار خودش را کرده.
٭٭٭
بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال
مسائل ديني بودند رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به
مسجد و هيئت ميكشاند.
يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي
خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ
چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت
نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با
تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
#سلام_بر_ابراهیم
#پارت_۱۱
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @EBRAHIMHADI_BAFQ🌸🕊
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
«🥺💕»
میگفت؛
وقتیعاشقِامامزمامعجلالله'
میشیدیگهیچگناهیبهتحالنمیده'•
خیلیراستمیگفت-:)
#امامزمان
قشنگه🙃بخونید❤️🍃
یه موتور گازے داشت 🏍
که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر ...
که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️
رسید به چراغ قرمز .🚦
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و موتور رو زد رو جک
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳
اشهد ان لا اله الا الله ...👌
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂
و متلک مینداخت😒
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳
که این مجید چش شُدِه⁉️
قاطی کرده چرا⁉️
خلاصه چراغ سبز شد🍃
و ماشینا راه افتادن🚗🚙
و رفتن .
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟
چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀
و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒
من دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌
به خودم گفتم چکار کنم
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه .
دیدم این بهترین کاره !"👌
همین‼️✌️
🎌برگےازخاطراتشهیدمجیدزین الدین🌟
•
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @EBRAHIMHADI_BAFQ🌸🕊
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
«🦋🌱»
بـٰا شُھَدٰا صُحبَٺ ڪنیدْ . .
آنھا صِدایِ شُمـٰا ࢪٰا بہ خوبـے میشِنَوَندْ
وَ بَرایِتـٰان دُعـٰا مۍڪُنَنْد ((:
دوستـے بـٰا شُھَدٰا دوطَرَفہ اَسٺ ♥️'!
#شهیدانہ
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 گفتن حاج آقا؛ کی از شر شما، راحت میشیم؟
🔹 و پاسخ حاج آقا... 😅
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @EBRAHIMHADI_BAFQ🌸🕊
چه جملهی زیبایی
سرمزار شهدای گمنام
"کاری که انجام میدهید حتی نایستید که کسی بگوید خسته نباشید"
مثل خود شهدای گمنام که ناشناس رفتند و حتی نگذاشتند اسمشان بماند روی سنگ قبرشان.....
#شهدا رو یاد کنیم با ذکر صلوات