فرمانده لشکر داشت ظرف میشست😳
صدای شُرشُر آب ساعت ۲ نیمهشب میاومد
و چند نفری که بیدار بودن، رفتن ببینن
کی پای تانکر نشسته،
اون وسط کسی فکر نمیکرد خودِ فرمانده
وسط ظرفهای رزمندهها نشسته باشه
و مشغول شستن باشه!
#شهیدانه🌱
#شهیدمحمدابراهیمهمت🕊
#یاد_شهدا_با_صلوات 🌷
🔷🔸@EBRAHIMHADI_BAFQ
مشغول آشپزی بودم
آشوب عجیبی در دلم افتاد
مهمان داشتم،به مهمانها گفتم:
شما آشپزی کنید من الان برمیگردم
رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم
دعا کردم،گریه کردم که سالم بماند،یک بار دیگر بیاید ببینمش
ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم
رنگش عوض شد و سکوت کرد
گفتم: چه شده مگر؟
گفت: درست در همان لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم که مین گذاری شده بود
اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند میدانی چی می شد ژیلا؟
خندیدم...
باخنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم تو سدّ راه شهادت من شدهای!بگذر از من!🤍🙃
همسر#شهیدمحمدابراهیمهمت🌱
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨