🕊|
عزیزیمیگفت:
هروقتاحساسکردید
از #امام_زمان دورشدید
ودلتونواسهآقاتنگنیست
ایندعایکوچیكروبخونید
بهخصوصتویقنوتهاتون..
"لَیِّنقَلبیلِوَلِیِّاَمرِك"
یعنی :
خداجوندلموواسهاماممنرمکن˘˘🌿
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💕
@EEshghi
Soroud Raisi - Ray AvvaliHa.mp3
8.91M
می بوسم خاک ایران را
رای ما رئیسی ، رای ما رئیسی✌️
#سید_محرومان
@EEshghi
⭕️در تصویر میبینید یک سرباز در جنگ جهانی دوم یک الاغ را در میدان مین کول کرده، سرباز از عشق اینکار را نکرده، اگر الاغ پایش روی مین برود کار همه سربازان تمام است!
درتصویر فوق این مفهوم تداعی میشود که بعضی از افراد را نظام بخاطر اینکه فاجعه ببار نیاورند بر کول خود تحمل میکند....
#تحملِ_نظام
@EEshghi
استاد دفتر را روی میز گذاشت...
+سعیدی.... حاضر
+محمدی...حاضر
+فرامرزی...حاضر
+مجاهد...حاضر
+حسینی...!!!
+حسینی...!!!
_استاد امروز هم غایبه...
استاد نگاهی کرد...
_چهار روز هستش که حسینی نیومده...
ازش خبر ندارین!؟
بچه ها همگی سکوت کردند..
استاد ناراحت شد...
سرخی گونه اش تا پیشانیش کشیده شد...
ناگهان فریاد زد...
خجالت نمیکشید که چهار روز...
چهار روز...
از رفیقتون بی خبرین!؟
نگرانش نشدین!؟
چهار روز بی خبر!!!؟
به شما هم میگن دوست!!!؟
صد رحمت به دشمن...
چشمهایمانبه زمین دوختهشد...
توان بالا آمدن نداشت...
شرم و خجالت میسوزاندمان...
اما واقعا... از حسینی چه خبر⁉️
محمد چهار روز نیامده!!!
نگران شدیم... واقعا نگران...
استاد سکوت کرده بود...
کتاب را ورق میزد...
زیر لب چه میگفت...خدا میداند!
کار او به من هم سرایت کرد...
الکی کتاب را ورق میزدم...
آشوبی در دل...
نگرانی موج میزد...
واقعا محمد کجاست⁉️
چه شده⁉️
چهار روز...‼️
چقدر بی فکرم...
لحظه ها به سکوت گذشت...
با صدای استاد شکست...
حسین ... امروز نوبت کنفرانس تو هست!
منتظریم...
فیشهای خلاصه کنفرانسم را برداشتم...
بلند شدم...
پای تخته رفتم...
بااجازه استاد...
با علامت سر ، اجازه داد...
ذهنم ...
قلبم...
فکرم...
روحم...
روانم...
پیش محمد هست...
چهار روز غیبت کرده!
کجاست!؟
چرا بی خبرم!؟
وای بر من...
چطوری کنفرانس بدم!؟
چی بگم!!!
با کدام زبان!؟
سرم را بالا آوردم...
نگاهم به انتهای کلاس افتاد...
به آن تابلوی خوشنویسی ...
دلم دوباره لرزید...
مثل همان لحظه ای که استاد فریاد زد...
فیش های خلاصه را در دستم مچاله کردم...
شروع کردم...
بسم الله الرحمن الرحیم...
بنده حقیر ...
حسین ...
دوست محمد هستم...
کسی که چهار روز غایب است
و از او بی خبریم...
استاد با تعجب به من نگاه کرد...
دقیقا عین نگاه همکلاسیها...
آری ... من حسینم...
دوست رفیق غایبمان...
کسی که چهار روز غیبت کرده...
و بخاطر بی خبری از اوموأخذه شدیم...
شرمسارم...
خجالت زده ام...
حرفی ندارمکه انقدر بی تفاوت...
اشکهایم جاری شد...
بغض تارهای گلویم رازیر و بم میکرد...
حرف زدن برایمسختتر از نفس کشیدن در آب بود!!!
به هر زحمتی بغض و اشکم را خوردم...
ادامه دادم...
ممنونم استاد...
که امروزبیدارمان کردی...
بیدار از یک حقیقت تلخ...
و یک خواب نه چندان شیرین!!!
بیدار شدیم تا بفهمیم...
چقدر زمان گذشته!؟
یک روز!!!
نصف روز!!!
یا مثل اصحاب کهف!!!
که سیصد سال در خواب...
و وقتی بیدار شدند کهدیگر سکه آنها ...
مال عهد دیگری بود...ک
عهد دقیانوس!!!
امروز بیدار شدیم...
و نمیدانیم چقدر خوابیدیم!
چهار روز!!!؟
سیصد سال!!؟
بیشتر...!؟
آری خیلی بیشتر...
۱۱۸۷ سال در خواب هستیم!!!
و کسی نبود که بر ما نهیب بزند!!!
کسی نگفت که اگر محمدچهار روز غایب است...
مهدی۱۱۸۷ سال است که غایب است!!!
و کسی فریاد نزد...
چطور از وی بی خبرید...⁉️
او که نه تنها دوست بلکه
بلکه پدر مهربان...
بلکه صاحب نفوس مان ...
بلکه صاحب این زمین و زمان ... است
#امام_زمان
#حتما_بخونید
@EEshghi
چه زود فراموش کردند کسانی که
دیروز در تشییع پیکر پاک سردار دلها
فریاد «من یک سلیمانی هستم» سر می دادند،
امروز می گویند:
*«رای نمی دهم»!!!!!!*
#شهید_سلیمانی در هیچ عرصه ای تماشاچی نبود....
🌺به نیابت از سردار سلیمانی رای میدهم🌺
@EEshghi