eitaa logo
🖤تنهامسیریهای آذربایجان شرقی🖤
896 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
19 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید. @abbas72 ۰۹۱۴۸۶۵۶۴۳۷ 💡 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد باماهمراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1168769056C893fecc5aa
مشاهده در ایتا
دانلود
❤ بسم رب الشهدا ❤ ✳دوره تخصصی زبان تموم شد و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود. اگر دقت می کردی مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن. تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد. 👌جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود. همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود... 💫از چینش و انتخاب وسائل منزل تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد. حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ،چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت، هر چی جلوتر می رفتم ، حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ، فقط یه چیز از ذهنم می گذشت... ❤–چرا بابا؟چرا؟ توی دانشگاه و بخش ،مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم  و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم. 🌟بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید.اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان. همه چیز فوق العاده به نظر می رسید، تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ، رختکن جدا بود اما آستین لباس کوتاه بود! یقه هفت! 💥ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی. چند لحظه توی ورودی ایستادم و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم،حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد ،مرد بود. 🍃برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن. حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم. –اونها که مسلمان نیستن ، تو یه پزشکی، این حرف ها و فکرها چیه؟ برای چی تردید کردی؟ حالا مگه چه اتفاقی می افته؟ اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد! خواست خدا این بوده که بیای اینجا. اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد. خدا که می دونست تو یه پزشکی ولی اگر الان نری توی اتاق عمل می دونی چی میشه؟چه عواقبی در برداره؟ این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده. شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود. حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم. سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم. 💟–بابا من رو کجا فرستادی؟ تو، یه مسلمان شهید ،دختر مسلمان محجبه ات رو... آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود وحشتناک شعله می کشید. چشم هام رو بستم ... – خدایا! توکل به خودت. یازهرا، دستم رو بگیر... 🌠از جا بلند شدم و رفتم بیرون ،از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم،پرستار از داخل گوشی رو برداشت ،از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست و از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود ، ✔اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست از راه غلط جلو برم، حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ،مهم نبود به چه قیمتی! چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت.... 💥ماجرا بدجور بالا گرفته بود.همه چیز به بدترین شکل ممکن دست به دست هم داد تا من رو خرد و له کنه. ✳دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم.اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت.نمی دونم نمیفهمیدن یا نمیخواستن متوجه بشن. ✔دانشگاه و بیمارستان ،هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم. ❌هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ، فایده ای نداشت ، چند هفته توی این شرایط گیر افتادم. 🌠شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت. وقتی برمی گشتم خونه ،تازه جنگ دیگه ای شروع می شد. 🔘مثل مرده ها روی تخت می افتادم.حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم. تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد و بدتر از همه شیطان،کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد.در دو جبهه می جنگیدم. 💮درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد.نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون ،سخت تر و وحشتناک بود. یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت. 🔷دنیا هم با تمام جلوه اش ، جلوی چشمم بالا و پایین می رفت. می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم... 🍃حدود ساعت 9باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم. پشت در ایستادم ،چند لحظه چشم هام رو بستم. 🔶بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو... در رو باز کردم و رفتم تو 👈ادامه دارد.... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 @East_Az_tanhamasir
❤️ بسم رب الشهدا ❤️  گوش تا گوش کل سالن کنفرانس پر از آدم بود. جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط.رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت. 🔊پشت سر هم حرف می زدن. یکی تندتر ... یکی نرم تر ...  یکی فشار وارد می کرد ،یکی چراغ سبز نشون می داد ،همه شون با هم بهم حمله کرده بودن و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود. ⚠وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل... پلیس خوب و بد شده بودن و همه با یه هدف: یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری... 💠من ساکت بودم ، اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم.به پشتی صندلی تکیه دادم. 💟–زینب ... این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ کربلایی میشی یا تسلیم؟ چشم هام رو بستم ... بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا... 🍃–خدایا به این بنده کوچیکت کمک کن. نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه. نزار حق در چشم من، باطل ، و باطل در نظرم حق جلوه کنه ... خدایا راضیم به رضای تو... 🌠با دیدن من توی اون حالت، با اون چشم های بسته و غرق فکر ،همه شون ساکت شدن. سکوت کل سالن رو پر کرد. خدایا به امید تو. بسم الله الرحمن الرحیم... و خیلی آروم و شمرده ، شروع به صحبت کردم... 💯–این همه امکانات بهم دادید که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید. حالا هم بهم میگید یا باید شرایط شما رو بپذیرم یا باید برم... ❌امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ،فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ چند روز بعد هم لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم.چشم هام رو باز کردم... 💠–همیشه همه چیز با رفتن روی اون پله ی اول شروع میشه... ✳سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود. چند لحظه مکث کردم. 🌠–یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم. 🍃شما از روز اول دیدید من یه دختر مسلمان و محجبه ام و شما چنین آدمی رو دعوت کردید.حالا هم این مشکل شماست، نه من. و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید،  کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره من نیستم... 💥و از جا بلند شدم. همه خشک شون زده بود.  یه عده مبهوت ... یه عده عصبانی ...  فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود! به ساعتم نگاه کردم، –این جلسه خیلی طولانی شده ... حدودا نیم ساعت. نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد. ✔–دکتر حسینی ... واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ 🔷–این چیزی بود که شما باید همون روز اول بهش فکر می کردید. جمله اش تا تموم شد ،جوابش رو دادم. می ترسیدم با کوچک ترین مکثی دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه... ❌این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم.پاهام حس نداشت. از شدت فشار، تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم. 💠وضو گرفتم و ایستادم به نماز. با یه وجود خسته و شکسته ... اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا... 🔘خیلی چیزها یاد گرفته بودم ، اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم.مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور... 💮توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد: –دکتر حسینی ... لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی. 💫در زدم و وارد شدم. با دیدن من، لبخند معناداری زد. از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی. 🔸–شما با وجود سن تون واقعا شخصیت خاصی دارید. 🔹–مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید. خنده اش گرفت. 🔸–دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه ، اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید. ناخودآگاه خنده ام گرفت. 🔹–اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید ، تحویلم گرفتید ، اما حالا که حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم ، هم نمی خواید من رو از دست بدید و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید تا راضی به انجام خواسته تون بشم.چند لحظه مکث کردم... 🔹–لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن، اصلا دزدهای زرنگی نیستن. و از جا بلند شدم... 👈ادامه دارد... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 در محضر ایت الله بهجت قدس سره: 💫زیارتی که هر روز پس از نماز صبح مولای ما صاحب‌الزمان(عجل الله) به آن زیارت می شود و حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره مقید بودند که هر روز آن را بخوانند. ﷽ 💠اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ، زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ‏ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ،  وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ، وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْدًا وَ عَقْدًا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي رَقَبَتِي، اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طَائِعًا غَيْرَ مُكْرَهٍ، فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ، فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ، عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.💠 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔅السلام علیک حین تقرأُ و تبیِّن... 🌱سلام بر تو؛ آن روزی که صحیفه های وحی را ظاهر می کنی و آیه های نور را بر مردم می خوانی و جرعه های معرفت را به کامشان می‌ریزی... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘آقا اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند: 🔹تَعَطَّرُوا بِالِاسْتِغْفَارِ لَاتَفْضَحُکمْ رَوَائِحُ الذُنُوبِ 🔹به وسيله خود را خوش بو كنيد، مبادا بوى بد گناهان شما را رسوا كند. 📚بحار الأنوار، ج ۶، ص ۲۲ استغفرالله ربی واتوب الیه @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀دست بر سینه بگذارید رو به کربلا 🖤 اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ 🏴اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🏴وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🏴 وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🏴وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن  🏴@East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5803414309195218952.mp3
4.54M
41 نماز؛ يه رابطه عاشقانه است؛ بین کسی که نیاز محضه....با کسی که بی نیاز مطلقه! هر چی بیشتر نیازت رو بفهمی و دستاتو بالا بگیری... پیمانه ات رو بیشتر پر می کنند. 🎤 🏴@East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نظرتون جلیقه خاردار بهتره یا حجاب؟!😄 راستی اونجا چشم و دل سیر نشده بودن مگه؟ 🌤🌤 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 برای تقرب ۵۸ 🔵 گفتیم که شیطان مدام انسان رو متوجه فقر میکنه. مدام میگه که تو فقیر میشی و... بعد هم انسان رو از کم آوردن میترسونه! 🔴 آدم هم از ترس این که یه موقع کم نیاره، دچار انواع فحشا و کارهای پست میشه. 👈احتکار و خرید بیش از حد و پول در آوردن از راه حرام و ربا و ... خلاصه ریشه بسیاری از مشکلات هست این موضوع👌👌👌
امام حسن علیه السلام یه روایت زیبایی دارن که میتونه ریشه بسیاری از خواهش های نادرست ما رو خشک کنه. حضرت میفرماید: ✔️ چیزی که از دنیا طلب کردی و به آن نرسیدی، فکر کن اصلا از اول آن را نخواسته بودی». مثلا اگه قصد خرید یه خونه یا ماشینی رو داشتی ولی خب شرایط خرید فراهم نشد اگه کسی ازت پرسید که چی شد؟ خریدی؟ بگو: کدوم؟!🤔 من که یادم نمیاد چیزی بخوام بخرم!!!😌
🦋امام حسن فداش بشم تذکر میدن که 👈 همین مقدار که به ذهنت بیاد که : بله من میخواستم بخرم ولی نشد، همین هم خطرناکه ✅ و به روح انسان صدمه میزنه. ذره ای نباید احساس یاس و نا امیدی کنی!!!! ✅ اگه ذهنمون رو کنترل کنیم به معارف بلندی میرسیم و به همه چیز در عالم دست پیدا میکنیم... خدایا! غفلت ما رو درباره غیر خودت زیادتر بگردان...🤲 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه ها چه خوشحال میشوند عزیزانی که دستشان از دنیا کوتاه است و منتظر قلب پرمهرتان هستند چیز زیادے نمیخواهند جز یک فاتحه شادی روح تمام اموات و 🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃 💝فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💝 💫1 مرتبه سوره حمد 💫1مرتبه سوره توحید 💫1مرتبه سوره ناس 💫1مرتبه سوره فلق 💫1مرتبه سوره کافرون 💫7مرتبه سوره قدر 💫3مرتبه آیه الکرسی ✨شادی روحشان صلوات✨ 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 🕯✲🕊✲🍂✲🕊✲🕯
🖤 ألسَّلامُ عَلَیکَ یا أباعَبدِاللّٰهِ الْحُسَین... ▪️ شب جمعه اموات را یاد کنیم... 🕊ختم قرآن هدیه به محضر مبارک چهارده معصوم علیهم‌السلام؛ هدیه به آقا ابا‌عبدالله‌الحسین علیه‌السلام و شهدا و اسرای کربلا، آقا صاحب‌الزمان عج 🥀تعجیل در ظهور و سلامتی مولا صاحب الزمان عج 🥀هدیه به همه شهدا 🥀هدیه به روح تمامی اموات 🥀هدیه به اموات بدوارث و بی‌وارث ▪️برای دریافت جزء یا حزب در خدمتم... @ya_emam_raoof
🖤 السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین طبقی از نور هدیه میکنیم به ۱۴ معصوم علیه السلام مخصوصا مولامون اقا صاحب الزمان عج الله 🥀شهدای اسلام از ازل تا ابد، صلحا، علما، ذوی الحقوقین، بد وارث و بی وارث و هدیه به امواتمون قربه الی الله لطفا جهت تعداد صلوات روی لینک ضربه بزنید👇 https://eitaabot.ir/counter/hoaxwe لینک را در گروهها و کانالهای خود پخش کنید تا هزاران صلوات هدیه بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ بسم رب الشهدا ❤ 💥این رو گفتم و از جا بلند شدم. با صدای بلند خندید. 🔸–دزد؟از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ 🔹–کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ، چه اسمی میشه روش گذاشت؟ 💫هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن. بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم. از جاش بلند شد. 🔸–تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتم هر چند فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا مجبور کرده باشه. نفس عمیقی کشیدم. 🔹–چرا، من به اجبار اومدم. به اجبار پدرم. و از اتاق خارج شدم.برگشتم خونه. خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها... ✳از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ، هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم. ✔سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم. 💮به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه... 🎈حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم.رفتم بالا توی اتاق و روی تخت ولو شدم... 🔹–بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم اما من، یه نفره و تنها ، بی یار و یاور ، وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام. 🍃کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم توی مسیر حق باشم .بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم... 💠درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم. باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران... هر چند، حق داشتن. نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن ،گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد ... اونقدر قوی که ته دلم می لرزید... 🌟زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم.اول که فکر کرد برای دیدار میام ، خیلی خوشحال شد، اما وقتی فهمید برای همیشه است، حالت صداش تغییر کرد.توضیح برام سخت بود... 💟–چرا مادر؟ اتفاقی افتاده؟ 🔹–اتفاق که نمیشه گفت اما شرایط برای من مناسب نیست. منم تصمیم گرفتم برگردم. خدا برای من، شیرین تر از خرماست... –اما علی که گفت... ❌پریدم وسط حرفش. بغض گلوم روگرفت. 🔹–من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ،فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم. بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم ... گریه ام گرفت ... مامان نمی دونی چی کشیدم ...  من، تک و تنها ... له شدم... 💕توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست،چه می کنم و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم. 💞چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم... –چطور تونستی بگی تک و تنها .. اگر کمک خدا نبود،  الان چی از ایمانت مونده بود؟ فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ 💢غرق در افکار مختلف داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد.دکتر دایسون، رئیس تیم جراحی عمومی بود... 🌈خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده... 👌برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد، اما یه چیزی ته دلم می گفت اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز به این راحتی تموم نمیشه... و حق، با حس دوم بود... 🍃برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها شیفت های من، از همه طولانی تر شد. نه تنها طولانی ،پشت سر هم و فشرده ... 💮فشار درس و کار به شدت شدید شده بود. گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم. 🎈از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم. به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد.سخت تر از همه، رمضان از راه رسید ... ✳حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم.عمل پشت عمل... انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره،اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود. ❌از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم. کل شب بیدار بودم.  از شدت خستگی خوابم نمی برد. بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک ...  رفتم توی حیاط،هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد. 🌟توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد و با لبخند بهم سلام کرد. 🔸–امشب هم شیفت هستید؟ 🔹–بله... 🔸–واقعا هوای دلپذیری شده... 🔹با لبخند، بله دیگه ای گفتم و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره. 💥بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم. اون هم سر چنین موضوعاتی... به نشانه ادب، سرم رو خم کردم .اومدم برم که دوباره صدام کرد.. ❤–خانم حسینی ... من به شما علاقه مند شدم و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه ،می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم... 👈ادامه دارد... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 در محضر ایت الله بهجت قدس سره: 💫زیارتی که هر روز پس از نماز صبح مولای ما صاحب‌الزمان(عجل الله) به آن زیارت می شود و حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره مقید بودند که هر روز آن را بخوانند. ﷽ 💠اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ، زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ‏ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ،  وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ، وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْدًا وَ عَقْدًا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي رَقَبَتِي، اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طَائِعًا غَيْرَ مُكْرَهٍ، فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ، فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ، عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.💠 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ... 🌱سلام بر قیام کننده ای که جهان چشم به راه اوست... و عدالتی که زبانزد همگان است. 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس. @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا